نقد و بررسی نسخه نینتندو سوییچ Bayonetta 2
در زمینه ساختن دنباله برای یک بازی موفّق همیشه دو راه پیش روی سازنده وجود دارد، اوّلین راه تغییر و تحوّل اساسی است که معمولا ریسک و شجاعت زیادی را میطلبد، ولی در صورت موفّقیت، واقعاً به مانند بمب عمل میکند. راه دوّم، پایبندی به ریشههای نسخههای قبلی ولی بهبود در تمامی راستاهاست. ریسک این نوع دنبالهسازی در آنجا آشکار می شود که شما متهّم به تکرار شوید و در نهایت چارهای جز عذرخواهی بابت کمکاری از مخاطبان خود نداشته باشید و در موج تغییرات مجموعه بازیهای مهم، مثل The Legend of Zelda و God of War و Assassin’s Creed و... این سوال به وجود میآید که استفاده از راه دوّم آیا مخاطبان را برای ادامه مجموعه راضی نگه میدارد؟ آیا با وارد شدن به نسل هشتم، بدون تغییر و تحوّل اساسی، مجموعههای محبوب زنده می مانند یا خیر؟ و دقیقاً اینجاست که ساحرهی محبوب ما در ادامه شکوفاییاش در نسل هفتم، با آغاز نسل هشتم، این بار امّا در انحصار شرکت قدرتمند نینتندو، چنان دنبالهی طوفانیای را از خود نمایش میدهد تا مطمئن شوید دوّمین راه دنباله سازیای که اشاره کردیم، نه تنها هنوز از کار نیفتاده، بلکه میتواند بیش از پیش به قدرت مجموعهها اضافه کند، به شرطی که واقعاً اشکالات رفع شوند و پیشرفتهای متعدّد را شاهد باشیم. و اینجا به خاطر عرضه دوباره نسخه دوّم مجموعه bayonetta برروی کنسول نینتندو سوییچ، شاهد نقد و بررسی Bayonetta 2 خواهیم بود. با بازی مگ همراه باشید.
قبل از هر چیز در مورد Bayonetta 2 بهتر است در مورد داستان بازی صحبت کنیم. داستان بازی بعد از وقایع اوّلین Bayonetta اتّفاق می افتد و دوباره با حملهی یکبارهی فرشتهها آغاز میشود و بایونتا برای شکار آنها بار دیگر وارد عمل میشود. امّا هنگامی که در حال تمام کردن کار آنها با شیاطین قراردادی خودش است، یکی از آنها، به نام گوموراه، به طور ناگهانی از کنترل وی خارج میشود و به بایونتا حمله میکند امّا ژان، بایونتا را نجات داده امّا در عوض، در اثر ضربهی مهلک گوموراه، روح ژان از بدن وی جدا شده و به جهنّم منتقل میشود. حال، بایونتا به تنهایی باید به کوه های فیمبلوتل رفته و از طریق دروازه جهنّم که در دامنه آنجا واقع شده است، خود را به روح ژان رسانده و آن را نجات بدهد، امّا با رسیدن به شهر بندری نزدیک کوه نوآتون بایونتا ناخواسته وارد ماجراهایی میشود که گره به گذشته و آینده بایونتا میخورد و رقمساز نبردی مرگبار بین خود و فرشتههای خشمگین کوههای فیمبلوتل میشود.
به طور خاص، داستان Bayonetta 2 چه از لحاظ شخصیّتها، چه از لحاظ روایت، و چه دیالوگ و چه دید کلّی به پلات نهایی، بارها از پیشدرآمد خود بهتر عمل میکند و داستانی ارائه میکند که حتّی کسانی که داستان در نسخه اوّل برایشان مهم نبود، در راستای فهمیدن رازهای داستان این نسخه، مدام ترغیب به ادامه ی بخش داستانی بازی می شوند. نکته مهمتر این است که در پلات اصلی داستان، بسیاری از گره کورهای داستانی نسخه اوّل نیز باز میشوند و این به خودی خود برای یک دنباله، موفّقیتی بزرگ و موقعیّت مهمی به حساب میآید و Bayonetta 2 در هر زمینهای که بتواند از طریق داستان، خود را بهتر نشان بدهد، استفاده می کند و ضربه نهایی خود را نیز با ستپیسهای سینمایی و کاتسینهای محشراش به مخاطب وارد میکند و ثابت میکند موردی که نقطه خنثی و بعضاً نقطه ضعف نسخه اوّل به شمار میآمد، در نسخه دوّم به طور قطع نقطهی قوّت کلّ بازی به شمار میآید.
