نویسنده: محمد مراقی چهارشنبه، 27 دی 1396
ساعت 23:19

نقد و بررسی فصل چهارم سریال Black Mirror

4.5 از 5

فصل چهارم سریال Black Mirror اگر بهترین فصل مجموعه نباشد، قطعا دو سه‌تا از بهترین اپیزودهای سریال را در خود دارد.

در اینکه سریال Black Mirror یکی از شگفتی‌های بزرگ چند سال اخیر تلوزیون است و نتفلیکس برای تولید آن، آخرین عصاره‌های خلاقیت و نوآوری خود را می‌چلاند، هیچ بحثی نیست. سریال علمی – تخیلی و ترسناک Black Mirror که هر اپیزود آن از خط داستانی و جهان منحصر به فرد خود برخوردار است، توانسته توجه عده زیادی از طرفداران کنجکاو ژانر علمی – تخیلی جهان سینما و تلوزیون را به خود جلب کند. چارلی بروکر در جایگاه سازنده اصلی این مجموعه که از شبکه اینترنتی نتفلیکس پخش می‌شود، در تازه‌ترین فصل سریال خود، تجربه‌های متفاوت و کاملا جدیدی را برای طرفداران فراهم آورده. از اپیزود اول یعنی U.S.S Callister که بیننده را به شیوه «استار ترک»گونه‌ای به قلب علمی – تخیلی‌های دهه 60 تلوزیون می‌برد گرفته، تا اپیزود آخر یعنی Black Museum که مرثیه‌ای برای باز شدن دل چارلی بروکر و بیان تمام حرف‌های ناگفته درباره دنیا Black Mirror است. به طور کلی شاید فصل چهارم این سریال، بهترین فصل آن نباشد، اما دو سه تا اپیزود بسیار خوب در آن به چشم می‌خورند که حقیقتا می‌توان آن‌ها را به عنوان بهترین‌های تاریخ Black Mirror به حساب آورد. در ادامه مطلب با ما در بازی‌مگ همراه باشید تا نگاهی به فصل چهارم سریال Black Mirror بیندازیم.

usscallister black mirror

Black Mirror S04E01 | U.S.S Callister

فصل چهارم سریال Black Mirror با اپیزود U.S.S Callister شروع خیلی خوبی دارد. اپیزودی که ابتدا مثل مجموعه‌های عملی – تخیلی دهه 60میلادی تلوزیون آغاز می‌شود و مثل بلاک‌باسترهای امروزی با محوریت جنگ در فضا، به پایان می‌رسد. تجربه اپیزود اول فصل چهارم Black Mirror تقریبا مانند هیچ‌یک از تجربه‌های قبلی‌مان از این مجموعه نیست. U.S.S Callister استار ترکی‌ترین اپیزود سریال Black Mirror است و حسابی به دل طرفداران این مجموعه و دیگر طرفداران علمی – تخیلی‌های کلاسیک، می‌نشیند. رابرت دیلی (جیسی پلمونز) که در ابتدا به عنوان پروتاگونیست داستان وارد ماجرا می‌شود، کسی است که با کمک همکارش، یکی از پرطرفدارترین بازی‌های رایانه‌ای جهان به نام «اینفینیتی» را ساخته است و از این بابت حسابی به خود می‌بالد. او از طرفداران پروپاقرص مجموعه‌ تلوزیونی مورد علاقه‌اش به نام اسپیس فلیت است و در دنیای بزرگ بازی آنلاینش، دست به کار عجیبی زده. او با کنار هم قرار دادن چندین کد دقیق و هوشمندانه، دنیایی آفلاین و دور از دنیای مجازی اینترنت برای خود ساخته که در آن می‌تواند به عنوان یک خدا، هر چیزی را در جهان دیجیتالی خود داشته باشد. رابرت در ابتدا شخصیتی بسیار معصوم را از خود به نمایش می‌گذارد؛ کدنویسی تنها و منزوی که در برقرار کردن روابط اجتماعی، حسابی لنگ می‌زند و همیشه خود را یک قدم عقب‌تر از اطرافیانش می‌بیند. هنگامی که رفته رفته بیشتر راجع به شخصیت حقیقی رابرت اطلاعات کسب می‌کنیم و از طرفی هم سکانس‌های مربوط به بازی کردن رابرت، ذهن‌مان را حسابی به خود مشغول می‌کند، نانت، کاراکتر جدید اپیزود وارد سریال می‌شود و U.S.S Callister را وارد فاز کاملا جدیدی می‌کند.

black mirror season 4 uss callisterفصل چهارم سریال Black Mirror، با اپیزود U.S.S Callister شروع بسیار هوشمندانه‌ای داشت و چهره متفاوتی از مجموعه را نشان‌مان داد

