دهۀ 1980 میلادی یکی از مهمترین مقاطع در شکلدهی به ژانر سایبرپانک به حساب میآید و در این مقطع زمانی، آثاری مثل رمان Neuromancer یا فیلم Tron با به کارگیری تصویر ذهنی مشخصی که از آیندۀ احتمالی تکنولوژی وجود داشت، نوع تازهای از جانبخشی به دنیای موجود در سیستمهای کامپیوتری را ارائه کردند که تا به امروز هم وقتی به ترکیب «فضای سایبر» به عنوان یک محیط فیزیکی فکر میکنیم، چیزی مشابه قرائتی که این آثار ارائه کردند در ذهنمان تداعی میشود. بازی Recompile با بهرهگیری از چنین مفاهیمی و با افزودن ایدههایی متأثر از فیلم 2001: A Space Odyssey تبدیل به محصولی متفاوت در قالب ساختار مترویدوینیا شده که در ادامه آن را بررسی میکنیم.
در Recompile، مخاطب در نقش یک ویروس کامپیوتری ظاهر میشود که باید با کمک یک سیستم هوش مصنوعی وارد سیستمی آسیب دیده شده و تغییراتی در ساختار آن ایجاد کند اما این سیستم با وجود اینکه به نظر میرسد در حالتی تقریباً از کار افتاده قرار دارد، پیشفرضهای تدافعی-امنیتی بسیاری در گوشه و کنار آن تعبیه شد که عملیات نفوذ را برای شخصیت تحت کنترل بازیکن سخت میکند. از سوی دیگر، در گوشه کنار این سیستم با متون مختلف به جا مانده از کاربران انسانی این سیستم رو به رو میشویم که آرام آرام پرده از حوادثی که این سیستم را به این حال و روز کشانده، برمیدارند.
فعالیتهای اصلی که در طول بازی مشغول آنها هستیم، تشکیل دهندۀ هستۀ اصلی روایت کار نیستند بلکه همان نوشتههای جسته و گریختهای که از فعالیتهای روزانۀ کاربران سیستم در میان فایلهای سیستم پیدا میکنیم، بخش اعظم داستان Recompile را در برمیگیرند. سیستمی که وظیفۀ بازسازی آن به مخاطب واگذار شده، در اصل یک هوش مصنوعیِ مسئول رسیدگی به امور یک ایستگاه فضایی در آیندهای دور است که به واسطۀ تنبلی کارکنان و دستورات مخفیانهای که توسط مقامات بالاتر در هستۀ این سیستم قرار گرفته، دچار مشکلاتی میشود که باعث عملکردی انسانی و خطاکار از جانب آن شده است.
کارکنان این ایستگاه فضایی وظیفه داشتهاند تا از محل زندگی انسانها که درگیر جنگی بزرگ شده به نقاط دور دست کهکشان سفر کنند و سیارات جدیدی برای تضمین آیندۀ بشریت پیدا کنند. مشکل اینجاست که خیلی از این افراد سطح تحصیلی بالایی دارند اما با توجه به محدود بودن تعداد افراد حاضر در مأموریت، مجبور به انجام کارهایی شدهاند که به هر دلیلی تقبل این وظایف را کسر شأن خود میدیدند و در نتیجه هر روزی که میگذشته، بیشتر و بیشتر وظایف خود را به هوش مصنوعی ایستگاه محول کردند که به هیچ وجه برای تصمیمگیری در مورد این وظایف جدید طراحی نشده و در حالی که به واسطۀ این برنامهریزی تازه، در ابتدا کارکنان فراغ بال و زمان استراحت بیشتری به دست میآورند، سیستم کنترل کنندۀ ایستگاه زیر فشار موجود و چندگانگی دستورات دچار مشکلات بزرگی میشود که نهایتاً منجر به این از کارافتادگی شده که شاهدش هستیم. این به دست آوردن اطلاعات در مورد پیشزمینۀ شرایطی که در آن قرار داریم، باعث شده تا حس کنجکاوی مخاطب به خوبی تا انتهای کار حفظ شود و احساس کنیم که در کنار وظیفۀ اصلی، نوعی کارآگاه سایبری هم هستیم که قدم به قدم سرنوشت کارکنان ایستگاه را کشف میکند.