در بحث گیمپلی امّا همه چیز آشنا ولی دلنشین است. ضربات و کومبوها به همان صورت آشنا و خواستنی وجود دارد و پلاتینوم گیمز به فرمول بینقص خود در بازی قبلی در مورد کومبوها تقریباً هیچ دستی نزده است. تکنیکهای جانبی، هر چند با تعداد کم، هم به تنوّع بیش از پیش مبارزات کمک میکند و از شما یک ماشین فرشتهکُشی درست و حسابی به وجود میآورد. سیستم Witch Time نیز با همان فرمول همیشگی بازگشته است و چالشهای مخفی Muspelheim نیز در جریان بازی کمافیالسّابق وجود دارند، البته که طرّاحیشان عادلانهتر شده و به شخصه از آن ها لذّت بیشتری بردم تا نسخه اوّل. با بازگشت چند مکانیک نامآشنای دیگر در مجموعه میتوانید مطمئن باشید هرچیزی که در نسخه اوّل به تجربه بهتر شما کمک کرده است در نسخه دوّم نیز وجود دارد و حتّی بهتر از نسخهی اوّل اجرا شدهاند. با این حال ممکن است همه چیز در نگاه اوّل آشنا و کمی تکراری به نظر برسد، امّا طولی نمیکشد که تغییرات در بازی خود را نشان میدهند.
اوّلین تغییر، اضافه شدن Umbran Climax است که باعث شده نوار جادوها که تقریباً در نسخه اوّل بیاستفاده بود، جانی دوباره بگیرند. Umbran Climax حالتی است مشابه حالت Devil Triggered بازی Devil May Cry که در اثر فعّالشدن بعد از پر شدن نوار جادویی بایونتا، او وارد حالتی میشود که در آن قدرت ضربه و بُرد حملات او برای مدّت کوتاه و معیّنی به شدّت افزایش پیدا میکنند و جدای این موضوع، تکتک حملات، دشمنان را به طور کامل متوقّف و گیج میکند. حالت Umbran Climax به طور کامل باعث تحوّل مبارزات میشود، مخصوصاً اگر حریف مبارزات، مینیباسهای عظیمی باشند که در حالت عادّی از جایشان تکان نیز نمیخورند. مورد بعدی که به طور اساسی گیم پلی را تحتتاثیر قرار میدهد، تنوّع وحشتناک بالای دشمنان بازی در مقایسه با نسخه قبلی است. علاوه بر اینکه در شماره دوم، برخی دشمنان قدیمی تر را به ندرت می توان دید، امّا به طور کلّی تمام دشمنان بازی از نو طرّاحی شده اند و این موضوع چیزی بود که فرای تصوّرات من ظاهر شد، چرا که طرّاحی دشمنان نسخه اوّل بدون شک یکی از برترین های این سبک به شمار می آمد.
امّا مهمترین فاکتوری که باعث میشود این عنوان واقعاً لقب یک دنبالهی موفّق را به خود بگیرد، بخش Tag Climax است. بخشی که به نوعی میتوان از آن به عنوان بخش چند نفره بازی یاد کرد که طی آن شما در قالب یک تیم دو نفره (که شخص دوّم میتواند CPU یا یک بازیکن دیگر باشد) در شش سطح انتخابی، با دشمنان مختلف جنگیده و روی موفّقیت یا عدم موفّقیت خود با واحد پولی بازی شرط ببندید. هدف نیز مشخّص است؛ به همراه یار خود از تمامی شش مرحله انتخابی خود عبور کرده و بدون شکست بیشترین پول ممکن را جمعآوری کنید. نکتهای که باعث میشود این بحث جذّاب شود، سیستم رقابتی آن است که در کنار همکاری برای شکست بقیه دشمنان، عملکرد بهتر در زمینه سلّاخی آنان نیز در میزان Halo هایی که بهدست میآورید تاثیر بهسزایی دارد و اینجاست که شما باید از یار خود بهتر عمل کنید تا Halo های بیشتری را در هر مرحله بتوانید کسب کنید. بخش Tag Climax در رسیدن به هدف خود که بالابردن ساعتهای پلیتایم بازی توسّط بازیکنان و بالابردن ارزش تکرار بازی است، کاملاً موفّق ظاهر میشود و سیستم Matchmaking و تشکیل گروه بازی و پیدا کردن یار، در آن تقریباً بینقص است و کم پیش میآید در آن به مشکلی بربخورید. امّا این بخش خالی از نقص نیز نیست. بزرگترین نقص این قسمت عدم پیادهسازی آن در بخش داستانی است. شما بخش Tag Climax را تنها در یک Arena به خصوص میتوانید اجرا کنید، در حالی که بازی کاملاً پتانسیل این را داراست که این بخش را به مانند یک حالت Co-op در دل بخش داستانی بازی قرار دهد امّا همچین اتّفاقی متاسّفانه به هیچوجه در بازی رخ نمیدهد. مورد بعدی نیز که به شدّت برای شخص بنده آزاردهنده بود، عدم قراردهی بخش بازی با دوستانتان است. دقیقاً! شما نمی توانید با دوستان خود در Tag Climax بازی کنید و بازی به همین خاطر اوج لذّتی که میتواند در اثر به جان هم انداختن دوستان ایجاد کند و افزایش ساعتهای بازی را بر سر ایجاد کل کل بین دوستان به خاطر این که چه کسی بهتر فرشتهها را تکه پاره کرده است را به راحتی از دست میدهد و باعث میشود بخشی که به راحتی میتواند جزو بهترین بخش بازی به حساب بیاید را دچار نقصهای عدیدهای کند.