اپیزود U.S.S Callister را می‌توان به دو بخش متفاوت تقسیم کرد؛ قسمت مربوط به قبل از ورود نانت به اپیزود و قسمت مربوط به بعد از ورود نانت به اپیزود. این بانو کدنویس و مجردی که از قضا از طرفداران دو آتیشه رابرت و بازی‌اش است؛ با ورود خود به داستان، رابرت را به آنتاگونیست ماجرا تبدیل می‌کند و خود را به عنوان شخصیت اصلی داستان قرار می‌دهد. اینجاست که می‌فهمیم رابرت به هیچ وجه آن شخصی که در ابتدای اپیزود تصور می‌کردیم، نیست. سریال Black Mirror پیش از این‌ها هم از این ترفند استفاده زیادی کرده است. نیازی به مثال زدن نیست و بارها دیده‌ایم که در اپیزودهای مختلف، هر چه بیشتر با شخصیت اصلی داستان آشنا می‌شویم و سر از هویت واقعی‌اش در می‌آوریم، بیشتر به شخصیت شرور و آنتاگونیستی‌اش پی می‌بریم. رابرت کسی است که با نمونه‌برداری از DNA همکارانش، یک کپی دیجیتال از آن‌ها را در بازی شخصی و آفلاین خود بارگذاری می‌کند و از این طریق می‌خواهد از اطرافیان خود انتقام بگیرد. کپی دیجیتالی که از همکارانش در فضای بازی بارگذاری می‌شود، تمام خاطرات، ویژگی‌های اخلاقی و تجربیات فرد موجود در جهان واقعی را دارد و به خوبی می‌داند که در یک دنیای دیجیتالی، زیر دست یک بازیکن ستمگر و خودخواه اسیر شده‌اند و از هیچ طریقی هم نمی‌توانند به آن پایان بدهند.

اپیزود U.S.S Callister، به زیبایی هرچه تمام، اصالت مجموعه‌اش را حفظ می‌کند و به اندازه لازم حقایق ترسناک مربوط به هویت‌های مجازی، هوش‌های مصنوعی خودآگاه و حتی بازی‌های رایانه‌ای را به تصویر می‌کشد. این اپیزود با موفقیت کامل، بیننده را به فصل چهارم سریال Black Mirror دعوت می‌کند و از همان ابتدا به همه هشدار می‌دهد که: مثل همیشه با یک تجربه تلخ و ترسناک از حقایق پیشرفت تکنولوژی طرفیم.

black mirror 4x01

Black Mirror S04E02 | Arkangel

مثل همیشه، سریال با گذشت از اپیزودی به اپیزود دیگر، به طور محسوسی تغییر فاز می‌دهد و سبک و سیاقش را به کلی عوض می‌کند. آن تم بلاک‌باستری و علمی – تخیلی در اپیزود U.S.S Callister، اکنون در Arkangel به یک درام تراژیک تبدیل شده است که رابطه عاشقانه میان یک مادر و دختر را به ترسناک‌ترین شکل ممکن به تصویر می‌کشد. حقیقتا پیش از انتشار فصل چهارم سریال Black Mirror و هنگامی که نمایش‌های تبلیغاتی این فصل را تماشا می‌کردم، بیش از هر اپیزود دیگری منتظر همین Arkangel بودم. تا به حال در کم‌تر اپیزود دیگری در سریال Black Mirror به یک کودک به عنوان مرکز اصلی داستان توجه شده است. از همین رو اپیزود Arkangel فرصت باارزشی بود تا از زاویه دید چارلی بروکر (سازنده سریال) و نگاه تاریک Black Mirror، زندگی یک دختربچه کوچک را که در معرض خطر تکنولوژی‌های خطرناک این سریال قرار گرفته است، تماشا کنیم. راستش را بخواهید، متاسفانه اپیزود Arkangel نتوانست انتظارات پرتوقع مرا برآورده کند و در خوش‌بینانه‌ترین حالت ممکن می‌توان آن را به عنوان یک اپیزود معمولی و کلیشه‌ای Black Mirrorمحورحساب کرد. اپیزود Arkangel در واقع همان The Waldo Moment (یکی از اپیزودهای فصل دوم) فصل چهارم است. اپیزودی که در آن یک ایده بسیار خوب و کاملا مناسبت برای خلق یک اپیزود به یادماندنی درخور این سریال، به راحتی هدر می‌رود. اپیزود The Waldo Moment که امروز همه طرفداران سریال آن را به عنوان یکی از مضحک‌ترین اپیزودهای سریال به حساب می‌آورند می‌توانست با یک روایت بهتر، یک نمایش اعتراضی و تاثیرگذار درباره دنیای نمایندگانی باشد که حقیقتا در باطن‌شان هیچ پتانسیل مفیدی برای رسیدگی به خواسته‌های مردم به چشم نمی‌خورد، اما چون عده زیادی از آن‌ها کورکورانه طرفداری می‌کنند، بسیار محبوب‌اند و اعتبار زیادی هم دارند. Arkangel هم می‌توانست با کمی خلاقیت بیشتر (که خوشبختانه در تیم سازندگان این سریال هم به اندازه کافی موجود است)، به یک اثر به یاد ماندنی تبدیل شود که والدینی را که بیش از اندازه کودکان خود را زیر ذره‌بین می‌گذارند و به طور نامحسوس در هر لحظه آن‌ها را رصد می‌کنند، زیر بار نقد بگیرد و حسابی از خجالتشان در بیاید. اما به طرز تنبل‌واری کار خود را آسان می‌کند و از غیرقابل پیش‌بینی شدن سر باز می‌زند. از قضا، سازندگان این اپیزود از قصد پتانسیل مثال‌زدنی آن را بلا استفاده رها کرده‌اند و به یک اثر معمولی و از بعضی لحاظ کلیشه‌ای، قانع شده‌اند.

