نقد و بررسی اولین اپیزود از بازی The Walking Dead: The Final Season
مطمئنا بر هیچکس پنهان نیست که شرکت Telltale این اواخر نتوانسته به طوری مطلوب عمل کند. اما هر عنوان جدیدی که از آنها معرفی میشود، یک فرصت برای رسیدن به رستگاری است. اما برای رسیدن به این هدف، تل تیل باید دست از استفاده از روشهای قدیمی بردارد و به جای ساخت بازی که خودش میخواهد، به حرف دل بازیکنان گوش دهد و چیزی که آنها میخواهند را درست کند. حال سوال اینجاست که آیا فصل آخر بازی واکینگ دد میتواند نقش یک نجات دهنده را برای این کمپانی بازی کند؟
با وجود اینکه The Walking Dead: The Final Season(از این به بعد TWD: TFS خطابش خواهیم کرد) تمام تلاش خود را میکند تا یک تجربه متفاوت و جدید را ارائه دهد، اما هنوز هم محدودیتهای یک بازی تل تیل را شامل میشود. البته منصفانه نیست که بگوییم TWD: TFS شروع خوبی نداشت؛ قسمت اول این فصل توانست تا حدی اشتباهاتی که تل تیل در چند سال اخیر مرتکب شده را جبران کند و یک تجربه جذاب را برای بازیکنان به جا بگذارد.
بازی واکینگ دد جزء محبوبترین عناوین شرکت تل تیل است و فصل چهارم آن واقعا این فرصت را دارد که یک کمپانی در حال سقوط را نجات دهد؛ اپیزود یک، Done Running، اولین قدم برای رسیدن به این هدف است. اگر از طرفداران این فرنچایز هستید و میخواهید ببینید اینبار واکینگ دد شما را به کجا خواهد برد، و مهمتر از آن اگر انتظارات خود را زیادی بالا نبرید، در انتهای قسمت اول، لبخند رضایتی بر لبان شما خواهد نشست.
در ادامه با بازیمگ همراه باشید تا دقیقتر به نقد و بررسی اپیزود اول TWD: TFS بپردازیم.
مروری بر اتفاقات گذشته
اگر به یاد داشته باشید، در فصل اول، مردی به نام لی اورت با یک دختر بچه هشت ساله که کلمنتاین نام دارد، به طور اتفاقی آشنا میشود. از آنجایی که والدین این دخترک مردهاند، لی دلش نمیآید او را تنها بگذارد؛ بنابراین تصمیم میگیرد که از این به بعد از او مراقبت کند. در طول بازی، رابطه این دو با یکدیگر صمیمانهتر میشود، تا حدی که لی برای این دختر تبدیل به یک پدر میشود؛ اما متاسفانه در انتهای فصل، لی از دنیا میرود و کلمنتاین تنها میماند.
بعد از یک یا دو سال، کلمنتاین گروهی از بازماندگان را پیدا میکند که در میان آنها یک زن حامله وجود دارد. بعد از زایمان، این زن از شدت خستگی میمیرد و از آنجایی که بقیه افراد گروه یا کشته شده و یا فرار میکنند، حال مسئولیت نگه داری این نوزاد، بر دوش کلمنتاین است.
چندین سال میگذرد و کلمنتاین و آلوین جونیور(از این به بعد ای جی خطابش خواهیم کرد) هر دو بزرگتر میشوند. اما کلمنتاین هنوز هم آنقدر سن ندارد که بتواند از یک بچه شیرخواره مراقبت کند. گروهی به نام A New Frontier که کلمنتاین ناخواسته با آنها درگیر میشود، ای جی را از او میگیرند چون بر این باروند که او توانایی مراقبت از این پسر بچه را ندارد. بعد از درگیریهای فراوان، کلمنتاین به کمک فردی به نام خاویر گارسیا گروه A New Frontier را شکست میدهد اما نمیتواند ای جی را پیدا کند، ولی امید خود را از دست نمیدهد. در پایان فصل سوم، کلمنتاین جست و جو برای ای جی را آغاز میکند.
و اما فصل چهارم
طی یک سری اتفاقات، کلمنتاین بالاخره در جست و جو برای یافتن ای جی موفق میشود.
TWD: TFS از جایی شروع میشود که کلمنتاین و ای جی(که حال هر دوی آنها بزرگ شدهاند) در جادهای سرگردان هستند و به دنبال یک سرپناه میگردند. آنها نه غذا دارند و نه مهمات، و اگر میخواهند زنده بمانند باید هرچه سریعتر چیزی برای رفع گرسنگی و وسیلهای برای دفاع از خود پیدا کنند.
