فصل پاییز در کنار حساسیت، مناسبترین برای تجربه یک داستان خیالی کارآگاهی مرموز و گشودن ابعاد مختلف اتفاق هولناکی است که اتفاق افتاده. چه بهتر که این عنوان از Rear Window در مورد زیر نظر داشتن رفتار همسایهها در یک محله کوچک باشد و از قضا، کمتر کسی سراغ استفاده از این فضا در قالب بازیای رفته باشد. سال گذشته بازی The Flower Collectors این چالش را به جان خرید، و حالا استودیو White Paper Games که پیش از این سابقه ساخت دو عنوان Ether One و The Occupation با ایدههای جالبی را داشت، با الهام از اثر هیچکاک و اضافه کردن تجربهاش در عناوین داستان-محور Conway: Disappearance at Dahlia View ساخته است.
داستان بازی در دهه 50 میلادی در مکان خیالی به نام Dahlia View در جریان است که در یک شب دختر هشت سالهای از خانه پدریاش ربوده میشود و رابرت کانوی کارآگاهی بازنشسته که در همان محله زندگی میکند، جدا از پلیس، تصمیم میگیرد در مورد این ماجرا تحقیق کند و از آن سر در آورد. ارتباط او با پلیس، دخترش است که به تازگی به نیروهای پلیس پیوسته و با این کیس به دنبال اثبات خودش است. در طرف دیگر همسایهها قرار دارند که مظونین اصلی هستند و هر کدام کم و بیش در صحبتها ابتدایی با آنها، یکدیگر را با دلایل مختلف نسبت به انجام این کار، متهم میکنند. در ادامه شخصیت اصلی تصمیم میگیرد همسایههای اطراف را زیر نظر بگیرد که شامل نگاه کردن به اعمال آنها با دوربین از آپارتمانش، سر زدن به محل زندگی آنها و در نهایت چیدن مدارک پیدا شده در کنار هم میشود.
ساختار بازی این گونه است که در هر چپتر به سراغ یکی از همسایهها میروید. ابتدا با دوربین اعمال فرد مورد نظر را مشاهده میکنید تا بتوانید انگیزه احتمالی او را در این ماجرا پیدا کنید. این نگاه کردن از راه دور در بازی بخش مورد علاقه من بود، سازندگان به خوبی توانستهاند به حس ظن و گمانی که به مخاطب یا شخصیت اصلی در این شرایط با مشاهده کردن و بدون در نظر داشتن شرایط پیرامونی منتقل میشود، بپردازند. برای مثال دیدن یکی از همسایهها با چاقو در اتاقی که به گوشه آن خیره شده یا همسایه دیگری که در حال مخفی کردن اشیایی زیر یک تخته چوب است، تردید شما را نسبت به نقش احتمالی آنها قلقلک میدهد. البته که بازی ساختار خطی دارد و قرار نیست همزمان تمام همسایهها را زیر نظر داشته باشید و در واقع چیزی میبینید که بازی از شما میخواهد؛ این هم از جهتی خوب است که تجربه متمرکزی پیش رو مخاطب قرار دارد و از طرفی هم فرصت از دست رفته که با یک ساختار داینامیکتر میشد کارهای جالبیتری کرد.
در هر حال در این رویکرد کنونی به نظر میرسد سازندگان به هدف خود رسیدهاند و تکههای گمشده پازل در روایت تقریبا به درستی کنار هم قرار میگیرند تا توضیح منطقی نسبت به اتفاقات افتاده شده به شما ارائه کنند. منهای یک اتفاق نهایی که رضایتبخشی آن جای بحث دارد، دنبال کردن داستان بازی لذتبخش است که بخش زیادی از آن -علیرغم کاراکترهای کمی تایپ-گونه- مدیون صداپیشگی خوب خصوصا شخصیت اصلی است که بسیار باورپذیر کار شده و اتمسفر جذاب و دیالوگهای خوبی که برای این اثر در نظر گرفته شده است. کاراکتر اصلی دوستداشتنی تقریبا برای هر اثر کارآگاهی از واجبات است، و اینجا هم رابرت کانوی و تلاشهایش برای پیدا کردن شخصیت گم شده ملموس از آب درآمده و نمیتوان با او همدلی نکرد.