black mirror arkangelکم‌کاری سازندگان سریال در ساخت اپیزود Arkangel انکار ناپذیر است. این اپیزود می‌توانست با بهبود برخی از ایرادات اساسی‌اش، به یکی از بهترین اپیزود‌های سریال تبدیل شود

ایده اصلی اپیزود Arkangel، به یک تکنولوژی جدید با همین نام (آرک‌انجل) مرتبط است. ماری (رزماری دویت)، مادری است که حسابی نسبت به وضعیت دختر کوچکش، سارا نگران است و با جدیت زیادی کارهای آن را زیرنظر دارد. از همین رو به سراغ یکی از مراکز مربوط به تکنولوژی Arkangel می‌رود و با جایگذاری یک تراشه کوچک در سر دخترش، قادر به انجام این کار می‌شود که با استفاده از یک تبلت در هر نقطه‌ای که هست، دخترش را زیر نظر داشته باشد و آن را به معنای واقعی کلمه کنترل کند. ماری با استفاده از این دستگاه می‌تواند هرچیزی را که دخترش تماشا می‌کند ببیند، از وضعیت جسمانی و میزان سلامتی‌اش اطلاعات کسب کند، تصاویر و صداهایی را که به نظرش برای سارا خوب نیستند را سانسور کند و در ساده‌ترین تعریف دخترش را به طور کامل تحت کنترل خود بگیرد. اطرافیان سارا در مدرسه، او را به عنوان کسی که مادرش مدام وی را تحت نظر دارد، مسخره می‌کنند و از این بابت وقتی با او هستند، احساس بدی دارند؛ زیرا می‌دانند هرلحظه ممکن است مادر سارا آن‌ها را ببیند و حرف‌هایی که می‌زنند را بشنود. همین موضوع سارا را از کودکی به یک دختر منزوی و گوشه‌گیر تبدیل می‌کند که دوستان کمی دارد و از وضعیت امنیتی‌ای که ماری برایش فراهم کرده، آزرده‌خاطر است. این آزردگی هنگامی از کوره در می‌رود که سارا به سنین نوجوانی می‌رسد و تقریبا وارد دوره جوانی‌اش می‌شود. کمی به عقب‌تر برگردیم. جایی که ماری برای اولین بار سارا را به مرکز Arkangel برد و سایه کنترل خود را بر سر دخترش انداخت. هر بیننده‌ای وقتی به این قسمت از اپیزود می‌رسد، قطعا این موضوع را پیش‌بینی می‌کند که بزودی کنترل سارا توسط مادرش وارد فازهای جدیدی می‌شود و رفته رفته همه‌چیز به خطر می‌افتد. یا حداقل مطمئن بودیم Arkangel بیش از این که امنیت سارا را ضمانت کند، به طرز جدی‌ای سلامت روان و حتی جسمی او را تهدید می‌کند. سازندگان هم بدون هیچ کم و کاستی، تمام پیش‌بینی‌هایمان از ادامه ماجرا را در مابقی اپیزود جای می‌دهند و سارا را در مقابل ماری می‌گذارند. برای مثال آن‌ها هیچ توجهی به پتانسیل‌های موجود در روابط بین سارا و پدربزرگش نمی‌کنند. یا از طرفی با نگاهی متفاوت به قابلیت‌های Arkangel، عکس فواید آن را نشان نمی‌دهند و در کل به کلیشه‌ای‌ترین شکل ممکن پیش می‌روند و همه‌چیز به همین یک سناریوی ساده ختم می‌شود: ماری قرار بود از یک‌جایی به بعد، از آرک‌انجل استفاده نکند. اما زیر قولش می‌زند و سارا هم که حالا حسابی شاکی شده است، نسبت به آزادی صلب شده از خودش، معترض می‌شود و در مقابل مادرش می‌ایستد. درکل انگار اپیزود Arkangel بیش از اینکه بخشی از دنیای Black Mirror باشد، به بودن از قسمتی از آن، فقط تظاهر می‌کند.

