The Sinking City از آن دست بازیهایی است که مشکلاتش دائم جلوی چشمانتان هستند و روی اعصابتان راه میروند، ولی از آن سمت کلی نکته مثبت هم وجود دارد که دلتان نمیآید رهایش کنید. در این سالها از این مدل آثار زیاد داشتهایم. شاید نزدیکترین مثالی که میتوان بزنم، دو بازی Vampyr و Murdered: Soul Suspect باشند؛ هر دو این آثار ایرادهای متعددی داشتند، ولی موارد مختلفی مثل اتمسفر گیرا، شخصیتهای عجیب و غریب، داستان جذاب و... شما را به ادامه دادن بازی تشویق میکردند. ماجرای سینکینگ سیتی هم دقیقا همین است.
داستان بازی بدون هیچگونه مقدمه و پیشزمینهای شروع میشود و گیمر را بلافاصله بعد از وارد شدن به بازی در بطن داستان قرار میدهد. چارلز رید، شخصیت اصلی بازی، به منظور یافتن دلیل مشکلات روانی خود و تصاویر مرموزی که میبیند، راهی شهر خیالی «اوکمانت» در ایالت ماساچوست شده. به محض وارد شدن به شهر متوجه میشوید که مدتی قبل سیل عظیمی کل مناطق اوکمانت را تحت تاثیر خود قرار داده و در این بین موجودات وحشتناکی هم با نام Wylebeasts به شهر هجوم بردهاند. پس از وارد شدن به شهر، اولین پرونده خود را دریافت میکنید و به همین شکل تا پایان داستان پیش میروید.
از آنجایی که با یک بازی کارآگاهی سر و کار داریم، داستان هر پرونده نسبت به دیگری تقریبا متفاوت است و در هر پرونده با چند شخصیت کاملا جدید برخورد میکنید؛ دقیقا همانند سریالهایی که هر قسمتشان حول یک موضوع جدید میچرخد و فقط کاراکترها و یک موضوع کلی ثابت میماند. گفتنی است که سینکینگ سیتی به این حد از تنوع و گوناگونی نمیرسد و تمامی پروندهها با اینکه داستان جداگانهای دارند، اما به یک طریقی به یکدیگر متصل هستند.
مهمترین چیزی که باعث تمایز بازی از سایر آثار مشابه میشود، این است که The Sinking City با الهام از آثار لاوکرفت ساخته شده و سازندگان سعی کردهاند تا المانهای خاص آثار این نویسنده را در جایجای گیمپلی و محیطها بگنجانند. از نظر اتمسفر، سازندگان واقعا سنگ تمام گذاشتهاند و توانستهاند محیطهای تیره و تاریک بازی را به بهترین شکل ممکن سر و شکل بدهند. یکی از مهمترین چیزهایی که باعث میشود بازی را با تمام مشکلاتش تا پایان کار پیش ببرید، فضاسازی فوقالعاده داستان و به صورت کلیتر شهر اوکمانت و مردمان آن است.
گیمپلی The Sinking City را میتوان به سه بخش بررسی و حل پروندهها، گشت و گذار در محیط و مبارزات تقسیم کرد. همانطور که گفتیم، وظیفه شما در بازی به عنوان یک کارآگاه حل و فصل پروندهها است و عملا تمام مدت درگیر این موضوع هستید. پروندههای بازی خود به دو بخش اصلی و فرعی تقسیم میشوند. پروندههای اصلی خط اصلی داستان را پیش میبرند و پروندههای فرعی هم میتوانید با صحبت کردن با NPCها دریافت کنید. البته بازی هیچگونه راهنمایی در زمینه پیدا کردن پروندههای فرعی نمیکند و به همین خاطر ممکن است تعداد بسیار زیادی از آنها را کلا از دست بدهید.
