وحشت کیهانی، واقعیتی مرگبار و دیوانهکننده یا ادراک اشتباه یک ذهن از کار افتاده؟ H.P. Lovecraft بدون شک یکی از مهمترین نویسندگان ژانر وحشت در طول تاریخ است که ایدههای خاص و کاملا بدیع او بر رویکرد هنری هنرمندان بسیاری بعد از او هم تاثیرگذار بوده است. از کارگردان اسکار برده و موفقی چون Guillermo Del Toro و طراح به نامی مثل H.R. Giger تا بازیساز شناخته شدهای مانند Hidetaka Miyazaki، همه از «لاوکرفت» و نوشتههایش به عنوان یکی از منبع الهام اصلی خود یاد کردهاند. در سال جاری تا به امروز شاهد سه بازی ویدئویی مختلف بر اساس نوشتههای لاوکرفت بودهایم که هر کدام با سبک و سیاقی متفاوت، جنبه خاصی از از روایات لاوکرفتی را پوشش دادهاند. The Sinking City یک داستان کارآگاهی را در فضای خاص لاوکرفت به تصویر کشید و Gibbous - A Cthulhu Adventure با الهامگیری از عناوین کلاسیک LucasArts، با عینک طنز به افسانههای هولناک لاوکرفت نگاه کرد. بازی Stygian: Reign of the Old Ones سومین ضلع مخوف بازیهای لاورکرفت در سال 2019 را تشکیل میدهد که در سبک نقشآفرینی با مبارزات نوبتی ساخته شده و در ادامه با هم خواهیم تا چه اندازه در به تصویر کشیدن وحشت کیهانی موفق بوده است.
داستانهای لاوکرفت معمولا در رابطه با کشف یک راز تکان دهنده یا جلوگیری از بیدار شدن هیولاهای کهن است چرا که این بیداری باعث نابودی دنیا خواهد شد. در Stygian: Reign of the Old Ones حادثهای که نباید رخ دهد، به وقوع پیوسته و شهر Arkham که مکان روایت داستان است، بعد از حادثهای که با عنوان «روز سیاه» از آن یاد میشود از بقیه دنیا جدا شده و در فضای ایزوله خود، تبدیل به محلی برای نمایش یک دوران پسا آخرالزمان لاوکرفتی شده که ظاهراً راهی برای خروج از آن برای ساکنانش وجود ندارد. در روز سیاه، شهردار، رئیس پلیس و دیگر شهروندان تأثیرگذار شهر به یک باره ناپدیده شدهاند و کنترل شهر به شکل ناخواسته به دست گروهی مافیایی افتاده که «آرکام» پایگاه اصلی آنها نبوده و فقط برای عبور یک محموله قاچاق در هنگام وقوع حادثه، در شهر حاضر بودند اما بعد از روز سیاه مانند دیگر مردم شهر، در آرکام اسیر شدهاند. در این میان اعضا فرقه مذهبی مخوفی که به عبادت Cthulhu و دیگر هیولاهای مشابه او میپردازد هم حضوری در سایه اما مرگبار، در شهر دارند و از سوی دیگر خیابانهای آرکام توسط قاتلی زنجیرهای ناامنتر هم شده است. در چنین فضای ترسناکی، قهرمان داستان در کابوس خود فردی را میبیند که انگار قصد دارد راه خروج از شهر و یا راه نجات آن را به او نشان دهد. بیدار شدن قهرمان داستان از این کابوس، شروع ماجراجوییهای بازیکنان در یکی از تاریکترین ساختههای متأثر از نوشتههای لاوکرفت است.