Black Mirror Season 4 Andrea Riseborough in Crocodile

Black Mirror S04E03 | Crocodile

فصل چهارم سریال Black Mirror، در غیرمنتظره‌ترین سیر نزولی ممکن، با سومین اپیزود خود مسیر رو به پایین Arkangel را ادامه می‌دهد و ایرادات اپیزود قبلی را اصلا به رویش هم نمی‌آورد. البته نه‌تنها ایرادات اپیزود قبلی را به رویش نمی‌‎آورد، بلکه انبوهی از مشکلات سرسام‌آور جدید را هم به فصل چهارم سریال اضافه می‌کند و اعتبار Black Mirror نزد طرفدارانش را زیر سوال می‌برد. اپیزود Crocodile، علی‌رغم Arkangel با آغازش نوید یک سناریوی کلیشه‌ای و پایانی قابل پیش‌بینی را می‌داد؛ ولی بسیار امیدوارکننده آغاز می‌شود. در سکانس آغازین اپیزود Crocodile، دختر و پسر جوانی را می‌بینیم که در دل مناظر جذاب و تصویرسازی‌های مدرن سازندگان، درحالی که حسابی باهم خوش می‌گذرانند و حین زمزمه کردن موسیقی مورد علاقه‌شان به شوخی با یکدیگر می‌پردازند. یک‌آن به یک دوچرخه‌سوار از همه‌جا بی‌خبر تصادف می‌کنند و بعد به قتل رساندنش، برای از بین بردن تمام مدارک حادثه، جنازه و دوچرخه را به درون یک دریاچه در همان نزدیکی می‌اندازند. این سکانس ابتدایی خیلی امیدوارکننده بود و نوید یک تجربه متفاوت از Black Mirror را می‌داد. اما همه‌چیز وقتی به هم ریخت و امیدهایمان نقشه بر آب شد که اپیزود با یک فلش‌فروارد چند ساله، مقدار بسیار زیادی در زمان جلو رفت. حالا تمرکز اصلی داستان روی میا (همان دختری که در آن حادثه درون ماشین بود) است و آن را در برهه زمانی بسیار خوبی از زندگی‌اش قرار می‌دهد که شغل و وضعیت بسیار خوب و مطلوبی دارد و حسابی درحال پیشرفت است. اما وقتی راب (همراه میا در آن حادثه) دوباره به میا سر می‌زند و خبر از عذاب وجدانش و میل به اعترافش می‌دهد، زندگی را برای میا جهنم می‌کند. درست همینجاست که پروسه کشتار دسته‌جمعی اپیزود Crocodile استارت خود را می‌زند. میا را می‌بینیم که هنگام بحث درباره قتل قبلی‌شان، با راب گلاویز می‌شود و سپس به مراتب به بهانه‌های مختلف، بیشتر در منجلاب قتل‌های زنجیره‌ای دیوانه‌وارش فرو می‌رود. درواقع میا همان کروکدیلی است که نام این اپیزود از آن خبر می‌دهد. کروکدیلی که آهسته به طعمه‌اش نزدیک می‌شود و بدون هیچ معطلی آن را شکار می‌کند. دریغ از اینکه یک روز همین خون‌های ریخته شده، گریبان‌گیر خود او خواهند شد.

black mirror crocodileروایت ناموفق Crocodile باید با فرمول موفق اپیزود Metalhead جایگزین

مهم‌ترین ایراد اساسی اپیزود Crocodile این است که درواقع هیچ محتوای مفید و مفهوم‌داری نمی‌توان در آن پیدا کرد. یا در بیانی واضح‌تر بهتر است بگوییم، اپیزود Crocodile با تحریف شدن در مسیر خود، داستانش را لحنی غیرجذاب و سناریویی بی‌معنی روایت می‌کند و به هیچ وجه توجه مخاطبان کلاسیک Black Mirror را هم به خود جذب نمی‌کند. این اپیزود در واقع قصد دارد آن هیولای درونی تمام انسان‌ها را به تصویر بکشد. هیولایی که افسارش نه در دست خود انسان، بلکه در دست اطرافیانش است و هرلحظه ممکن است با رها کردن آن، موجب به خطر افتادن جان خود شوند. میا، همان شخصی است که هیولای درونی‌اش بیش از اندازه تحریک شده. اما این هیولا بودن بدون هیچ المان دیگری به جز به قتل رساندن دیگران، خود را به نمایش نمی‌گذارد. از همین رو اپیزود Crocodile به یک نمایش نخ‌نما شده از دختری تبدیل می‌شود که به هر کس می‌رسد، آن را به قتل می‌رساند. Crocodile علاقه بسیار زیادی به شوکه کردن بیننده‌اش دارد. اما فقط یک بار موفق به انجامش می‌شود و آن هم بر می‌گردد به سکانس آغازین اپیزود و جایی که اولین قربانی میا کشته می‌شود. اما تکنولوژی مرکزی این اپیزود که علی‌رغم دیگر اپیزودهای سریال، اصلا در کانون توجه قرار ندارد، یک دستگاه بازیابی خاطرات است که مامورین یک شرکت بیمه، هنگام بازجویی از افراد برای کسب اطلاعات دقیق از حوادث از آن استفاده می‌کنند. این دستگاه را می‌توان نمونه ابتدایی همان محصولی دانست که در اپیزود The Entire History of You دیده بودیم و رابطه مستقیمی با بازیابی خاطرات گذشته دارد. اپیزود Crocodile می‌بایست برای به کرسی نشاندن هرچه بیشتر ایده‌هایش، کاراکتر میا را خیلی بیشتر از این حرف‌ها آسیب‌شناسی می‌کرد و به بررسی عمیق وضعیت وحشتناک روحی و روانی‌اش می‌پرداخت. اما Crocodile به جای این کار، میا را هرلحظه بیشتر از قبل در منجلابی که با خون مقتول‌های بی‌گناهش پر شده‌اند، فرو می‌رود و هیچ راه بازگشتی هم ندارد. تمام نقاط ضعف اپیزود Crocodile و ایرادات سناریوی داستانی و عدم استفاده از پتانسیل کاراکتر میا یک طرف؛ بازیابی کردن حافظه یک خوکچه برای اثبات گناهکار بودن میا یک طرف دیگر! این مورد، آخرین تیر خلاص سریال به پیکر آسیب‌دیده اپیزود Crocodile بود و کار آن را یک‌سره می‌کرد. در کل اپیزود Crocodile، برخلاف اسم جالبش، نمی‌تواند توجه طرفداران سریال را به خود جلب کند و به یکی دیگر از اپیزودهای ضعیف سریال تبدیل می‌شود. همزمان با اینکه دومین اپیزود ضعیف فصل چهارم، بین سه اپیزود است!