از آنجایی که استودیو Frogwares (سازنده اثر) مسئولیت ساخت مجموعه بازیهای شرلوک هولمز را بر عهده داشت و دارد، خیلی از المانهای بازیهای شرلوک هولمز مثل قسمت Mind Palace را میتوان در این اثر هم پیدا کرد. روند کلی پروندههای بازی این است که ابتدا با یک شخصیت صحبت میکنید و ماموریت خود را میگیرید. سپس باید به یک یا چند نقطه مشخص بروید و سرنخها را پیدا کنید، در کنار هم قرار دهید و به یک نتیجهگیری کلی برسید. با این حال، انتخاب و تصمیماتی که در حین پروندهها میگیرید چندان روی نتیجه پایانی تاثیرگذار نیست و معمولا انتخابهای مهم در پایان کار و زمانی که پرونده به آخر میرسد، گرفته میشود. صادقانه بخواهیم بگوییم بخش حل پروندهها تا اواسط داستان جذاب است ولی بعد از آن به این نتیجه میرسید که ای کاش این قسمت عمق بیشتری میداشت و همه چیز به چند کار ساده خلاصه نمیشد. میزان لذت بردنتان از این قسمت کاملا به درگیر شدنتان در داستان و فضای بازی بستگی دارد. در مقایسه با بازیهای شرلوک هولمز متاسفانه پیشرفت خاصی را در این قسمت شاهد نیستیم.
موضوع بعدی به پروندههای فرعی مربوط میشود. حقیقت این است که پروندههای فرعی از لحاظ داستانی نمیتوانند به پروندههای اصلی برسند. با این حال، گیمپلی هر دو نوع ماموریتها کاملا مشابه یکدیگر است و اگر بخواهیم داستان را نادیده بگیریم، تفاوت خاصی بین مراحل اصلی و فرعی وجود ندارد.
اما بخش دیگر گیمپلی به مبارزات اختصاص دارد که خوشبختانه این سکانسها چندان زیاد نیستند. به این خاطر میگوییم خوشبختانه چرا که درگیری با دشمنان یکی از بدترین قسمتهای بازی است. هیچکدام از سلاحها حس شلیک اسلحه را منتقل نمیکنند و همه چیز بسیار مصنوعی و غیرطبیعی به نظر میرسد. سیستم تیراندازی و نشانهگیری حتی به بازیهای دو نسل پیش هم نمیتواند برسد و نمیتواند به استاندارد بازیهای مدرن امروزی نزدیک شود. علاوه بر این، هوش مصنوعی دشمنان معمولا احمقانه رفتار میکنند و ممکن است حین درگیریها با انواع و اقسام باگها برخورد کنید. برای مثال، بسیاری از دشمنان در هنگام عبور از درها کاملا متوقف میشوند و به راحتی میتوانید آنها را بکشید یا اینکه اگر بین شما و دشمنان یک دیوار فاصله باشد، با ضربه زدن به دیوار دشمنی که آن سمت ایستاده کشته خواهد شد (البته مثال آخر ارتباطی به هوش مصنوعی دارد و به مشکلات فنی اثر مربوط میشود).
از دیگر ویژگیهای مهم این قسمت میتوان به بخش تواناییها و جمعآوری منابع اشاره کرد. بخش Skills نقش مکمل مبارزات را دارد و بازی را واقعا آسانتر میکند. مهمات و سایر اسلحهها هم با گشت و گذار در محیط و پیدا کردن منابع مختلف و ساختن آنها به دست میآید. تنها کاری که باید بکنید این است که منابع مورد نیاز را پیدا کنید و سپس هر چیزی که خواستید را بسازید. با توجه به تم داستانی، مهمات به صورت کلی در بازی بسیار محدود هستند و میبایست آنها را مدیریت کنید. البته این محدود بودن شاید در اوایل کار شما را کمی درگیر کند، اما زمانی که به اواسط بازی رسیدید، دیگر محدودیت خاصی وجود ندارد و به جایی میرسید که دیگر نمیتوانید چیزی را با خود حمل کنید. در واقع یکی از مشکلات بازی هم همین است. با رسیدن به این نقطه، اساسا دیگر هیچ دلیلی برای جست و جو کردن و گشتن محیط وجود ندارد چراکه سیستم لوت بازی تنها به همین یک مورد ساده خلاصه میشود. شاید اگر سازندگان در محیط اسلحهها یا آیتمهای خاصی را پنهان میکردند یا اینکه به عنوان دستگرمی چند کالکتیبل به بازی میافزودند، جذابیت این بخش چند برابر بیشتر میشد.