هسته اصلی داستان، در بیدار کردن حس ماجراجویی مخاطب بسیار موفق عمل میکند و چینش ماموریتها به گونهای بوده که دنبال کردن خط داستانی، سردرگم کننده نباشد. البته این گزاره شاید برای طرفداران داستانهای کارآگاهی کمی ناامیدکننده باشد چون این گروه احتمالا ترجیح میدهند تا گره گشایی از داستان را با نبوغ خودشان انجام دهند اما با این وجود رسیدن به لحظاتی که راه تازهای برای ادامه داستان گشوده میشود، در کل لذتبخش است. مورد مهم دیگر در بخش روایی، فضاسازی کار بوده که در این امر هم Stygian: Reign of the Old Ones توانسته با ترکیب ویژگیهای خاصی از گیمپلی به همراه استایل هنری خاصش، نمره قبولی بگیرد و فضای کار پسا آخرالزمانی که با ایدههای لاوکرفت ترکیب شده، شخصیت ویژهای به آن بخشیده است. شخصیت اصلی داستان که توسط بازیکن ساخته میشود (یا میتوان از مدلهای پیشساخته استفاده کرد) و مانند اکثر قهرمانهای نقشآفرینی این چنینی، از عمق خاصی برخوردار نیست و این خود بازیکن است که به این شخصیت جان میدهد اما با کمال تأسف شخصیتهای فرعی هم از نظر عمق و جذابیت در حد و اندازههای همین قهرمان ساختگی باقی میمانند. برخی از ماموریتهای فرعی که پیش پای بازیکن قرار میگیرند به علت اینکه کمک میکنند تا جنبههای بیشتری از دنیا را کشف کنیم جذابند اما شخصیتهایی که محوریت این داستانهای حاشیهای هستند، به اندازهای به یادماندنی نیستند که سرنوشت و حرفهای شخصی آنها اهمیت ویژهای برای مخاطب پیدا کند.
اولین تفاوت Stygian: Reign of the Old Ones با عناوین نقشآفرینی معمول، خود را در همان صفحه ساخت شخصیت به بازیکن نشان میدهد که به جای کلاسهای معمول عناوین نقش آفرینی، با 8 کهنالگوی خاص رو به رو میشویم که در حقیقت همان شغلهایی هستند که قهرمانان رمانهای لاوکرفت به آنها اشتغال دارند، شغلهایی مثل کارآگاه، استاد دانشگاه، کاوشگر، بازیگر و ... . هر کدام از این کلاسها هم به 4 زیر شاخه تقسیم میشوند که پس زمینه و گذشته شخصیت را مشخص میکند، به طور مثال کلاس استاد دانشگاه شامل زیر شاخههای پزشک، محقق، عالم و روانشناس است که انتخاب هر کدام از آنها باعث برتری شخصیت در تعداد خاصی از ویژگیها و تواناییها میشود. از اینجا و با وجود متفاوت بودن اسامی برخی از این ویژگیها و تواناییها نسبت به کلیشههای ژانر، با خواندن متن توضیح دهنده آنها درمییابیم که با یک اثر نقشآفرینی کلاسیک سرراست طرف هستیم که بسته به سبک بازی خودمان، میتوانیم این تواناییها را تنظیم کنیم.
سیستم مبارزات بازی نوبتی و بسیار ساده است که سختی چندانی ندارد و البته تا حدی حوصله سربر و تکراری است چون اثرگذاری شانس در خروجی مبارزات، کمتر از توانایی خود بازیکن نیست که این مسئله به خودی خود میتوانست چالش جذابی باشد اما مشکل اینجاست که در لحظات بسیاری و بدون دلیل موجهی باید وارد مبارزه شویم، مثلا لحظاتی که در فضای باز تصمیم به استراحت میگیریم تقریبا در تمامی دفعات، این استراحت توسط دشمنان بهم میخورد، حتی با وجود اینکه این استراحت در نقطه شلوغی از شهر انجام گرفته بود و از نظر منطقی هیولاها اگثر واقعا در آن نقطه حضور داشتند، قبل از رسیدن به شخصیتهای تحت کنترل ما، افراد بسیاری را در مقابل خود میدیدند. در مقابل این سیستم نه چندان قابل قبول، سیستمهای کرفتینگ و جادو قرار دارند که هم عمق بیشتری دارند و هم سر و کله زدن با آنها دلچسب است و به گونهای طراحی شدهاند که چندان حس کپی برابر اصل دیگر آثار مشابه را ندارند و با فضای لاوکرفتی کار کاملاً سازگاری دارند.
