تام کلنسی دیویژن 2 (Tom Clancy's The Division 2) یک دنباله برای بازی اول از این سری است که حوالی سال 2016 منتشر شد. صرف نظر از اینکه بررسی دیویژن 2 بدون اشاره به بازی اول محال است، ولی ابتدای کار را به این نکته کلیدی اختصاص میدهم که The Division 2 صرفا یک دنباله به قصد ساخته شدن یک دنباله نیست. بسیاری از نسخههای دوم از هر سری بازی، صرفا ساخته میشوند تا ساخته شده باشند و محصول جدیدتری برای ناشران در ویترینها بسازند. با این حال داستان برای بازی دیویژن 2 کمی متفاوت است. بله این بازی در ذات خود یک دنباله است و با توجه به فاصله نسبتا کم با نسخه اول، بسیاری از مکانیکها و المانهای آن بازی را هم به ارث برده؛ ولی دیویژن ۲ هرگز حس یک چیز صرفا سرهمبندی شده را منتقل نمیکند. دیویژن 2 بازی است که سازندگان آن با یک اشراف کامل، همه فرمولهای لازمی که میتواند منجر به یک دنباله عالی و شریف شود را میدانستند. شما فقط لازم نیست که به فکر اختراع ژانر و تکنولوژی باشید تا طرفداران را راضی نگه دارید، بلکه باید خیلی خوب صدای آنها را بشنوید. The Division 2 بازی است که دقیقا در همین نقطه ایستاده، یعنی دنبالهای که محال است حتی یک طرفدار از بازی اول، واردش شود و از آن ناامید شده باشد.
و حالا کمی اشاره به بازی اول هم بد نیست تا مستقیم به The Division 2 برسیم. بازی The Division در سال ۲۰۱۶ و با یک سری ایده جذاب منتشر شد و درحالی که خیلیها را به خاطر نمایشهایش، وعدههایش و از حق نگذریم سطح توجه به جزئیاتش هیجانزده کرده بود، درنهایت با چند دستانداز سخت درست در اوایل پیست مواجه شد. گویی یک روند روتین سنتی برای یوبیسافت و عناوین اورجینال آنها که پر هستند از ایدههای بکر و خلاقانه، ولی در زمان اجرا معیوب و خستهکننده، اینجا هم میرود تا تکرار شود. بازی اول دیویژن البته هرگز در آن حد و اندازهها هم به ایدههای جذابش بیمهری نکرد، ولی نتیجه تفاضل انتظارات و تجربه خود بازی، آنچنان هم به نفع طرفداران نبود. پس دیویژن ۱ چند مرحله از بسیاری از IP های اورجینال و ضعیف یوبیسافت جلوتر بود و خصوصا ماهیت Game as Service بودن آن، اجازه تکامل تدریجی را به آن میداد. دیویژن ۱ الآن در جایی قرار گرفته که اگر بازیکنان قدیمی دست شسته از آن مجددا به بازی برگردند، با سورپرایزهای زیادی مواجه میشوند. نکته اساسی هم همینجاست؛ ما با یک تیم سازندگانی مواجه نیستیم که یک بازی بسازند و رسما تا بازی بعدی به استراحت بروند. پس بازی بعدی آنها، پس جدیدترین ایدههای آنها، کاملا متصل به تکاملیافتهترین حالت از بازی اورجینال است. اجازه دهید خیالتان را راحت کنم، The Division 2 حرفهای ترین شوتر سوم شخصی است که تا این لحظه میتوان بازی کرد.
از منهتن، نیویورک به واشینگتن دیسی خوشآمدید. هفت ماه از وقایع بازی اول گذشته و «طبیعتا» چون داریم از دنباله مستقیم یک داستان آخرالزمانی حرف میزنیم، وضعیت در همه جا بدتر شده است. «آبله دلاری» یا همان «سم سبز» که پیشصحنهگردان وقایع بازی قبل بود و گرچه اول در نیویورک دست به دست شد، در این فاصله همه جا را مبتلا به این ویروس کرده است. داستان بازی خیلی سرراست شروع میشود و بازیکن را در کفشهای یک مامور گروه The Division قرار میدهد؛ گروهی که در هفت ماه اول شیوع آبله، تلاش کردند نیویورک آشوبزده را نجات بدهند و بعد از کسب نتایج نسبتا خوب، حالا به امید اول کسانی تبدیل شده که در این آشوبگاه به برقرار مجدد نظم امید بستهاند. با توجه به پیشزمینه و ایدهآلهای این گروه، بدترین خبر ممکن میتواند این باشد که حالا پایتخت هم در اثر شیوع ویروس سقوط کرده است. بازی از اینجا شروع میشود و گروه دیویژن، حالا باید در شهری به مراتب آشوبزدهتر، و وحشیتر ماموریتها علیه ستیزهجوها را از سر بگیرند. با وجود چنین اتصال مستقیمی، انتظار آوردن مامور دیویژن از بازی اول را نداشته باشید، چون همه چیز باید از اول تعریف شود. بازی در مرحله طراحی شخصیت و سفارشیسازیها حالا دست بازیکن را خیلی بیشتر باز گذاشته است. از مدل مو و رنگ موهای متنوعتر نسبت به بازی اول گرفته تا اضافه شدن عمق بیشتر به همه این آپشنها. با ساختن مامور دیویژن، بازی حالا بازیکن را وارد گیمپلی وسیع و چندلایه خودش میکند.
