نقد و بررسی The Witcher 3 Wild Hunt
پلتفرم مورد بررسی : PS4
استودیوی سازنده : CD Project Red
تاریخ عرضه : 31 اردیبهشت ماه 1394
نسخه سوم این بازی اما درحالی به قفسه فروشگاه ها راهی شد که در بسیاری از موارد تجربه ای متفاوت از آنچه وعده داده بود را به معرض نمایش گذاشت. از داستانی که نسبت به دو نسخه پیش کمی سطحی تر شده تا سیستم مبارزاتی که هنوز، هرچند تکامل یافته، معیوب است. گرالت اهل ریویا، حالا پس از تحمل کردن رنج های بسیار برای رسیدن به معشوقه اش "یـِنـِفِر" بالاخره مجالی یافته تا آخرین نبرد خود را هم برای محقق کردن خواسته چند ده ساله اش به انجام برساند. از همان ابتدای کار، بازی این را به ما می فهماند که گرالت دیگر عزمش را جزم کرده و نمی خواهد اینبار چیزی او را از مسیر اصلی اش خارج کند.
نقد و بررسی The Witcher 3 Wild Hunt
بازیکن در همین خیال ساعات اولیه بازی را طی می کند تا اینکه متوجه شود اینبار هم دامی بزرگ برای گرالت پهن شده، دامی که بسیار خطرناک تر و دامنگیر تر از هر آنچه است که وی تابحال با آن روبرو شده. "سیری"، فرزند ناخواسته گرالت، که اولین آشنایی ما با وی در نسخه اول بازی؛ هنگامی که او فقط یک کودک است شکل می گیرد، تحت تعقیب Wild Hunt است. او حالا بزرگ شده و به خاطر خون منحصر بفردش قابلیت های ماوراءالطبیعه دارد، قابلیت هایی که سرکرده گروه منفور Wild Hunt عاجزانه نیازمندش است، و برای رسیدن به آن از هیچ چیز کوتاه نخواهد آمد. در طول مسیر بازی باید رد سیری را بگیریم تا او را از خطری که به دنبالش است نجات داده و وایلد هانت را برای همیشه شکست بدهیم.
Kaer Morhen، جایی که همه چیز از آنجا آعاز می شود، مدرسه جادوبازها
دنیای ویچر پر شده از ناشناخته ها و اماکنی که تشنه هستند تا به آنها سر بزنیم و آنها هم چنگال های زهرآلودشان را به سمت ما نشانه روند. این دنیا زیبا، پویا و وسیع است؛ خیلی وسیع و حتی زمانی که از این کلمه استفاده می کنم هم احساس می کنم واژه ای با بار قوی تر از وسیع باید اختراع شود تا بتواند وسعت این عنوان را توصیف کند. تمام نقشه ی بازی، که اتفاقاً با نظارت خود ساپکوسکی ساخته شده و ظاهراً دقیق ترین نقشه دنیای ویچر هم هست، با علامت سوال، علامت تعجب و در خیلی موارد غارها، سنگ ها و هیولا هایی پر شده که خود را از نقشه مخفی کرده اند؛ و این وظیفه ی ماست که به تک تک این نقاط سفر کرده و دخل هیولا هایش را بیاوریم، دست نوشته های طریقه ساخت یک زره را از صندوق گنجی که هیولا از آن محافظت می کرده خارج کرده، مواد مورد نیاز برای ساخت آن را به بدبختی از اینسو و آنسوی دنیای بازی پیدا کرده و دست آخر از یک آهنگر کارکشته بخواهیم آنرا برای ما بسازد. البته این فقط یک سناریو از بیشمار سناریو هایی است که بازی پیش روی شما می گذارد. ممکن است شما از آن دسته بازیکن هایی باشید که دوست دارند تنها به ماموریت های اصلی اکتفا کرده و داستان خالص بازی را تجربه کنند. اما همانند اکثر بازی های RPG دیگر، این بازی ، چنین اجازه ای را به شما نخواهد داد، چرا که برای انجام دادن مراحل اصلی ، هر از چندگاهی مجبور به انجام چندین و چند ماموریت جانبی خواهید شد تا level up شده و قادر به سیر خط اصلی این عنوان شوید.