اگر این سیستم مبارزات ضعیف و یورشهای ناگهانی نبودند، Stygian: Reign of the Old Ones میتوانست برای افرادی که کلاسهای کمتر متمرکز بر مبارزه را ترجیح میدهند، تجربه لذتبخشتری باشد چرا که امکان پیشبرد بازی از طریق صحبت کردن، فریبکاری و مخفیکاری تا حد قابل توجهی وجود دارد. ویژگی خاص دیگر بازی، وضعیت روانی شخصیت است که با توجه با اتفاقاتی که مشاهده میکند، حوادثی که شخصا تجربه میکند و امور خاصی که در هنگام استراحت کردن انجام میدهد میتوان آن را بالا و پایین کرد. قسمت جذاب این سیستم اینجاست که گاهی عدم برخورداری از سلامت روانی، میتواند فاکتور بهتری برای پیشبرد کار باشد تا برخورداری از سلامت روانی و برخورد منطقی با همه امور.
طراحی هنری Stygian: Reign of the Old Ones بیش از آن که زیبا و با کیفیت باشد، خاص است که از جهت فضاسازی کمک به سزایی به آن میکند اما از جهت جذابیت بصری، کاملا ناامیدکننده است. ظاهر شهر با ساختمانهای مخروبه، نخالههای ساختمانی گوشه و کنار آنها، پیچکهای قرمزی که به دور ساختمانها پیچیدهاند و هیولاهایی که گهگاه از میان رودخانه شهر سر بیرون میآورند و در صورت از بین رفتن سلامت روان قهرمان داستان، ارواح و هیولاهایی که نمیتوان مطمئن بود واقعا در محیط حضور دارند و فیلتر رنگی خاصی که روی تصویر قرار میگیرد، همه و همه کمک کردهاند تا طراحی کار، ساختار ویژهای داشته باشد که در انتقال حس حضور در میان یک روایت لاوکرفتی به شدت موفق عمل کرده اما در کمال تأسف این طراحیها چشمنواز نیستند و این عدم زیبایی به طور خاص در طراحی دشمنانی که معمولا با آنها مواجه میشویم، به شکل دو چندانی به چشم میآید. برخی طراحیهای حاشیهای مثل تصاویری که در زمان روایت لحظات خاص یا بارگذاری قبل از مبارزات به مخاطب نمایش داده میشوند هم به شکل جالبی نقاشی شدهاند و یادآور طرح روی جلد و طراحیهای داخلی مجلات پالپ سالهای دور هستند.
با وجود اینکه با اثری با متنهای نسبتا طولانی و زیاد طرف هستیم اما خبری از صداگذاری نیست که این فاکتور میتواند مخاطبانی را که حوصله روخوانیهای بسیار در هنگام بازی کردن ندارند را فراری دهد یا اینکه باعث شود از مکالمات فرعی به شکلی سرسری عبور کنند که این مسئله جای تأسف بسیار دارد چون در میان همین متنهاست که معرفی جهان به شکلی جذاب انجام میگیرد و از همین طریق است که سازندگان تلاش میکنند تا مخاطب را بیشتر درگیر معمای خود کنند. البته یک تکه صداگذاری در ابتدای کار وجود دارد که به حدی بیکیفیت است که باعث میشود از اینکه بقیه قسمتهای کار صداگذاری ندارد خوشحال هم باشیم. در نبود صداگذاری، موسیقی متن با حس و حال خاصی در لحظات مختلف القا میکند و به خصوص لحظاتی که به دلیل رو به رو شدن با حوادث وحشتناک که تعدادشان هم کم نیست، روان قهرمان داستان مورد تهدید واقع میشود، موسیقی در انتقال این حس رعب و وحشت بسیار موفق عمل میکند.
Stygian: Reign of the Old Ones به طور کلی اثریست که برخی کارها را بسیار خوب انجام میدهد و در برخی امور در حد حداقلها و حتی کمتر از آن ظاهر میشود. فضاسازی خوب کار با یک گیمپلی معمولی و مبارزات حوصله سربر همراه میشود، داستان مرموز آن با شخصیتهای فراموش شدنی و طراحی هنری محیط هم با عدم دقت به زیباشناسی. شاید به عنوان شروع یک فرنچایز نقشآفرینی جدید بتوان تا حدودی با بازی کنار آمد اما برای تبدیل شدن به یک پکیج کامل و قابل قبول، راه بسیار باقی مانده است.
نظرات