برخلاف بازی اول که داستان در یک شهر کاملا مسکونی و در یک فصل سرد دنبال میشد، حالا وقایع در شهری نه کاملا مسکونی و در یک آب و هوای خیلی معمولی و آفتابی دنبال میشود. واشینگتن دیسی، پایتخت آمریکا و شهر موزهها، تندیسها و ساختمانهای نمادین است که در گوشه و کنار آن، فضاهای باز و غیر مسکونی و حتی حیات وحش هم پیدا میشود. ممکن است خیلی زود به آهو و گوزن، راکون و روباه بر بخورید که از فرصت به هم ریختگی تمدن انسانی، برای وارد شدن به هر نقطه از شهر استفاده میکنند. این موارد به همراه وجود یک گردش آب و هوایی و شبانهروزی تمیز و طبیعی، گرافیک چشمگیر، بسیار بالا و قابل تفکیک نسبت به بازی اول، و توجه غیرقابل وصف به جزئیات در بازسازی مو به موی شهر، باعث شده تا لایههای جالبی به همه ابعاد گیمپلی اضافه شود. وقتهایی هست هوا آفتابی است و هم شما و هم دشمنان خیلی راحت یکدیگر را میکشید و وقتهایی هم هست که یک بارندگی طوفانی شدید اتفاق میافتد و ناخودآگاه درگیریها را هم چالش برانگیزتر میکند. به عنوان یک بازی شوتر، گانپلی برای دیویژن 2 از اهمیت بینهایت بالایی برخوردار است و کار سازندگان واقعا در چیدن سیستمهای موردنیاز برای داشتن بهترین تجربه ممکن گانپلی عالی بوده است. همه چیز از هدفگیری گرفته تا صداگذاریها، داشتن کنترل مناسب روی نواخت تیر، تعویض خشاب در حین دویدن یا حرکت بین کاورها، تیراندازی و ضریب افت تیرها از یک طرف و جزئیاتی که در طراحی دیوانهوار خود اسلحهها وجود دارد از طرف دیگر، باعث میشود تا تجربه گانپلی بازی وصف ناپذیر باشد. میتوان گفت تجربه یک گانپلی تا این حد حرفهای، تاکنون در هیچ بازی همسبک دیگری تجربه نشده است.
مثل بازی قبل، در The Division 2 هم شاهد انبوهی از فاکتورها برای ارتقای سطح بخش مبارزات هستیم. جدای از کلاسبندی ها که البته این بازی به شکل به خصوص با وسواس بیشتری آنها را تخصیص میدهد، Perk ها، Talent ها، ماد کردن مهارتها و صد البته گیر ستها (حالا با نام برند ست) (Brand Sets) هم به طور خلاصه، در بالانسترین حالت قابل تصور برگشتهاند؛ مواردی که میتوانند از طریق جمعآوری امتیاز XP، کشتن مهاجمان و باسها، تکمیل مراحل و گشت و گداز در شهر و لوت کردن به دست بیایند. نکته مهم درباره گیر ستها این هست که حالا هر ست، شامل ۳ ویژگی قابل کسب است و همین باعث میشود تا بتوان در مجموع دو ست کامل روی هر شش گیر لود شده نصب کرد. این تغییر، واقعا نسبت به بازی اول به جا و کاربردی است. همچنین پرکها نیز حالا میتوان آنها را بسته به لول بازیکن، از طریق امتیاز شید (SHD Tech) تهیه کرد و مثل بازی قبل همراه با مهارت نمیآیند؛ یک تغییر عالی دیگر. اگر بخواهیم همه اینها را در کنار هم بگذاریم، واقعا گزینههای ممکن برای بازیکن نامحدود میشود و به این ترتیب امکان پیدا کردن هر نوع از ارتقا، برای بازیکنانی با هر نوع استایلی از بازی عملا وجود دارد. جایی که برای مثال میتوان Talent مخصوص کاورگیرها، مهاجمان، مدافعان، هدشاتکنندگان، عاشقان آتش افروزی، سپر به دست بگیران و در کل هر استایل بازی دیگری را در انواع مختلف آنها پیدا کرد، روی انبوهی از مدلهای اسلحه و باز هم با در نظر گرفتن کلاسبندیهای متفاوت روی آنها نصب کرد. Perk تهیه کرد و وضعیت کلی سلاحها یا گیرها را ارتقا داد. توجه به جزئیاتی از این دست به صورتی کاملا موفق، عطش بازیکن برای به دست آوردن تک به تک لوتهای بازی را بالا میبرد.
