اگه یه روزی به من میگفتن اونایی که یه بازی ساختن به اسم Layers of Fear که کاملاً با الهام از دموی P.T و Silent Hills بود، در آیندهای نهچندان دور یکی از خفنترین و خلاقانهترین بازیهای ژانر وحشت رو خواهند ساخت، اول بهشون میگفتم برو برادر، خودتو مسخره کن و دوم میخواستم ازشون که منو به اون زمان ببرن.اگر فکر میکنید دارم راجعبه Silent Hill 2 حرف میزنم، سخت در اشتباهید. در خوب بودن ریمیک سایلنت هیل هیچ حرفی نیست ولی Cronos: The New Dawn اومده تا استانداردهای جدیدی برای ژانر وحشت بقا تعیین کنه. با من همراه باشید تا نگاهی به عنوان «کرونوس: طلوعی دوباره» داشته باشیم.

از همون لحظهی ابتدایی، اتمسفر خفهی بازی میگیرهتون. شما مأموری هستین که اسم خاصی نداره و فقط با اعداد ۴ رقمی شناخته شده و "مسافر" صدا میشید. در ابتدا یهسری سؤالات روانشناسی نسبتاً ساده ازتون پرسیده میشه که حقیقتاً نمیدونم دقیقاً چه تأثیری تو گیمپلی یا داستان میذاره و باید یکیدو بار دیگه بازی رو با انتخابهای مختلف تموم کنم تا ببینم چه تغییری میبینم. جدا از اون، در طول بازی هم چندین موقعیت مختلف و حق انتخاب دارید که بعضیهاشون تأثیر مستقیم در گیمپلی میذارن و عدهای هم صرفاً دیالوگهای متفاوت بهتون نشون میدن و در کل بیشتر نمایانگر شخصیتی هستن که شما بهعنوان مسافر دوست دارید داشته باشید.
داستان بازی در ابتدا گنگ و مجهوله و یهو شما رو وسط میدون پرت میکنه و میگه برو ببینم چیکار میکنی. اوایل بازی فقط به گشتوگذار در محیط و آشنا شدن و عادت کردن به کنترل نسبتاً سنگین بازی میگذره تا اینکه اولین مبارزهی بازی رو تجربه میکنید و از اونجا به بعد آرومآروم المانهای جدید رو در قالب دشمنان متفاوت و سلاحهای تازه بهتون معرفی میکنه.
بازی گیمپلی خیلی وسیعی داره، سلاحهای زیادی خواهید گرفت که یهسریهاشون حتی دلبخواهی هستن و اگه مکانهای جانبی رو نگردید ممکنه اصلاً پیداشون نکنید. سعی خودمو میکنم تا بیشتر سوپرایزهای بازی رو برای تجربهی خودتون حفظ کنم ولی اگه علاقه دارید که بدونید گیمپلی چی برای ارائه داره، باید بگم دشمنان متنوع که تا اواخر بازی مدام پیشرفتهتر و خطرناکتر میشن، طراحیهای جالب و صدالبته حالبههمزنشون، مبارزات خیلی سخت که نیاز به دقت بالای پلیر داره و مدیریت منابع که یکی از مهمترین و سختترین بخشهای بازیه ـ که به نظرم شاید یهکم زیادی سختش کردن.
در ابتدا شما جای خالی بسیار کمی دارید که همینجوریشم سلاح اولیهتون یکیشو پر کرده. بدتر از اون اینه که تمام آیتمهای مهم برای عبور از مراحل مانند دستگیرهی در، کارت عبور، قفلشکن (همون Bolt Cutter که اصلاً انگار نمیشه از اینا تو بازی ترسناک نباشه)، کلیدها و... همگی باید در این فضای بسیار کوچک در کنار باقی آیتمهای ضروری خود مانند تیرها و دیگر مهمات جا بدین. مشکل وقتیه که تقریباً ۹۹ درصد مواقع شما همیشه جا کم دارین و مدام باید برگردید به ایستگاههاتون که عین اتاق سیو مجموعهی کلاسیک رزیدنت ایول ساخته شده و آیتمهاتون رو داخل صندوق خالی کنید. باز جای شکرش باقیه که بازی قابلیت ارتقای سلامتی و جای خالی اضافه برای آیتمها بهتون میده ولی حتی اگه تا آخر هم ارتقاش بدید، اگه بخواید بیش از ۲ تا سلاح با خودتون حمل کنید، مدام سر کمبود جا به مشکل میخورید.