طولی نمیکشد که کلمنتاین و ای جی، به یک خانه متروکه میرسند که مملو از غذا است. اما از آنجایی که کسی در خانه تلهای کار گذاشته، هیچ چیز مطابق با نقشه پیش نمیرود و دستشان به هیچکدام از آن غذاها نمیرسد. بعد از یک انفجار، خانه تحت محاصره تعداد زیادی زامبی قرار میگیرد و اگر ای جی و کلمنتاین دست نجنبانند، خودشان تبدیل به غذا خواهند شد! آن دو با موفقیت از خانه فاصله میگیرند اما در حین فرار کردن با ماشین، تصادف کرده و قبل از اینکه از هوش بروند، فردی ناشناس را میبینند که آنها را از محل تصادف دور میکند.
پس از مدتی، کلمنتاین، تنها در یک اتاق به هوش میآید و از همان ابتدا با خود فکر میکند که یک زندانی است. اما زمانی که نجات دهنده خود یعنی مارلن(Marlon) را ملاقات میکند، آسوده خاطر میشود؛ مارلن که شاید فقط یک یا دو سال از کلمنتاین بزرگتر است، توضیح میدهد که او رئیس 12 بازمانده جوان است که در Ericson’s Boarding School for Troubled Youth مستقر هستند، مدرسهای که به گفته مارلن، قبل از آخرالزمان همگی افراد گروهش آنجا درس خواندهاند؛ از آنجایی که بعد از بهم ریختن دنیا، بزرگسالان یا کشته شدند و یا فرار کردند، مارلن و دیگر دوستانش چارهای نداشتند بجز این که برای زنده ماندن، در مدرسهای که حال به یک خرابه تبدیل شده، به زندگی خود ادامه دهند. حال کلمنتاین و ای جی هم این فرصت را دارند که دل مارلن و افرادش را بدست آورند و در کنار آنها یک زندگی جدید را شروع کنند.
کلمنتاین و ای جی
در تمامی فصلهایی که از بازی واکینگ دد تا به حال منتشر شده، تیم سازنده بر روی یک چیز تاکیید زیادی داشتهاند؛ اینکه با وجود سن کم کلمنتاین، او از هوش و زکاوت بسیاری برخوردار است و در دفاع از خودش هیچ مشکل خاصی ندارد. در شروع فصل چهارم نیز این ویژگی کلمنتاین به وضوح در تمامی کارهایی که انجام میدهد دیده میشود، و این چیزی است که او را برای مخاطبین تبدیل به یک قهرمان دوست داشتنی میکند. با وجود اینکه او فقط 17 سال دارد، نه تنها از خودش بلکه از یک پسر بچه شش ساله هم به خوبی مراقبت میکند و تمام دغدغهاش این است که بتواند خواستههای او را برآورده کند. این مشخصهها شخصیتی را شکل میدهند که واقعا منحصر به فرد است و شاید در هیچ بازی ویدیویی دیگری دیده نشده باشد.
و اما ای جی؛ این پسر بچه گاهی میتواند یک شخصیت شیرین باشد و گاهی یک بچه که مدام به روی اعصاب شما میرود. از همان لحظات ابتدایی میتوان متوجه شد که کلمنتاین برای ای جی یک معلم عالی بوده است. اکثر رفتارها و اخلاقیاتی که در فصلهای پیشین در کلمنتاین دیده میشد، حال در ای جی دیده میشود(البته نه همه اخلاقیات کلمنتاین). او هم مانند کلمنتاین برای دفاع از خودش نیاز به کمک کسی ندارد و تقریبا از پس هر چیزی بر میآید.
تماشای تعامل ای جی و کلمنتاین واقعا لذت بخش است و رابطه این دو، یکی از مهمترین نقاط قوت داستانی به حساب میآید؛ زیرا فاصله سنی کم ای جی و کلمنتاین، رابطه آنها را تبدیل به یک رابطه بی همتا میکند.
داستان و شخصیت پردازی
خوشبختانه این بخش تقریبا بی نقص است و نمیتوان ایرادی از آن گرفت. با وجود عیوب فراوان عناوین تل تیل، این شرکت در خلق داستانها و شخصیتهای جذاب و منحصر به فرد هیچوقت کم نمیآورد. داستان جای نفس کشیدن به مخاطبین نمیدهد و با اتفاقات هیجان انگیز و ناگهانی(گرچه گاهی غیر منطقی) و معرفی شخصیتهای دوست داشتنی(گرچه گاهی کلیشهای) شما را شگفت زده میکند.