https://bazimag.com/review/11279#sigFreeId84e076b287
روایت داستانی این بازی، گرچه نسبت به بازی اول بهتر پیگیری میشود، ولی همچنان شلخته به نظر میرسد. تازه اگر اضافه شدن نجومی محتواها و مراحل اصلی و فرعی را هم درنظر بگیریم، روایت داستانی غیرمتمرکز بازی حتی بیشتر هم به چشم میآید. موضوعی که اینجا دخیل است، این است که دنیای بازی به شکل لذتبخشی پر محتوا، غنی و زنده است و همین هم باعث میشود تا حتی اگر نخواهیم هم، روایت داستانی ضعیف بازی خیلی به چشم نمیآید. یعنی گرچه شلخته بودن روایت داستان بدیهی به نظر میرسد، ولی همزمان سخت میتوان تصور چیزی بهتر را داشت. NPC ها بیش از هر زمان دیگری زنده به نظر میرسند، هوش مصنوعی واقعا ارتقایافتهای دارند و عنصر جاری بودن حس حیات در کل شهر، «کاملا» نسبت به نیویورک بازی قبل قابل تشخیص است. نوآوری جذاب و درگیرکننده دیگری که در بازی وجود دارد، یک چرخه بسیار شناور محدودیت منابع در سرتاسر شهر و بین همه NPC ها (دوست و دشمن) هست، که همه طرفین درگیر در شهر را برای بقا و گسترش دایره نفوذ، مجبور به تقلا و رقابت با همدیگر میکند. جایگاه ماموران دیویژن، کمک به شهروندان عادیتر و Settlement ها است ولی این یک پیشزمینه کلیتر برای ایجاد چندین چرخه خودکار و ساخته شدن محتواهای تصادفی و منطقی است. این طور در نظر بگیرید Settlement ها به سرعت خودشان را مثل یک حلقه مفقود شده و شدیدا موردنیاز برای این سری نشان میدهند؛ یعنی اگر قبلا از این منطقه به آن منطقه، با مهاجمان و شورشیان درگیر میشدید، حالا میتوانید شهروندان قانونمدار را هم برای به دست گرفتن کنترل مناطق بسیج کنید. به واسطه همین ویژگی جدید است که بخش اهدا منابع که در بازی اول خیلی بیمعنی به نظر میرسید، در اینجا کلا به سطوح متفاوت و جالبی رسیده است.
غیر از قدرتمندسازی Settlement ها و طبیعتا کمک گرفتن از شهروندان برای مقابله با شورشیان، ماموران دیویژن حالا امکان ارسال درخواست پشتیبانی از بازیکنان را هم پیدا کردهاند. این هم شامل یک بخش جدید درخواست کمک/پاسخ به کمک است که با توجه به اینکه فقط هم محدود به اعضای داخل یک تیم نیست، سیستمی است که خیلی خوب در این دنیای اشتراکی کار میکند. جدای از این، بخش تشکیل کلن (Clan) و عضویت در کلنها نیز یکی دیگر از سیستمهای خوشورود جدید در سری است که یک ماهیت میکروتیمی دارد، از یک بخش لیدربورد پر و پیمان برخوردار است و حالا از جمله محبوبترین ویژگیهای گروهی The Division 2 محسوب میشود. تشکیل کلن، عضویت در کلن، درخواست کمک از بازیکنان حاضر در سرورها، بارهای معناداری هستند که وجودشان واقعا حس میشد. به این ترتیب سازندگان با قرار دادن دو سه سیستم واقعا کاربردی که جدا از هم و در ترکیب با یکدیگر هم عمل میکنند، تقریبا کل عملکرد بازی تیمی را در نسخه دوم از نو بازتعریف کردهاند.