The Sinking City یک اثر دنیای باز به شمار میرود و از همان ابتدا کار میتوانید به هر نقطه از شهر که خواستید بروید. شهر اوکمانت به چند ناحیه مختلف تقسیم شده که هر کدام ویژگیهای مخصوص به خود را دارند؛ مثلا محلههای فقیرنشین و ثروتمندنشین کاملا جدا از یکدیگر هستند و هر کدام ویژگیهای مخصوص به خود را دارند. گشت و گذار در محیطها دقیقا جایی است که بزرگترین مشکلات بازی آشکار میشود. همانطور که تا الان حدس زدهاید، با توجه به اتفاقات دنیای بازی خبری از ماشین و یا وسایل مشابه نخواهد بود و برای جابهجایی بین مسیرها یا باید با پای پیاده بروید و قایقها بروید یا اینکه از فست تراول استفاده کنید. از آنجایی که نفاط فست تراول محدود هستند، در هر صورت باید بخشی از مسیر را با پای پیاده طی کنید. با توجه به اینکه اتمسفر تیره و تاریک بازی جذاب است و محیطهای اوکمانت هر کسی را به خود جذب میکند، گشت و گذار در محیطها بسیار لذتبخش است و تقتق کردن صدای پای کاراکتر بازی هم جذابیت این بخش را دو چندان کرده است. اما متاسفانه مشکلات فنی ضربه بسیار بزرگی را به بازی زدهاند. بزرگترین مشکل این قسمت یا بهتر است بگوییم کل اثر، بارگذاری است. منظورمان از بارگذاری فقط صفحههای لودینگ نیست، بلکه انیمیشنها و تکسچرها و بعضا آبجکتها هم با این مشکل درگیر هستند. وقتی در خیابانهای اوکمانت قدم میزنید، بعضی از ساختمانها و NPCها ناگهان ظاهر یا غیب میشوند یا انیمیشنهای کاراکترها به صورت ناقص و بریده اجرا میشود. علاوه بر این، مشکلات دیگری مثل فریز شدن بازی یا افت فریم هم در طول گیمپلی مشاهده میشود.
مشکل دیگری که در طراحی دنیای بازی به چشم میخورد، تکراری بودن بعضی محیطهاست که شاید بتوان آن را حقه سازندگان برای گول زدن گیمرها تلقی کرد. تعداد زیادی از خانههای بازی دقیقا مثل یکدیگر طراحی شدهاند ولی سازندگان با ایجاد یکسری تغییرات جزئی مثل عوض کردن دکوراسیون یا اضافه کردن چند وسیله جدید سعی در جدید نشان دادن محیطها کردهاند. گفتنی است که هربار با وارد شدن به یک محیط جدید با یک صفحه لودینگ روبهرو میشوید که این مورد برای یک اثر آخر نسلی به هیچوچه قابل قبول نیست.
به عنوان کسی که علاقه خاصی به بازیهای کاراگاهی دارد باید بگویم که تجربه The Sinking City با همه مشکلاتش برایم لذتبخش بود. در این متن تقریبا به همه مشکلات اصلی بازی پرداختیم، ولی باید اعتراف کرد که فضای لاوکرفتی بازی چنان جذاب است که روی دیگر بخشها سایه انداخته و باعث میشود تا بیخیالشان شوید. با این همه، The Sinking City بدون شک بهترین اثر تاریخ صنعت بازی است که بر اساس آثار لاوکرفت ساخته شده و تجربه آن برای طرفداران این نویسنده، از نان شب هم واجبتر است. با این حال، با توجه به قیمت 60 دلاری بازی، اگر علاقه خاصی به لاوکرفت ندارید، پیشنهاد میکنیم که تجربه بازی را به زمان دیگری موکول کنید.
نظرات (1)