" اسب سواری در مراتع و مناظر چشم نواز بازی بالانس خوبی میان خشونت و تنش و آرامش بوجود می آورد. "
ماموریت های بازی به چهار دسته کلی ماموریت های داستانی، ماموریت های جانبی، ماموریت های ویچر و گنج یابی ها تقسیم شده اند که بجز دسته اول برای باقی دسته ها باید خود دست به کار شده و به دهکده ها، شهر ها و آبادی های مختلف بازی سر زده و در تابلوی اعلانات هرکدام از این مناطق بدنبال قرارداد بگردید و یا برای گنج یابی در صندوق ها و استخوان های باقی مانده انسان های بخت برگشته ای که در مسیر ماجراجویی هایشان جان باخته اند، به جستجوی دست نوشته هایی باشید که خبر از وجود نقشه تهیه زره های قدرتمند می دهند.
در بحث طراحی هنری و فضاسازی، ویچر همانطور که در دو نسخه پیش هم به ما نشان داده، بازی خشن و بی رحمی است و با وجود اساطیری و تخیلی بودنش در خیلی موارد سعی می کند کمترین فاصله با دنیای واقعی را حفظ کند و یکی از این حوزه ها، مبارزات، جنگ ها، مریضی هایی که دامن مردم را گرفته و در کل چهره ی خشنی است که بازی در طول مسیر از خود در ذهن بازیکن باقی می گذارد. ضربه های شمشیر گرالت دشمنان را به دونیم تقسیم میکند، او سر دشمنانش را بدون لحظه ای درنگ می برد و شما را با صحنه ی چرخ خوردنشان روی زمین روبرو می کند. خیلی از دهکده ها و اماکنی که در گذشته آباد بوده اند حالا تبدیل به شهرهای ارواحی شده اند که محل تجمع هیولاهای بدذات بازی شدهاست.
"پویایی و جزئیات شهرها و دیگر نقاط بازی برای این سبک خیره کننده است "
در ویچر موجودات چندش آور، خون، جنگ های بی رحمانه و زمختی های یک دنیای رو به نابودی توسط لشکر وایلد هانت و جنگ داخلی، به زیباترین نحو ممکن با مراتع، گیاهان و مناظر بی نظیر بازی آمیخته شده اند. برای هرچه بهتر شدن تجربه هنری این بازی، گرافیک تکنیکی بازی با جهشی ملموس نسبت به نسخه دوم به استقبال ما می آید تا توانایی های نسل جدید کنسول ها را با به رخ کشیدن بروز ترین و چشم نواز ترین تکنیک های گرافیکی به ما یاد آور شود. ویچر با وجود تمام خشونتش زیباست و این زیبایی را از اولین لحظه ورود تا لحظه وداع ما حفظ خواهد کرد، که برای یک بازی که حدود 160 ساعت برای کامل کردنش زمان نیاز دارید یک شاهکار تلقی می شود. مهمتر از این ترکیب هوشمندانه، تنوع محیط های بازی است که با رفتن از شهری به شهر دیگر به بهترین نحو ممکن شمارا از کسالت می رهاند.
داستان بازی در سه شهر اصلی روایت می شود که در طی آن با شخصیت های متعددی روبرو می شویم، تعدادی از آنها جدید هستند و تعدادی هم افتخار آشنایی پیشین را داده اند. متاسفانه همین تنوع و گستردگی بازی همانقدر که به زیبایی و پویایی بازی کمک می کنند، در حکم یک شمشیر دولبه ظاهر شده و بشدت عمق بازی را می کند. همین حالا که این مطلب را می نویسم بسیاری از شخصیت های بازی را از یاد برده ام و راستش اصلاً برایم مهم هم نیست، چون هیچ ویژگی برجسته و مهیجی نداشتند. همین تنوع باعث به نوعی از یاد رفتن خط اصلی داستان هم می شود که برخلاف عنوان وسوسه برانگیز بازی خیلی با چیزی که انتظارش را می کشیدید فاصله دارد. نبرد های نهایی و بزرگ گرالت به هیچ عنوان یارای رقابت با نبرد های ارباب حلقه ها و امثال آن را ندارند، گویی تیم سازنده اواخر بازی بی حوصله شده و به سطحی ترین نحو ممکن روایت داستان را دنبال کرده است. از داستان اصلی که گذر کنیم، باقی ماموریت های بازی برخلاف نسخه های پیشین بسیار جذاب و درگیر کننده تر طراحی شده اند، بطوری که شخصاً بارها آنها را به روند خطی بازی ترجیح داده ام.
یکی از ویژگی های برتر سری ویچر همواره حق انتخاب در مسیر بازی بوده است. شما می توانید خیلی از ماموریت هارا انجام ندهید، به خیلی از افرادی که کمک شما را طلب می کنند اخم تحویل دهید و راهتان را بکشید و بروید. همین ویژگی است که نقش شما را در پیشبرد بازی بیشتر می کند و عمق بیشتری به احساس حضور شما در این دنیای شلوغ می دهد. این سیستم در بسیاری موارد بهتر و یا حداقل هم سطح رقبایی همچون Mass Effect اجرا شده و به خوبی عواقب انتخاب هایمان را با مرگ، دلخوری، دشمنی و ناپدید شدن شخصیت های بازی به نمایش می گزارد.