شاید کلمنتاین و ای جی شخصیتهای اصلی بازی باشند، اما این داستان مارلن و دوستانش، درگیریهای داخلی گروهشان و اتفاقات پشت پرده است که شما را بیشتر کنجکاو میکند. مارلن و گروهش با تهدیدهای مختلفی از جمله کمبود غذا، کمبود مهمات و راهزنها روبرو هستند و اگر سریعتر دست به کار نشوند، مدت زیادی دوام نخواهند آورد. اینجاست که کلمنتاین باید وارد عمل شود و با کمک به مارلن، خودش را ثابت کرده تا بتواند برای ای جی یک زندگی خوب و مناسب را فراهم کند.
دوربین سوم شخص و تاثیرات آن
برای اولین بار، سری واکینگ دد دارای دوربین سوم شخص است و این یک تغییر مهم به حساب میآید. این تغییر، به روند خطی بازی کمی آزادی عمل میبخشد، و گاهی TWD: TFS را تبدیل به یک بازی ماجراجویی مانند Life is Strange میکند و گاهی تبدیل به یک بازی وحشت بقا مانند رزیدنت ایول.
زاویه جدید دوربین باعث بوجود آمدن مکانیزمی میشود که در فصلهای قبلی این عنوان وجود نداشت؛ سیستم مبارزات. اینجاست که بازی ژانر وحشت بقا را به خود میگیرد. گرچه این سیستم زیاد پیچیده نیست اما باز هم بهتر از این است که مبارزات فقط در QTE یا لحظات دکمه زنی خلاصه شوند. میتوانید با زدن یک دکمه دشمنان را برای لحظهای به روی زمین انداخته و با زدن دکمهای دیگر فورا آنها را بکشید. البته اجازه دارید که دشمنان را از همان ابتدا بدون انداختن به روی زمین از پا دربیاورید، اما اینگونه کار شما دشوارتر خواهد شد.
با وجود سادگی سیستم مبارزات، اگر از یک تاکتیک اشتباه استفاده کنید، کارتان تمام است. برای مثال، اگر دشمنان پشت سر هم جمع شوند، دیگر نمیتوان فقط با زدن یک دکمه آنها را از سر راه بردارید و گاهی مجبور هستید قبل از کشتن سرعت آنها را کم کنید، وگرنه آنها شما را محاصره کرده و فورا خواهند کشت.
با این وجود، جای تاسف دارد که مبارزات کمی ساده و خطی هستند و بهتر از اینها پیاده سازی نشدهاند. همه چیز با فشار دادن یک دکمه به پایان میرسد و هیچ چالش خاصی در آن وجود ندارد.
دوربین سوم شخص فقط به پیشرفت مبارزات کمک نکرده است، سیستم Exploration یا گشت و گذار هم از این ویژگی جدید بهره میبرد. و اینجاست که بازی شباهت زیادی به Life is Strange پیدا میکند. اما متاسفانه، این قسمتهای Exploration که به کمک زاویه جدید دوربین جذابتر شدهاند، آزادی عمل زیادی را پیش روی بازیکن نمیگذارند و به ویرایش بیشتری احتیاج دارند. در تمامی این قسمتها یا باید به ترتیب با یک سری شخصیتها صحبت کرده و یا باید یک سری کارهای خاص را انجام داده تا بتوانید وارد قسمت بعدی از بازی شوید؛ در واقع مسیر شما در این قسمتها کاملا خطی است و اجازه ندارید بیش از حد از این خط خارج شوید. به طور کلی از سیستم گشت و گذار استفاده مطلوبی نشده و این کمی باعث ضعف بازی میشود.
ضعفهای گیم پلی
شرکت تل تیل همیشه میگوید: "ما میخواهیم داستانهای زیبا و منحصر به فردی را به بازیکنان ارائه دهیم" و این حقیقت دارد؛ اکثر بازیهای تل تیل دارای داستانها و شخصیتهای جذابی هستند که ما را شیفته خود میکنند. اما در عین حال، این شرکت تلاش میکند تا Replay Value یا ارزش چند بار بازی کردن عناوینش را افزایش دهد، این کار امکان پذیر نیست مگر اینکه سر بازیکنان را شیره بمالید.