در خصوص مبارزات، نکته جالب درباره دشمنان این است که آنها ممکن است در هدفگیری خطا هم کنند که نسبت به تیراندازیهای دقیق و هرگز-بدون-اشتباه بازی اول، واقعگرایانهتر به نظر میرسد. به موازات همین ویژگی، ایجنتهای Hunter که به جرئت میتوان آنها را هوشمندترین NPC های مهاجم در بین همه عناوین این سبک دانست، حالا با یک توپ پر بازگشتهاند. مواجههها با این ایجنتها اگر در بازی اول لرزه بر اندامتان میانداخت، در نسخه دوم بدتر از کابوس هستند. نوع واکنشها، دفاع، تهاجم، دقتی که در استفاده از همه سلاحها و داراییها (خصوصا ابزارهای جدید موجود در دیویژن 2) دارند، مبارزاتی بسیار چالشبرانگیز را در مقابل یک حریف ستودنی ایجاد میکنند. مبارزاتی که گرچه بسیار سخت هستند، ولی لذت غلبه بر آنها را حالا بیش از هر زمان دیگر شیرینتر کرده است. بازی چندین کلاس مهاجم NPC جدیدتر هم معرفی میکند که خصوصا نوع زرهی اما چابک آنها الگوی تهاجمی سورپرایزکنندهای دارند. در کل نباید نگران کسلکنندگی مشابه بازی اول در زمینه مبارزات با NPC ها باشید، چون این بخش در بازی دوم، آنقدر سورپرایز در آستین دارد که حتی در ساعت پنجاهم بازی هم مشکلی برای شگفتزده کردنتان ندارد.
تا زمان نقد این بازی، دارک زون که محبوبترین قسمت از نقشه بازی اول بود، و در نسخه دوم سری حالا با سه منطقه متفاوت و جدا از هم بازگشته، مکانهای خیلی شلوغی از بازیکنان نبودند. بنا به توضیحات سازنده، این سه منطقه دارای ماموریتها و خطوط داستانی منحصر به فرد خودشان هستند. این کار، همزمان یک تغییر عالی و هم یک تصمیم با نوآوریهای بهجا بوده است. گرچه قطعا انتظار میرود این بخشها نیز مثل سابق شلوغتر شوند؛ ولی تا آن زمان، انبوهی از محتواهای دیگر و چرخههای خودکار ساخت محتوا نیز وجود دارد که حالا حالاها سر بازیکنان را گرم نگه میدارد. با توجه به تجربه بازی اول، کاملا این انتظار وجود داشت که در The Division 2 نیز همه اجزا برای رسیدن به یک هدف، یعنی نگه داشتن بیشتر بازیکنان در دنیای بازی کار میکنند. اضافه شدن سیستمهای جدید هم دقیقا با همین هدف، و ایجاد چرخههای منطقی و پویا در سراسر شهر است که باعث میشود تا بازیکن، ارزش بیشتری برای کسب آیتمها، گیرها، اسلحهها و ... قائل شود؛ قدرت در شهر همواره درحال تغییر است و مهاجمان و دوستان هم مرتب باهوشتر و مجهزتر میشوند. مبارزات سختتر میشود و کسب آیتمهای قویتر بیش از هر زمان دیگری حیاتی به نظر میرسد. این شاید روی کاغذ یک چرخه معمولی به نظر برسد، ولی اگر خوب اجرا شود [که در دیویژن 2 به نحو احسن انجام شده] آن وقت بازیکنان برای مدتی نامحدود سرگرم خواهند شد. این فرمولی بود که در بازی اول پیاده شده بود و هرچه جلوتر رفت بیشتر جواب داد. در این بازی، گرچه فرمول قبلی با پر و بال بسیار بیشتری مجددا به کار گرفته شده و کلی چیزهای جدید هم اضافه کرده، ولی این هم باز آخر ماجرا نیست.