از طراحی و داستان و پیاده سازی ایده ها که بگذریم، می رسیم به مهمترین بخش بازی، یعنی گیمپلی آن. همانطور که پیشتر اشاره کردم گیمپلی ویچر کمی معیوب است اما اگر آنرا در ترازوی بازی های RPG قرار دهیم سربلند از امتحان بیرون می آید. ویچر از اولین بازی هایی است که توانسته فاصله دردناک روانی و کم نقصی بازی های خطی را از دنیای بازی های RPG کم کند. با اینکه سیستم مبارزه بازی بعد از 50-60 ساعت اولیه جذابیت خود را از دست می دهد و گهگاهی گرالت آنطور که باید به حرف هایمان گوش نمی کند، تجربه گیمپلی این بازی بسیار شیرین و خاطره ساز است. مبارزات در بازی با چهار عمل اصلی دفاع، حمله، جاخالی و فرار (!) صورت می گیرند. فرار را نام بردم چون در بسیاری از موارد لول دشمن آنقدر زیاد است که اگر چندین ساعت هم به جنگ آن بپردازید بازهم محکوم به شکست خواهید بود. هرکدام از دشمن های بازی نقطه ضعف های خاص خود را دارند که به ما اجازه سوء استفاده از آنها را می دهند. برای آگاهی از نقاط ضعف دشمنان بازی، یا باید در موردشان در کتبی که می خریم و یا پیدا می کنیم جستجو کنیم و یا یکی از آنها را بکشیم. پس از آن از طریق منوی بازی قادر به مشاهده آنها خواهیم بود که کمک شایانی به شکست دشمنان می کند. یکی از نکات خوب بازی تنوع بسیار زیاد دشمنان و همچنین لول بندی منطقی آنها است. روند تکامل گیمپلی به خوبی گرالتی که اوایل بازی از ضعیفترین باجگیر های سر راه شکست خورده و می میرد را به هیولایی تبدیل می کند که غول آسا ترین دشمنان بازی هم حریفش نیستند، این تکامل هم خوشبختانه با سرعت و روند معقولی شکل می گیرد. گرالت برای مبارزات خود می تواند زره، شلوار، دستکش ها، شمشیر نقره ای و شمیشر فلزی خود که به ترتیب برای کشتن هیولا ها و انسان ها کاربرد دارند، تیر و کمان و بمب هایش را انتخاب کند. وی همچنین قادر است با آغشته کردن شمشیر هایش به روغن های مختلف و یا خوردن معجون های عجیب و غریب قابلیت های منحصر به فردی در یک بازه زمانی خاص پیدا کند. از طرفی بجز شمشیر و تیروکمان گرالت، جادو هم به کمک او می آید تا دشمنانش را به خاک بکشد.
در طول بازی تعداد نسخه های تهیه معجون بخش alchemy یا همان کیمیاگری بازی در کنار نقشه تهیه اجزای مختلف لباس رزم گرالت تنوع بسیار خوبی به خود می گیرند که تهیه برخی از آنها البته بسیار دشوار و زمان بر است.
همه ی این تجربیات گرانبها بدون یک صداگذاری خوب لنگ خواهد زد، پس منطقی است که فکر کنیم CD PROJECT RED زمان و هزینه زیادی صرف این بخش از بازی هم کرده باشد. از خود گرالت گرفته تا دیگر شخصیت های بازی تا هیولا ها و دشمنان بسیار هوشمندانه صداگزاری شده اند. زمزمه های گرالت با خودش در طول مسیر، درد کشیدن هایش و غرش های او همگی تجربه همزیستی با این کرکتر جذاب را بهتر می کنند. هیولا ها و دشمنان بازی هم وظیفه خود، یعنی ایجاد رعب و وحشت و آزار دادن گوش ها را به خوبی ایفا می کنند، خصوصاً هنگامی که در آبهای بازی هنگام قایق سواری به گروهی از Harpy ها برخورد کنید تا با جیغ هایشان، جیغ دیگر اعضای خانواده را نیز دربیاورند. بازی در کنار موسیقی های محلی و حماسی خود که البته پس از مدتی اندکی تکراری و آزار دهنده می شوند، ترکیب خوبی از صدای محیط و صداهای دشمنان و هیولاها را بوجود آورده که کمک شایانی به تجربه بازی می کنند. بعنوان مثال هنگام عبور از جنگل های بازی به قدری صدای تاثیر باد روی درختان و زوزه گرگ ها در کنار خلاء مرگ بار و بی رحم جنگل های بازی خوب با هم ترکیب می شوند که دسته را محکم تر در دست خواهید گرفت. حتی در طول مسیر شیهه های اسب گرالت Roach نیز عضو جدایی ناپذیر این بازی خواهد بود.
