مرا از غم رها کن | نقد و بررسی بازی Anamorphine
داستان آشنایی من با Anamorphine امسال در رویداد TGC رقم خورد، زمانی که سازنده بازی، Mohannad Al-Khatib که از کانادا به ایران آمده بود سخنرانی خود را در مورد Environmental Storytelling (داستانسرایی با استفاده از محیط) ارائه داد. او برای درک بهتر سخنانش ویدئویی از Anamorphine را به نمایش گذاشت و در این مورد توضیح داد که چگونه میتوان با استفاده از محیط، اشیا و حرکت پیرامون آنها به روایت داستان پرداخت.
داستانسرایی با استفاده از محیط مقوله چندان جدیدی نیست و پیش از این در عناوین بزرگی همچون سری Dark Souls و Fallout مورد استفاده قرار گرفته است. Anamorphine را میتوان تقریبا در دسته عناوین Walking Simulator (شبیه ساز پیاده روی) جای داد، پیش از این هم شاهد استفاده از این تکنیک در داستانسرایی عناوین مشابهی همچون Gone Home و What Remains of Edith Finch بودهایم اما سازندگان Anamorphine ریسک بزرگی را پذیرفتهاند و روایت کامل بازی را به محیط سپردهاند، بنابراین در این بازی تقریبا هیچ دیالوگی رد و بدل نمیشود و حتی راویای جهت روایت داستان وجود ندارد. با این حال بازی هنوز میتواند داستان خود را بازگو کند اما مشکل اینجاست که به دلیل عدم وجود هر گونه چالشی در گیمپلی، بازی خیلی اوقات کسالت آور میشود. علاوه بر این Anamorphine یک داستان غمانگیز و تاریک را به نمایش میگذارد و همین مسئله باعث میشود که بازی ملالت آورتر شود.
در واقع میتوان گفت که Anamorphine نمونه بارز استفاده نامناسب از Environmental Storytelling برای روایت داستان است، مسلما اگر برای کاراکترهای اصلی بازی دیالوگ قرار داده میشد و گیمپلی بازی اندکی چالشانگیز میشد، بخش بزرگی از مشکلات این بازی از بین می رفت. از حیث روایت داستانی Anamorphine را میتوان با عناوینی همچون Limbo و Inside مقایسه کرد، دو عنوانی که هیچ دیالوگ و روایت متنی و کلامی ندارند اما توانستهاند به بهترین شکل ممکن داستان خود را بازگو کنند و احساسات را به پلیرها انتقال دهند، کاری که Anamorphine نتوانسته به درستی انجام دهد.
داستان Anamorphine داستان غمبار و ناراحت کنندهای از زندگی یک زوج جوان به نام های Tyler و Elena است که در جریان زندگی مشترک خود به مشکلاتی بر میخورند که آنها را تا مرز تباهی پیش میبرد. با اینکه در پایان بازی پیامی مثبتنگرانه گنجانده شده است اما در مجموع Anamorphine تجربهای تلخ و دردناک است که لزوما ایرادی به آن وارد نیست اما اگر روحیه قویای برای تجربه داستانهای غمناک ندارید توصیه میکنم به سراغ این عنوان نروید. حتی خود سازندهها در ابتدای بازی گزینهای قرار داده اند که میتوان با استفاده از آن یکی از صحنه های تراژیک بازی را Skip کرد.
از همه اینها گذشته، مشکل اصلی که Anamorphine با آن دسته و پنجه نرم میکند، ایرادات تکنیکی بازی است که میتواند شما را تا مرز جنون پیش ببرد. یکی از مهمترین نکاتی که در عناوین این چنینی باید رعایت شود این است که Loadingها به نحوی در بازی پنهان شوند که چندان به تجربه یکپارچه بازی صدمه نزنند اما در Anamorphine این دقیقا برعکس است و به حدی لودینگها طولانی و اعصاب خرد کن هستند که به راحتی میتوانند تجربه بازی را برای شما خراب کنند. جدا از آن، کنترلهای بازی با اینکه بسیار ساده هستند اما در برخی از مراحل آنقدر بد عمل میکنند که به شخصه منجر شد بازی را برای مدتی رها کنم و دوباره به سمت آن بازگردم زیرا احساس ناراحتی شدیدی در ناحیه سر برایم به وجود میآورد. البته چند روز پس از عرضه بازی آپدیتی جهت رفع برخی ایرادات بازی عرضه شد که بیشتر به مانند نوش دارو پس از مرگ سهراب بود.
در نهایت باید گفت Anamorphine ترکیبی ناپسند از روایت ضعیف، ایرادات تکنیکی و داستانی است که ممکن است برای همه افراد خوشایند نباشد. اگر سازندگان عرضه بازی را اندکی عقب میانداختند و مشکلات آن را برطرف میکردند و در همین حال نظر عده بیشتری از گیمرها را در مورد نحوه پیشبرد بازی جویا میشدند، مسلما با عنوان خیلی بهتر و موفقتری رو به رو میشدیم.
نظرات