بهشخصه با سخت بودن یه بازی مشکلی ندارم ولی یه مرزی بین چالش و اعصابخوردکن بودن وجود داره که باید حفظ بشه و عدم وجود جایگاه جدا برای آیتمهای کلیدی (کاری که Alan Wake 2 بهخوبی انجام داد) گاهی اوقات بهشدت رو اعصابه. این بیشتر راجعبه Bolt Cutter صدق میکنه چون نمیدونید کی ممکنه به دری که با زنجیر قفل شده بخورید و باید بگردید، آیتمهاتونو خالی کنید، قفلشکن رو بردارید و دوباره برید سراغ اون در و حواستون هم باشه دو سهتا جا بیشتر هم خالی کنید چون پشت اون درها پر از آیتمهای مختلف برای آپگرید هست که اونام جای خالی نیاز دارن.
حالا درسته دو تا پاراگراف راجعبه این قضیه غر زدم ولی در کل چیزیه که بهش عادت میکنید و بعد یه مدت خودتون میتونید حدس بزنید که احتمالاً یکم جلوتر به یه در زنجیر شده خواهم خورد و بهتره که Bolt Cutter با خودم ببرم. یه ایراد دیگه که میشه به گیمپلی گرفت، عدم وجود قابلیت جاخالی دادن یا همون Dodge هست که بازم نمیشه گفت "ایراد" بلکه بیشتر به سلیقهی شخصی برمیگرده چون بعضی از مبارزات مخصوصاً در اواخر بازی و باسفایتهای نهایی، خیلی سخت میشن و تنها گزینهی حرکتی شما دویدنه که سرعت چندانی نداره و فرار از این جونورا تقریباً غیرممکنه. شاید هم دلیل عدم وجود این قابلیت همین بوده که تمام مبارزات رو چالشبرانگیزتر کنه و ترس از مردن رو هر لحظه به جون بازیکن بندازه.
مسئله اینه که تمام سیستمهای این بازی اینقدر درست و بهجا توأم باهم طراحی شدن که وقتی میخوای ایراد بگیری، مدام به این نکته میرسی که تمام این چالشها و سختیهای بازی هستن که تجربهشو لذتبخش میکنن. اگه قرار باشه همهچی راحت و آسوده بره جلو و تموم بشه که دیگه چه وحشتی داره؟ که باز به همون مسئلهی حفظ مرز بین چالش و اعصابخوردکن بودن میرسیم که این مرز به نظر من بهخوبی در مبارزات بازی حفظ شده. کرونوس از تمام ویژگیهایی که معرفی میکنه در مبارزاتش بهره میبره. قابلیتهای مختلف از جمله کنترل زمان و جاذبه، همگی در مبارزات هم استفاده میشن و به زیباترین شکل ممکن از تکراری و خستهکننده شدن نبردها جلوگیری میکنن. بازی نهایت سعی خودش رو میکنه تا برعکس اکثر عناوین مدرن، زیاد دست پلیر رو نگیره و اجازه بده هرکس با فکر خودش اونجوری که میخواد بازی کنه.

بجز تفنگها، شما بمب و Flame Thrower هم دارید که در لحظات تنگ و نفسگیر علیالخصوص باسفایتها، بهشدت به کارتون میان. علاوه بر آنها، در محیطهایی که مبارزات سنگینی در پیش دارید، معمولاً کپسولهای گاز و بشکههای بنزین هم موجود هستند تا دشمنان بزرگ و مخصوصاً لشگرهای چندتایی را یکجا تارومار کنید.
جدا از موجودات معمولی که در بازی یتیمها (Orphans) نامیده میشن، در پایان هر بخش اصلی بازی نیز یک باسفایت خواهید داشت که سرعت عمل و دانش شما نسبت به سیستم مبارزهی بازی را بهخوبی به چالش میکشن. اما گل سرسبد آنها، باسفایت نهایی بازیست که به جرئت میتونم بگم یکی از بهترین باسفایتها نه فقط در یه بازی ترسناک بلکه در بین تمام شوترها رو داره. خیلی کم پیش میاد که باسفایت نهایی یه بازی شوتر اینقدر خوب و بهجا طراحی بشه و مهمترین هدفش که به چالش کشیدن تمام قابلیتها و دانش بازیکن از ابتدا تا انتهای بازی بوده رو بهخوبی اعمال کنه.