black mirror s04 e04 hang the dj

Black Mirror S04E04 | Hang The DJ

فصل چهارم سریال Black Mirror تا اینجا کار، یک اپیزود خلاقانه و نوآور و دو اپیزود ضعیف و نامطلوب داشته و اکنون هم با یک اپیزود بسیار خوب و دیدنی سر و کار داریم. اپیزود Hang The DJ، نه آنقدر نوآورانه و جدید است که به عنوان یک اثر کاملا خلاقانه و ساختارشکن در مجموعه Black Mirror از آن یاد کنیم  و نه آنقدر خودش را دست‌کم می‌گیرد و داستانش را رها می‌کند که با یک اپیزود خسته‌کننده و حوصله‌سربر طرف باشیم. بلکه با یک اپیزود متعادل و راضی کننده طرفیم که در بد بینانه‌ترین وضع ممکن، ارزش یک بار تماشا را دارد و قطعا رضایت بیننده را به خود جلب می‌کند. اپیزود Hang The DJ را می‌توان San Junipero فصل چهارم سریال دانست؛ جایی که مجددا با یک داستان عاشقانه طرفیم. اما نه عاشقانه‌ای که با سرحد لذت و خوشحالی جریان داشته باشد و با خوشبختی یک زوج ایده‌آل به پایان برسد. ما اینجا با کابوسی به اسم Black Mirror سر و کار داریم. سریالی که حتی اپیزودهای عاشقانه‌اش را هم با تم همیشگی دلهره‌آور و تکنولوژی‌های جالب اما ترسناکش به نمایش می‌گذارد. اپیزود Hang The DJ، به Black Mirror فرصت آن را می‌دهد که در یک سیستم بزرگ، پیچیده و کاملا تحت برنامه، یک عشق واقعی را در میان انبوهی از روابط اجباری و بدون علاقه به تصویر بکشد و معنای جدیدی به عشق در این دنیای ماشینی بدهد. سیستمی که ماجرای اپیزود Hang The DJ در آن جریان دارد، مثل یک مسابقه بخت‌آزمایی بسیار وسیع و پرامکانات است که طی یک پروسه طولانی مدت، عشق حقیقی و شریک دائمی افراد را برای یکدیگر پیدا می‌کند. وای به حال عاشقی که معشوقه‌اش، شریک دائمی‌اش نباشد. آن موقع است که برای رسیدن به عشق حقیقی‌اش، حتی اگر لازم باشد تمام سیستم را به خاک و خون می‌کشد.

black mirror hang the djمانور سریال Black Mirror روی موضوع عشق در اپیزود Hang The DJ، روشی بسیار تاثیرگذار در جلوه دادن هرچه وحشتناک‌تر اتفاقات داستانی آن است که نتیجه بسیار خوبی هم داشته

اپیزود Hang The DJ، از خیلی از جهات یک Black Mirror با اصالت استاندارد به حساب می‌آید که تعداد زیادی از نقاط قوت یک اپیزود خوب در این مجموعه را در خود دارد. Hang The DJ در به تصویر کشیدن دنیای غریبی که می‌توان با آن احساس آشنایی کرد، استاد است و یک تعادل استادانه در به نمایش گذاشتن چیزهایی که تابحال حتی یک بار هم ندیده‌ایم، در کنار چیزهایی که چشممان عادت به تماشای‌شان دارد، از خود نشان می‌دهد. تعادلی که بیش از هرچیزی، نبض عاشقانه اپیزود را که بعضی مواقع از فرط دوری با شدت در خود کوبیده می‌شود، با ضرب‌آهنگی ملایم به تصویر می‌کشد. مهم‌ترین ویژگی اپیزودهای خوب مجموعه Black Mirror، قطعا ریشه در غیرقابل پیش‌بینی بودن سرنوشت داستان آن اپیزود است. موردی که Hang The DJ احترام ویژه‌ای برای آن قائل است و وقتی به سکانس پایانی‌اش می‌رسیم، حسابی شگفت‌زده می‌شویم، فرانک و ایمی، دو شخصیت اصلی این اپیزود هستند که در واقع یکی از نقاط قوت آن هم به حساب می‌آیند. تلاش‌های Hang The DJ برای به تصویر کشیدن عشق واقعی میان این دو نفر به شیوه‌های جدیدی که قبلا ندیده باشیم، به یکی از ویژگی‌های مثبت این اپیزود تبدیل شده است. نگاه‌های منتظر و نا امید ایمی به گجتی که زمان باقی مانده رابطه را نشان می‌دهد، درد دل‌های فرانک با شریک جدیدش درباره جدایی‌اش از ایمی و از همه جالب‌تر توافق فرانک و ایمی برای عدم مشاهده زمان باقی مانده رابطه. این‌ها تنها قسمتی از چندین روشی هستند که Hang The DJ برای به نمایش گذاشتن شدت علاقه فرانک و ایمی به یکدیگر و عشق واقعی میان این دو نفر، از آن‌ها استفاده می‌کند. این اپیزود به خوبی این قانون نانوشته را اثبات می‌کند که برای موفقیت لزوما نیازی به نوآوری نیست؛ بلکه تنها باید کلیشه‌های همیشگی با شیوه‌ای درست و مطلوب کنار هم چیده شوند. اپیزود Hang The DJ بعد از بلایی که دو اپیزود Arkangel و Crocodile بر سر فصل چهارم Black Mirror آوردند، مثل یک فرشته نجات عمل می‌کند و باری دیگر نسبت به خوب بودن ادامه فصل، امیدوارمان می‌کنید.