با این حال گیم پلی بازی در نهایت به مانند بازی قبلی، نوید یک شاهکار را میدهد و اگر لحظهای به دل خود شک دارید که بازی قرار نیست حس تکرارنشدنی نسخه اوّل را به شما بدهد، سخت در اشتباهید. در کنار این موارد بخشهای فنّی و بصری بازی نیز پیشرفتهای متعدّدی به خود دیدهاند. اوّلین لحظهای که جلوههای بصری بازی، قدرت خودش را به رخ شما میکشد، هنگام ورود شما به شهر Noatun است. حوض بزرگ وسط شهر و انعکاسی که در آن تمام شهر نمایان است منظره فوق العاده زیبایی را به وجود میآورد و همان اوّل کار، حساب شما را با بخش هنری بازی صاف میکند. با وجود افکتهای زیاد و و اتّفاقات فوقتخیّلیای که طیّ داستان رخ میدهد، باید بخش فنّی نیز خود را قابل قبول نشان بدهد که در این زمینه نیز بازی موفّق بوده و حتی معدود سکانسهای اذیّت کننده بازی، به واسطه افکتها در نسخه اوّل، به هیچ وجه در نسخه دوّم تکرار نمیشوند. در بحث موسیقی و صداگذاری نیز همه چیز به روال سابق است، محکم و کوبنده در مبارزات، آرام و نوازش بخش هنگام گشتن بین محیط. صداپیشگیها نیز به همان صورت گذشته، در ترکیب با شخصیّتها فوق العاده هستند و هیچ جای ایرادی بر این بخش نیز باقی نمیگذارند. در انتها، پورت بازی نیز بر روی نینتندو سوئیچ بسیار روان اجرا میشود و چه در حالت دستی، که بنده بیشتر اوقات مشغول بازی در این حالت بودم، و چه در حالت داک، بازی به نرمی اجرا شده و در کمترین حالات از خود مشکلاتی نظیر افت فریم یا افت رزولوشن بهروز میدهد و باعث میشود در تجمیع با قابلیت هیبریدی کنسول، نینتندو سوییچ بهترین پلتفرم برای تجربه دو نسخه اوّل بازی باشد.
در یک جمع بندی کلّی Bayonetta 2 دقیقاً با تمرکز برروی تک تک نقاط ضعف نسخه اوّل، ابتدا تمامی آن ها را رفع میکند و بعد از آن با ویژگیهای جدید بازی را به طور کامل بهبود میبخشد، یک تئوری ساده که Bayonetta 2 در اوج شگفتی جزو معدود بازیهای روزگار ماست که از عهده آن بر میآید. با این حال هنوز هم بازی بینقص نیست و جا برای توسعه بیشتر برای خود دارد و من هیچ دور نمیبینم که Bayonetta 3 در وضعیّتی فوقالعادهتر از دو نسخه پیشین خود قرار گرفته باشد و این هنر Platinum Games است. استودیویی که از دل بهترین ایدهها، بهترین بازیهای اکشن ممکن را میسازد و قطعاً Bayonetta 2 اوج نبوغ این تیم فوقالعاده هنرمند به حساب میآید.
نظرات