دیویژن 2 برای بعد از پایان داستان هم برنامه دارد؛ منظورم از برنامه فقط ارائه مراحل جانبی و داستانی روزانه/هفتگی/ماهانه نیست که توسط سازندگان در نقشه همیشه انلاین بازی پخش میشود. یا محتواهای پس از عرضه که مثل مورد قبل، در بازی قبل هم شاهد بودیم. آنچه اینجا مطرح است برنامه در حد یک بازی کامل و جذاب دیگر است که در انتهای خط داستانی بازی در دسترس قرار میگیرد. زمانی که یک ایجنت دیویژن مراحل داستانی بازی را تکمیل کند، طی وقایعی و در اوج پیروزی، تازه میفهمد که ماجرایی بزرگتر شروع شده است. بدون ورود به جزئیات داستانی، بازی از این به بعد قصد دارد ورژن دیویژنی از یک بازی با مدت زمان نامحدود را به طرفداران نمایش دهد. چرخههای بزرگ، منطقی، پویا و تکرار شونده، با سورپرایزهایی خارج از تصور که هر لحظه عطش بازیکنان را برای درگیر شدن در چالشها و کسب گیرها، سلاحها و آیتمهای قویتر و قویتر بالا نگه میدارد. میتوان گفت که محتواهای پس از پایان بازی که در این بازی در دسترس قرار میگیرد، جاهطلبانهترین و کاملترین نوع از انواع محتواهای Endgame هست که تاکنون در هر بازی دیگر تجربه شده است. این یک کلاس درس کامل برای بازیهایی است که میخواهند برای یک مدت نامحدود و بیپایان توسط بازیکنان تجربه شوند.
The Division به نوعی در پایان داستان و بعد از دهها ساعت گیمپلی، نقشه و ماموریتها را ریست میکند، در ادامه یک بازی کامل دیگر شروع میشود و این هم اصلا شوخی نیست. اگر در بازی قبل، دارک زون و عرضه مداوم محتواهای قابل بازی باعث حفظ بازیکنان در سرورها میشد، محتواهای Endgame دیویژن ۲ باعث شده تا این بازی برای مدتها اصلا نیازی به هیچ محتوای اضافی دیگری نداشته باشد. پس از پایان خط داستانی، امکان تخصیص دادن یک تخصص به ایجنت خود را پیدا میکنید که این، شامل سه تخصص اسنایپر، مخفیکار و مهاجم است. به فراخور این تخصصها، سلاحهایی مخصوص از نوع اسلحه بزرگ اسنایپر، کمان زنبورکی (CrossBow) ویا نارنجکانداز (Grenade Luncher) در اختیار بازیکن قرار میگیرد که هر تخصص، شامل درخت مهارتهای کامل خودش هم هست. دستهبندی شدن تخصصها، در ادامه خود سلاحهای ویژه و باز هم در ادامه مهارتهای قابل کسب و تخصیص بخش جدید درخت مهارتها، همگی باعث شدند تا چندین لایه جدیدتر هم به گیمپلی از قبل غنی و پرفعالیت بازی اضافه شود. تخصصها همچنین قابل سوییچ هم هستند و به این ترتیب همه مهارتها در یک ران قابل کسب هستند. Endgame بازی همچنین درست است که ریشههای داستانی منطقی خودش را، هم در شروع و هم در پیگیری بازی دارد، ولی باید گفت که داستان از اینجا به بعد نمیتواند پا به پای ارتقایی که در گیمپلی و مکانیکهای آن شاهد هستیم بدود. به طور کلی از این نقطه به بعد زمان از دستتان قطعا در خواهد رفت. گروههای مهاجم جدیدی که همراه با تجهیزات شگفتانگیزشان وارد شهر خواهند شد، به خودی خود میتوانند ساعتها و ساعتها چالشهای جذاب فراهم کنند.
DNA دیویژن 2 طوری است که ماهها و حتی سالها گیمپلی هیجانانگیز و جذاب را به صورت ذاتی در خودش دارد؛ روند ارائه این محتواها، به شکلی درست و تصحیح شده هستند و در آن، به سختی میتوان یک چرخه معیوب پیدا کرد. به خاطر همین موضوع است که حتی پس از بیش از 50 ساعت گیمپلی، بازی همچنان چیزهای بسیار بیشتری برای عرضه دارد و اجازه نمیدهد تا از آن دل بکنید. وقتی بازی دارید که بینهایت ساعت سرگرمی هیجانانگیز، حرفهای و با کیفیت دارد که تشنه کشف شدن هستند، آن زمان عطش شما برای دنبال کردن نامحدود بازی هم بیپایان میشود. با وجود مشکلات مختلف از جمله باگهای فنی، یا مشکلات عجیب و غریب اتصال برای ایرانیها که امید است در آینده رفع شوند، این بازی به بهترین شکل ممکن در انجام ماموریتی که داشته موفق بوده، و کار سخت برآورده کردن اکثر خواستههای طرفدارانش را انجام داده است.
نظرات