بعد از اینکه همسایه مورد نظر را از پنجره نظاره کردید، نوبت به ورود به خانه او میرسد تا اطلاعات بیشتری جمعآوری کنید و با آن کاراکتر بیشتر آشنا شوید. با توجه به محدودیت حرکتی کارآگاه داستان، برای حرکت در محیط از ویلچر استفاده میکنید. کنترل کردن ویلچر آسان است، ولی بخشی از بازی که نیاز به کار بیشتری دارد، زاویههای دوربین هنگام حرکت در محیطهای بازی است که با اینکه هیچوقت به مرز اعصابخوردکن بودن نمیرسد، جا داشت در مواردی زوایا بهتری در اختیار بازیکن بگذارد. در مقابل، دوربین بازی در کاتسینها است که با حرکات نرم و مناسباش، حس سینماتیک خوبی به بازی داده است.
با ورود به خانهها، با توجه به سیستم اینونتری و دوربینی که دارید، باید محیط را جست و جو کنید و از شواهدی که پیدا میکنید عکس بگیرید و همچنین پازلهایی شبیه به مواردی که در عناوین اشاره و کلیک میبینیم، حل کنید؛ آیتمی را پیدا کنید و از آن در جای دیگر استفاده کنید، رمز وسیلهای را پیدا کنید، قفل جایی را باز کنید و... . پازلهای بازی طراحی خوبی دارند و چالش معقولی را در برابر مخاطب قرار میدهند تا بتوانید با توجه کافی به محیط اطراف، آنها را حل کنید. همچنین وجود دفتر یادداشت همراه شخصیت اصلی که برای توضیح هدفهایتان است، باعث شده هیچوقت جلوی پیشرفت شما در بازی گرفته نشود و همواره بدانید هدف فعلیتان چیست. با این حال پازلها تا انتهای این عنوان از نظر تنوع کمی به مشکل میخورند و با اینکه هر از گاهی ایدههای جالب در آنها دیده میشود، پازلهای مرتبط با پیدا کردن رمز و باز کردن قفلها، بیش از حد نیاز تکرار میشوند و تنوع کافی وجود ندارد تا هیجان بیشتری به این بخش انتقال یابد.
سپس نوبت به بازگشتن به آپارتمان شخصیت اصلی و کنار هم گذاشتن مدارک پیدا شده میرسد. روند به این شکل است که چند سناریو نسبت به فرد مورد نظر جلوی شما قرار میگیرد، و باید با مدارکی که پیدا کردید و ربط دادنشان به آن سناریو، تئوری مد نظر را اثبات کنید. ابتدا فکر میکردم این بخش ممکن است کمی گیجکننده باشد، ولی با دقت کافی به راحتی میتوانید مدارکی که در جست و جو قبلی پیدا کردید کنار هم بچینید و بین آنها ارتباط برقرار کنید. وجود توضیح روشنی که شخصیت اصلی درباره اثبات آن سناریو میدهد و همچنین قابلیت استفاده از راهنما، باعث شده بالانس خوبی بین کمک سازندگان به شما و درک خودتان از مدارک باشد. این بخش به معنای واقعی به شما حس باهوش بودن میدهد و چیدن این مدارک در کنار هم به شدت لذتبخش است.
استودیو White Paper Games مثل عناوین قبلیاش با بازی Conway: Disappearance at Dahlia View ایدههای جالبی را باهم ترکیب کرده است. قرار دادن Rear Window به عنوان یکی از منابع الهام چالش ترسناکی است؛ اما سازندگان در ساخت اتمسفر مناسب و حس شکی که در چنین مواقعیتی نسبت به بقیه وجود دارد، داستان گارآگاهی جذابی با صداپیشگی و دیالوگنویسی خوب خلق کردهاند. با وجود این، بازی در برخی قسمتها مثل نتیجه نچندان راضیکننده داستان و پازلهای کمی تکراری موفق عمل نکرده است.
نظرات