black mirror metalhead

Black Mirror S04E05 | Metalhead

اپیزود پنجم یعنی Metalhead، دقیقا همان نقطه عطف بسیار باارزشی است که فصل چهارم سریال Black Mirror برای تبدیل شدن به یک تجربه جدید و اثری معتبر در سری، به آن نیاز دارد. اپیزود Metalhead، مجموعه‌ای از 40دقیقه هیجان و ترس و خشم است که با خلاقیت تحسین‌برانگیزی در تابلو خاکستری و بدون رنگ تصویر نقش بسته‌اند و یک تعقیب و گریز آخرالزمانی را به نمایش می‌گذارند. تعقیب و گریزی که شاید بتوان آن را بهترین و کامل‌ترین نمونه تصویری از ایده کلی سریال Black Mirror دانست. این سریال، همیشه خواسته تجربه‌ای متفاوت و جدید را به همراه داشته باشد که در آن، دست و پا زدن یک انسان برای جلوگیری از فرو رفتن در منجلاب تکنولوژی‌های بسیار پیشرفته را به تصویر می‌کشد. در اپیزودهای نمادین و معروف سریال مثل Shut Up Dance، Fifteen Million Merits، White Christmas و حتی White Bear که از جمله بهترین‌های سریال Black Mirror به حساب می‌آیند، چارلی بروکر آینده‌ای را به تصویر می‌کشد که تکنولوژی‌های پیشرفته و خطرناکش، بزرگترین تهدید بشر به حساب می‌آیند. حالا Metalhead آمده است تا به این ویژگی اصلی و ثابت سریال Black Mirror، یک معنای جدید و چندین بار وحشتناک‌تر ببخشد. این اپیزود با رویه‌ای بسیار مختصر و کاملا مفید، با سرعت بسیار زیادی، جنگی بزرگ بین بشر و آینده‌ای که تکنولوژی‌های پیشرفته‌اش بلای جان انسان‌ها شده‌اند، به راه می‌اندازد. بلا، شخصیت اصلی فیلم که مکسین پیک به عنوان بازیگر این نقش، استایل فوق‌العاده‌ای را از آن به نمایش می‌گذارد، نماینده‌ای از انسان‌ها است که باید در مقابل یک روبات (روبات که چه ارض کنم، ماشین کشتار جمعی) که نماینده‌ای از آینده خطرناک هوش‌های مصنوعی خودآگاه (تهدید برانگیزترین نوع تکنولوژی که امروزه بسیاری از دانشمندان رسما درباره آینده خطرناکش بارها هشدار داده‌اند) قرار می‌گیرد و این تئاتر چهل دقیقه‌ای سرشار از آدرنالین آغاز می‌شود. اولویت‌های چارلی بروکر در این اپیزود، نسبت به اپیزودهای دیگر فصل چهارم و حتی فصل‌های قبلی، به طور کلی تغییر یافته‌اند. برای مثال پرداختن به فضاسازی‌های اتمسفریک آینده‌های پر زرق و برقی که Black Mirror به نوعی در به تصویر کشیدن آن‌ها استاد شده است، به عنوان یکی از اولویت‌های اصلی برای پرداخته شدن در اپیزود، جای خود را به نمایشی نمادین از تلاش انسان در مقابل روبات‌ها برای زنده ماندن داده و یک Black Mirror اصیل و تمام عیار را تشکیل داده است.

black mirror s04e05 metalheadدر صورت ادامه یافتن مجموعه Black Mirror، مطمئنا شاهد اپیزودهای بیشتری با استفاده از فرمول موفق اپیزود Metalhead خواهیم بود

