صبح با صدای لخ‌لخ راه رفتن ناطورهای شبی که داشتند به خانه‌هایشان برمی‌گشتند و خروسی که دقیقا نمی‌دانستم در کدام یکی از خانه‌های اطراف نگهداری می‌شد، بیدار شدم. امروز باز هم باید به وظیفه آبا و اجدادی خودم عمل می‌کردم چون دیروز یکی دیگر از مخالفان محکوم شده بود پس در همان نور کم سپیده دم، تبر پدرم که حتی به گر ... ادامه مطلب