هیولاهای عادی بازی هم تا انتها مدام تغییر میکنن و موجودات جدید معرفی میشن. از بهاصطلاح زامبیهای کند گرفته تا سرعتی و غولپیکر و از همه بدتر اون لعنتیهای عنکبوتشکل که از دور اسید پرت میکنن. ترکیب این موجودات باهم در محلهای مختلف برای مبارزه، خیلی از بخشهای بازی رو بهشدت سخت و لذتبخش میکنه. و صدالبته که از شعار اصلی بازی که در جایجای تبلیغات مختلف آن دیده شده با عنوان "نذار ترکیب بشن" (Don't Let Them Merge) هم که نمیشه چشمپوشی کرد.

یکی دیگر از مکانیزمهای بسیار جالب و خلاقانهی بازی، همین شعار ترسناکه و اگه بهش گوش نکنید، تاوان سختی رو باید بدید. در طول بازی، جنازههای بسیاری رو روی زمین میبینید که میتونید بسوزونیدشون ولی بهدلیل تعداد بسیار محدود مهمات، معمولاً این کارو نخواهید کرد. تبعاتش اینه که اگه یه هیولای زندهای اون اطراف باشه، میتونه با این جنازهها ترکیب بشه و کشتنشون دو برابر سختتر میشه. در مکانهای بسته که راه فراری هم ندارید، معمولاً خیلی این اتفاق رخ میده که مبارزات رو بهشدت سخت میکنه و مدام این حس استرس و اضطرار رو در بازیکن بهوجود میاره که باید زودتر از شر اینا خلاص شم تا بیشتر از این ترکیب نشن.
جالبه که خود ما هم به نوعی یه مکانیزم ترکیب شدن داریم. تمام "مسافر"ها، قابلیت ویژهای دارند که میتونن جوهرهی وجود (میشه گفت همون روح که تو بازی Essence میگن بهش) انسانها رو بکشن بیرون و درون خودشون نگهدارن. هر Essence قابلیتهایی بهتون میده از جمله مشت و لگد قویتر، قویتر شدن سلاحها هنگام آتش زدن هیولاها و...
این Essenceها جنبهی داستانی هم دارند که ترجیح میدم زیاد راجعبهشون صحبت نکنم و بهتره خودتون تجربه کنید. فقط در همین حد بدونید که "مسافران" مأمور شدن تا به گذشته سفر کنند و جوهرهی یکسری افراد خاصی رو بکشن بیرون و اطلاعاتشون رو دربیارن تا بفهمن این موجودات و هیولاها از کجا اومدن و چی شد که دنیا به این روز افتاد.
بازی حدوداً بین ۱۸ تا ۲۰ ساعت بسته به مهارتتون میتونه طول بکشه و پس از پایانش، درجهی سختی Hard قابل انتخابه بهعلاوه گزینهی New Game+ تا بتونید یه بار دیگه با تمام سلاحها و آپگریدهاتون از ابتدا بازی کنید و از مبارزات بیشتر لذت ببرید.
در طول داستان با شخصیتها و پیچشهای داستانی بسیار جالبی روبرو میشید که قطعاً میخکوبتون میکنه و به نظرم داستان تا انتها بهخوبی جذابیت خودشو حفظ میکنه و روایت بینظیری داره. هدف اصلی داستان یه بازی که ایجاد حس کنجکاوی و تعلیق در مخاطب برای ادامه دادن و رازگشایی از اتفاقات عجیب دنیای بازی هست رو بهخوبی انجام میده.
ترسهای بازی از جنسهای مختلفی هستن؛ ترس از موجودات عجیب و هیولاها که سری رزیدنت ایول سردمداره بینشون و در عین حال ترسهای روانشناختی حاصل از محیطهای بسته، تاریک و مخوف و همچنین تغییرات ناگهانی محیطها که خوراک سری سایلنت هیل بوده و هست رو بهخوبی باهم ترکیب میکنه.