" Griffin ها که نقش اژدها های بازی را ایفا می کنند درطول بازی چندین بار پذیرایتان خواهند بود "
سیستم اسب سواری و حمل inventory بازی هم در طول بازی همراه ما خواهند بود تا سفر های ما در دنیای بازی آسان تر شود. البته پس از بازدید از اماکن مختلف بازی fast travel به آنها آزاد می شود که رنج سفر های طولانی مدت بازی را بگیرند؛ باید خاطر نشان کرد که اسب سواری در محیط های بسیار زیبای بازی با چرخه ی کم نظیر روز و شب آن در گندمزار و بوستان های بازی البته چندان هم رنج حساب نمی شود و بارها باعث شده است کنترلر را رها کرده و به تماشا و لذت بردن از محیط پر جزئیات بازی مشغول شوم. Inventory بازی با توجه به خورجینی که برای اسب خود تهیه می کنید در طول بازی افزایش می یابد اما اگر همانند من خوره ی جمع کردن آیتم های مختلف و گاهاً بیخود بازی باشید متوجه می شوید که باید مراجعات متعددی به فروشنده ها و تجار بازی بکنید تا آنها را فروخته و آیتم های بهتر بخرید و یا بسازید. سیستم ساخت و پیدا کردن آیتم های بازی واقعاً جذاب اما روند آن خصوصاً در کنسول ها ملال آور است. منو های بازی واقعاً تاریخ گذشته و نچسب هستند. موضوع زمانی که لگ های آزار دهنده هم بین انتخاب آیتم ها گریبان گیرتان شود بدتر هم می شود. از منو های بازی که بگذریم افت فریم های متعدد بازی خصوصاً هنگام مبارزات ضربه غیر قابل جبرانی به پیکره بازی وارد میکنند که هنوز با وجود عرضه پچ های متعدد رفع نشده است. هنگامی که به loot کردن صندوق ها و محیط های مختلف مشغول هستید، متوجه عنصر روح خراشی به نام شمع هم خواهید شد. عنصری که وجودش هــــیـــــچ خاصیتی نیز ندارد. فقط کافی است چند ساعت به انجام بازی بپردازید تا متوجه شوید نصف تلاش های شما برای برداتشن آیتم و لوت کردن به خاموش و روشن کردن شمع ختم خواهد شد که با وجود عرضه یک آپدیت برای این مورد، باز هم بشدت آزاردهنده است.
" مسابقات سوارکاری می توانند مجال خوبی برای در کردن خستگی بعد از مبارزات و چالش های بازی متعدد بازی باشند. "
. CD PROJECT RED زمانی که اولین نسخه این بازی را منتشر کرد پای به میدان خطرناکی گذاشت، میدانی که سالها بود توسط بزرگان این صنعت اشباع شده بود و تصور نمیشد شرکت هایی همانند EA با ابتیاع عناوین Mass Effect و Dragon Age فرصت نفس کشیدن به تازه وارد ها را بدهند، اما EA حالا باید سر کلاس درس همین تازه وارد بنشیند. ویچر شاید آن شاهکار بی نقصی که فکرش را می کردیم نباشد، اما آنقدر برای رسیدن به آن هدف تلاش کرده که بتواند خودش را از باقی عناوین موجود یک سر و گردن بالاتر برده و یک تجربه کم نظیر را در طی سالیان آتی به ارمغان بیاورد. این تلاش زیاد گاهاً لطمه هایی همچون سطحی شدن برخی بخش های بازی را نیز به همراه آورده، اما آنقدر در قیاس با دریای بی کران انتخاب ها، اماکن، هیولاها، ماموریت ها، کتاب ها و زیبایی بی نظیر بصری این بازی کوچک هستند که بتوانیم از کنارشان رد شویم. در آخر انجام این بازی را به همه، بجز کسانی که دانش انگلیسی پایینی دارند و یا کسانی که حوصله به اتمام رساندن عناوین طولانی را ندارند توصیه میکنم. کسانی هم که آشنایی با بازیهای RPG ندارند بدانند ویچر برای وارد شدن به عرصه این سبک از بازیها به عقیده بنده بهترین گزینه است.
آخرین ویرایش در 03 مرداد 1396، 20:25
نظرات (8)