طراحی بصری Recompile، مشابه طراحی قسمت دوم فیلم Tron است و محیط، دشمنان و شخصیت تحت کنترل به گونهای هستند که انگار توسط نورهای LED طراحی شدهاند. این طراحی شاید باعث شده باشد که بازی ظاهری ویژه داشته باشد اما از جهتی دیگر کار بازیکن را، خصوصاً در بخشهای ابتدایی، در تشخیص مسیر سخت کرده و این در حالی است که جا به جایی موفقیتآمیز در محیط به انجام پرشهای به موقع و دقیق نیاز دارد. موسیقی متن که به راحتی میتوانست از چندین دهه آثار علمی-تخیلی الهام بگیرد و کمی هیجان به دنیای کم رنگ و لعاب بازی تزریق کند، عملاً اثری از آن یافت نمیشود و معدود جلوههای صوتی موجود هم کمک چندانی به شکستن سکوت حاکم بر این عنوان نمیکنند. خبری هم از صداپیشگی نیست که به عنوان کسی که اعتقاد ویژهای به استفاده از این خصوصیت در بازیهای ویدئویی دارم، با توجه به نوع ساختار خاص ریکامپایل فقدان این مورد چندان آزاردهنده نیست.
گیمپلی Recompile نسخۀ نسبتاً سادهای از ساختار مترویدوینیاست و که آپگریدهایی که در طول تجربۀ آن پیدا میکنیم در سه دستۀ تواناییهای جا به جایی، هک کردن و قدرتهای مبارزاتی قرار دارند. در ابتدا غیر از نگاه کردن به اطراف و راه رفتن، هیچ کار دیگری از شخصیت تحت کنترل برنمیآید اما ابتدا امکان پرشهای کوتاه و سپس یک سلاح در اختیار بازیکن قرار میگیرد که قدرت چندانی ندارد اما به مرور تبدیل به بهترین دوست شما میشود! بخش سومِ تواناییها، امکان هک کردن بخشهایی از محیط است که در ابتدا در حل معماها کاربرد دارد اما در ادامه امکان به جان هم انداختن دشمنان را هم فراهم میکند.
مثل تمامی آثار مترویدوینیا، برای پیشروی در محیطهای مختلف کاملاً آزاد هستید ولی توالی انتخاب نامناسب محیطها باعث میشود که مجبور به بازگشت به هاب اصلی و سرکشی به محیطهای دیگر شوید تا قدرتهای لازم برای پیشرفت در محیطی که در ابتدا انتخاب کرده بودید را بدست آورید. متأسفانه نقشۀ بازی اصلاً کارآمدی لازم را ندارد که یک سردرگمی در پیدا کردن مسیر مناسب را به وجود آورده و در همراهی با سیستم ذخیرهسازی نامناسب، باعث کلافگی شما خواهد شد اما به لطف اینکه سختی Recompile بسیار کمتر از سطح معمول عناوین مترویدوینیاست، تا حدودی میزان رنجی که به مخاطب وارد میشود در حد معقولی قرار دارد.
در پایان باید گفت که مشکل اصلی Recompile در فقدان ایدههای جدید و عدم به کار بستن رضایتبخش همین ایدههاست. سردرگمی در پیدا کردن مسیر پیشروی، چندان شرایط خوشایندی نیست و طراحی بصری با وجود اینکه حس و حال متفاوتی به کار بخشیده اما باعث شده تا تشخیص محل صحیح قدم گذاشتن و پریدن دچار مشکل شویم.
نظرات