مبارزه انسان‌ها با روبات‌های سرکشی که دیگر به سازندگان و صاحبان اصلی خود اهمیت نمی‌دهند، ایده‌ای است که بارها در آثار گوناگون به آن پرداخته شده است و از زوایای مختلفی تماشایش کرده‌ایم. اما تجربه‌ای که اپیزود Metalhead از این ایده به همراه دارد، نه تنها در مقابل آثار مربوطه در این زمینه تکراری نیست، بلکه به عنوان یکی از بهترین‌های آن‌ها هم به حساب می‌آید. همانطور که گفته شد، این اپیزود معجونی ایده‌آل و موفق از سه عنصر هیجان، ترس و خشم است. هیجانی که هنگام شنیدن صدای پای کوبنده و پرسرعت سگ (روباتی که بلا در این اپیزود مشغول مبارزه با آن است، با عنوان سگ خطاب می‌شود) احساس می‌کنیم و از این می‌ترسیم که انگار فاصله بسیار کمی با بلا دارد و ممکن است همین حالا او را از هم بدرد و از پا در بیاورد. در پایان هم خشم افسار گسیخته بلا را داریم که هرلحظه علاقه او را به ترکاندن کله آن آن ربات، بیشتر می‌کند. ترکیب این سه عنصر در اپیزود Metalhead، آن‌چنان مقدار آدرنالین بیننده را بالا می‌برد که سکانس پایانی اپیزود، به معنای واقعی کلمه ذهن منتظر انتقام بیننده را ارضا می‌کند. این مورد که در رابطه با دنیای درون این اپیزود هیچ اطلاعاتی نداریم و در ابتدایش هم هیچ صحبتی درباره‌اش به میان آورده نمی‌شود، یکی از نقاط قوت مهم اپیزود Metalhead است که بد نیست چارلی بروکر در آینده سری Black Mirror بهره بیشتری از آن ببرد. نداشتن اطلاعات کافی از دنیای درون اپیزود و سر در نیاوردن از اتفاقی که در جریان است، از جمله بهترین نکاتی است که اپیزود Metalhead را اینگونه جذاب و دیدنی کرده است. حقیقتا پیش از انتشار فصل چهارم سریال Black Mirror، این اپیزود Metalhead بود که حتی بیشتر از Arkangel، توجه من را به خودش جلب کرده بود و حسابی منتظر تماشا آن بودم. هرچه باشد، Metalhead اولین اپیزود تاریخ سریال Black Mirror بود که به جای فضاسازی‌های علمی تخیلی و جلوه‌های ویژه خیره کننده، از مجموعه‌ای از قاب‌های سیاه سفید و شبیه به سینمای کلاسیک دهه 50میلادی تشکیل شده بود که حداقل مرا حسابی برای دیدنش هیجان‌زده می‌کرد. تا اینجای کار فصل چهارم سریال Black Mirror شاهد فراز و فرودهای زیادی بودیم که بیش از هرچیزی نظرها پیرامون جمع‌بندی کلی فصل، متفاوت می‌کرد. U.S.S Callister یک شروع عالی برای فصل چهارم بود. Arkangel  و Crocodile ایرادات زیادی داشتند و به اندازه کافی یک Black Mirror با اصالت نبودند. اما Black Mirror به یک‌باره Hang The DJ و Metalhead را به عنوان مهم‌ترین برگ‌های برنده خود در میانه این فصل رو کرد و انتظارات را از اپیزود پایانی فصل چهارم بالا برد.

black mirror black museum

Black Mirror S04E06 | Black Museum

در نهایت همانند هر سریال دیگری، نوبت به اپیزود نهایی فصل چهارم سریال Black Mirror می‌رسد. اپیزودی که با قرار گرفتن دو کاراکتر در محیطی بسته و مرموز که گذشته تقریبا نامعلومی دارند، شباهت نسبتا زیادی با اپیزود White Christmas دارد. همانند White Christmas، این دو کاراکتر در یک محیط بسته که این بار یک موزه عجیب و غریب به اسم موزه سیاه است، به گفتگو درباره گذشته برخی از وسایل درون موزه می‌پردازند. صاحب موزه که در مرکز روایت داستانی اپیزود Black Museum قرار می‌گیرد و چارلی بروکر، سازنده اصلی سریال Black Mirror هم در نقش آن بازی می‌کند، یکی از مرموزترین کاراکترهایی است که در تاریخ این سریال با آن برخورد کرده‌ایم. او درباره وسایل درون این موزه اینگونه توصیف می‌کند: وسایل گناهکاری که هر یک به طریقی در یک جنایت ثبت شده دخیل بوده‌اند. اما پس از اینکه داستان پشت پرده سه‌تا از وسایل اصلی را تعریف می‌کند، کاملا ثابت می‌شود که وسیله اصلی این موزه سیاه که جنایات و گناهکاری‌های بسیار زیادی در گذشته‌اش ثبت شده‌اند، همین صاحب موزه که چارلی بروکر نقشش را بازی‌ می‌کند، است. اپیزود Black Museum، استعاره‌ای از تمام اپیزودهای تاریخ Black Mirror است. اپیزودی که دنیای مشترک تمام اپیزودها را ثابت می‌کند. چارلی بروکر در اپیزود Black Museum به توضیح این موضوع می‌پردازد که چرا یک تکنولوژی جدید که هدفش کمک به بشر و برطرف کردن نیازهای مختلف است، به یک کابوس بی‌پایان و وحشتی بی‌بدیل تبدیل می‌شود. بروکر خود را در این اپیزود مخترع تمام این تکنولوژی‌ها معرفی می‌کند. کسی که با قصد کمک خیرخواهانه وارد زندگی افراد مختلف می‌شود و به معنای واقعی کلمه زندگی‌شان را از هم می‌پاشد. همانطور که گفته شد، اپیزود Black Museum را می‌توان ارجاعی به تمام اپیزودهای سریال دانست. جایی که به سوالات بی‌پاسخمان از این دنیای عجیب و مرموز پاسخ داده می‌شود و می‌فهمیم که آن‌همه وسایل مختلفی که از فصل اول سریال تا به امروز، هر یک به طریقی زندگی هزاران نفر را تحت‌تاثیر خود قرار داده‌اند و در بعضی موارد حتی منجر به مرگ خیلی‌ها می‌شوند، چگونه ساخته می‌شوند و هدف از تولیدشان در چیست؟ بروکر با ساخت این اپیزود ثابت کرد که هنوز هم بعد از گذشت چهار فصل از سریال Black Mirror، طیف گسترده‌ای از ایده‌های کوچک و بزرگ برای تولید اپیزودهای جدید دارد و هنوز هم می‌تواند ترسناک‌ترین کابوس هر بیننده‌ای از آینده این انسان‌های غیرقابل پیش‌بینی را به تصویر بکشد.