دو خط زمانی گذشته و حال در بازی وجود داره که از میانهی بازی، تغییرات ناگهانی و جابجایی بین این دنیاها و ترس از مکانهایی که قراره واردشون بشیم و نمیدونیم از کجاش، چه کسی، چه بلایی میخواد سرمون بیاره، بارها لرزه به تنتون میندازه. اما در کنار اون، صداگذاری شاهکار بازیه. هیچی دیوونهکنندهتر از این نیست که وارد یه اتاق میشید، صدای چندش و وحشناک نالهی این جونورها رو میشنوید ولی هرجا رو نگاه میکنید، نمیدونید از کجاست. امان از اون موقعی که نتونید پیداشون کنید و از پشتتون سبز بشن و هیچی هم لذتبخشتر از شنیدن اون موسیقی وهمآلود ایستگاه مسافران یا همون اتاق سیو نیست. بازی موسیقیهای چندانی نداره ولی همونا که داره رو کاملاً درست و بهجا استفاده کرده و مخصوصاً حین مبارزه، تنش و وحشت رو خیلی میبره بالا.
طراحیهای بینظیر محیطهای مختلف بازی، این وحشت رو چند برابر میکنن. واقعاً به تیم هنری این بازی باید آفرین گفت چراکه طراحی همچین مراحل چندش و ترسناک اما به نوعی بسیار زیبا، اصلاً کار راحتی نیست. اوج خلاقیتشون رو وقتی که چکمههای ضدجاذبه رو میگیرید، رو میکنن. کرونوس در کمال تعجبم، هر لحظه که فکر میکردم دیگه بیشتر از این چیزی برای ارائه نخواهد داشت، مراحل عجیب جدید، محیطهای جدید و قابلیتها و پازلهای جدید نشونم میداد و این روند تا آخرین لحظات بازی ادامه داشت.
مراحلی که به لطف موتور Unreal Engine 5، با جزئیات بینظیر و چشمنوازی طراحی شده که شامل خود شخصیت مسافر و لباس عجیبش هم میشه. ظاهری که همانند هیولاهای بازی، شبیه انسان هستن ولی گویا فاقد روح و انسانیت که همین مسئله یکی از بخشهای اصلی داستانی بازی هم هست.
این گرافیک و جزئیات فوقالعادهی بازی چندان هم بدون دردسر نیست که متأسفانه گویا این مشکلات برای تمام بازیهای ساختهشده با آنریل ۵ تمومی نداره. بازی بهشدت مشکل افت داره که حتی با گرافیک 3070، با تنظیمات High همراه با DLSS Quality هم نمیشه ۶۰ فریم ثابت گرفت و نوسان فریم بهخصوص در مبارزات سنگین و پرافکت بهشدت تو ذوق میزنه. توصیه میکنم اگه روی PC هستید، حتماً بازی رو در هارد SSD نصب کنید و حداقل گرافیک RTX سری 20 یا چیزی مشابهش رو داشته باشید تا بتونید تجربهی نسبتاً بدون مشکلی داشته باشید.
جدا از این، یهسری باگهای عجیب مثل گیر کردن بازیکن در بعضی محیطها و یا غیب شدن سلاحها و یا ریلود نشدن آنها در مراحل پایانی به چشم میخوره که گاهی بازیکن رو قفل یا به اصطلاح Soft Lock کرده و برای ادامه، مجبور به بارگذاری سیو قبلی میشدم. امیدوارم بهزودی با پچ روز اول بازی و همچنین آپدیتهای پیشرو، این ایرادات برطرف شده و «کرونوس: طلوعی دوباره» رو به یک بازی بینقص تبدیل کنه.
عنوان Cronos: The New Dawn یکی از کاملترین، خلاقانهترین و هیجانانگیزترین بازیهای امساله و بدون شک یکی از بهترین بازیهای ترسناک این نسل، که نیومده فقط اعلام حضور کنه، بلکه اومده تا این سبک رو به جلو ببره و چیزهای جدیدی رو بهش اضافه کنه و نشون بده هنوزم میشه تو این ژانر خلاقیت به خرج داد و حرف تازهای برای گفتن داشت. عنوانی که اصلاً انتظاری ازش نداشتم و بیادعا اومد و باعث شد سطح انتظارم نسبت به بازیهای آیندهی این سبک علیالخصوص Silent Hill F و Resident Evil Requiem بهشدت بالا بره. کرونوس نوع جدیدی از وحشت رو به دلتون میندازه و کاری میکنه رو صندلیتون میخکوب بشین.






نظرات