black mirror final chapter black museumچارلی بروکر با حضور خود در اپیزود Black Museum به عنوان یکی از شخصیت‌های کلیدی داستان، شخصی بودن این اپیزود و اهمیت بسیار زیاد آن در دنیای Black Mirror را ثابت می‌کند

نیش، دختر جوانی که در ابتدای اپیزود Black Museum وارد موزه می‌شود و به بهانه منتظر ماندن برای شارژ شدن ماشینش می‌خواهد در موزه گشتی بزند و با صاحب آن مکان صحبت کند، دیگر شخصیت مرموز این اپیزود است که در ابتدا خود را به طور کامل به عنوان یک شخص دیگر جا می‌زند. اما بعد از اینکه هدف اصلی‌اش در پایان اپیزود مشخص می‌شود و می‌فهمیم که صاحب موزه که همان چارلی بروکر باشد، بزرگترین و مهلک‌ترین ضربه‌ها را به پیکره زندگی پر از درد نیش زده؛ می‌فهمیم بزرگ‌ترین دشمن بروکر، خود او و اختراعات عجیب و غریبش هستند. داستان عمیق و پرمفهوم Black Museum را می‌توان از جهات مختلفی زیر ذره‌بین قرار داد و مطمئنا افراد، برداشت‌های متفاوتی از داستان آن دارند. اما چیزی که کاملا ثابت شده، این است که چارلی بروکر در اپیزود Black Museum آلبوم پر از درد و رنج سریال Black Mirror را ورق می‌زند و نگاهی به کارنامه کاری خودش می‌اندازد. سه خاطره‌ای که بروکر از سه وسیله مختلف داخل ویترین‌های این موزه برای نیش تعریف می‌کند را می‌توان از جهات مختلف بررسی کرد. از ابراز پشیمانی‌های بروکر برای ثبت این اختراعات گرفته، تا یک پازل سه قسمتی که با قرار گرفتن در کنار هم، سعی در توضیح دادن هدف کلی سریال Black Mirrror دارد.

شاید اپیزود Black Museum در مقایسه با برخی از اپیزودهای خاطره‌انگیز و بی‌نظیر سری Black Mirror، بهترین نباشد؛ اما قطعا باید آن را به عنوان تاثیرگذارترین و کلیدی‌ترین اپیزود سریال به حساب آورد. اپیزودی که ارجاعات داستانی‌اش و استعاره‌هایی که برای اشاره به برخی از موضوعات استفاده می‌کند، جایگاهی فراتر از خود اپیزود به عنوان قسمت پایانی فصل چهارم دارد و بیشتر باید آن را یک درد دل صمیمانه از سوی خالق سریال Black Mirror با بینندگان دانست. اپیزود Black Museum علاوه بر اینکه اپیزود پایانی فصل چهارم است، یک جمع‌بندی کلی از تمام اپیزودهای سریال Black Mirror تا به امروز است. چارلی بروکر تمام مجموعه Black Mirror را به یک موزه سیاه تشبیه می‌کند و حتی تعداد زیادی از ایستراگ‌های جالبی که اشاره مستقیمی به برخی از اپیزودهای پرطرفدار سری دارند، ثابت کننده این امر است. موزه‌ای که گذشته پر درد و رنجش، روزی گریبان‌گیرش می‌شود و با اعتراض به تمام روزهای خوبی که صاحب موزه برای خیلی از خانواده‌ها به تلخی و نابودی کشاند، به آتش کشیده می‌شود. گذشته از تمام این بحث‌ها، امیدواریم چارلی بروکر با ساخت این اپیزود، فکر تمام کردن این مجموعه به سرش نزند و شاهد ادامه یافتن سریال Black Mirror برای خلق کابوس‌های وحشتناک جدیدمان از تکنولوژی‌های کورکورانه و قدرت‌طلبانه انسان‌ها باشیم. قطعا چارلی بروکر در دنیای فیلم‌سازی یک نابغه تمام عیار است.

  • هیچ نظری یافت نشد
لطفا برای ثبت نظر خود وارد شوید و یا ثبت نام کنید.