اگر میخواهید یک داستان از پیش تعریف شده فوق العاده ارائه دهید، بنابراین Replay Value کاهش مییابد(اسمش روی آن است، داستان از پیش تعریف شده)، و مشکل کار تل تیل همینجاست. اینکه عواقب مناسب و انتخابات تاثیرگذاری در عناوین خود قرار دهد کار دشواری نیست، اما قبول کردن اینکه داستان بازیهای آنها باید تغییر کند آن هم به دستور بازیکن، برایش کمی سخت است. اینگونه نمیتواند تجربه داستانی مورد نظر را به بازیکنان ارائه دهند.
این مشکل در TWD: TFS هم دیده میشود. بازی مدام انتخابهای دودویی پیش روی شما میگذارد فقط برای اینکه شما را مشتاق تجربه دوباره یا حتی سهباره قسمت اول کند. زمانی که این قسمت را برای بار دوم تجربه میکنید و میبینید انتخابات جدید شما هیچ تغییری ایجاد نکرده و تقریبا تمامی اتفاقات با تجربه اول شما یکسان است، واقعا ناامید میشوید.
کاملا مشخص است که تل تیل دارد بازیکنان را احمق فرض میکند. شاید اوج تغییری که در بازی رخ میدهد اینگونه باشد: فلان کار را انجام میدهید و یکی از شخصیتها به شما میگوید"تو واقعا فلان کار را انجام دادی؟! شرم بر تو!"؛ دفعه بعدی آن کار را انجام نمیدهید و همان شخصیت به شما میگوید"تو واقعا فلان کار را انجام ندادی؟! شرم بر تو!". شما را نمیدانم اما وقتی اینطور میشود اعصاب من واقعا بهم میریزد!
سیستم دیالوگها نسبت به قبل تفاوتی نکرده است. سه جمله مختلف برای حرف زدن و یک سه نقطه به معنی سکوت پیشه کردن. طبق معمول هر چهار گزینه به یک نتیجه ختم میشوند؛ بازیکن نمیتواند از یک پیش آمد جلوگیری کند، فقط اجازه دارد که از طریق روشهای مختلف به آن پیش آمد برسد. و اینگونه تل تیل به شما اجازه میدهد که داستان خود را خلق کنید.
و به عنوان آخرین ضعف باید بگویم که تل تیل به کل از قرار دادن معما در بازیهای خود فراموش کرده است؛ تنها یک معما در بازی وجود دارد که واقعا نمیتوان آن را یک معما خطاب کرد، چون به محض پرسیدن سوال، بازی جواب را در اختیار شما میگذارد.
گرافیک و انیمیشنها
از لحاظ گرافیکی، بازی ارتقا یافته اما پیشرفت چشمگیری نداشته است؛ چند افکت تصویری چشم نواز به بازی اضافه شده تا تجربه این اپیزود را دل نشینتر کند. تکسچرها کمی بهبود یافتهاند اما باز هم جزئیات گرافیکی چندانی دیده نمیشود. در کل از لحاظ بصری بازی خوب طراحی شده ولی میتوانست از این مطلوبتر باشد. البته در این مورد، انتظار زیادی از بازیهای شرکت تل تیل نمیرود.
چیزی که ایراد محسوب میشود، مدل سازی و انیمیشنها هستند که هنوز به اندازه کافی راضی کننده نیستند. نمیدانم چرا تل تیل دستی به سر و روی مدلها و انیمیشنهای عناوین خود نمیکشد. گاهی اوقات تشخیص دادن احساسات شخصیتها از روی انیمیشنهای صورت آنها کار دشواری است. نکته دیگر این است که فکر کنم چیزی به اسم Lip Sync(همخوانی انیمیشنهای دهان با دیالوگها) در بازی وجود ندارد.
موسیقی و صدا گذاری
خوشبختانه هنوز موسیقیهای عناوین تل تیل به لطف جرد امرسون جانسون تاثیرگذار و زیبا هستند. از این لحاظ، بازی شباهت زیادی به فصل اول واکینگ دد دارد و برای مخاطبین خاطرات بسیاری را زنده میکند. علاوه بر آن، وفاداری این شرکت به ملیسا هاچیتسون(صداپیشه کلمنتاین) باعث شده که کلمنتاین همچنان در بین محبوبترین شخصیتها در بازیهای ویدیویی قرار داشته باشد. هاچیتسون از زمانی که کلمنتاین هفت ساله بود تا الان که 17 سال دارد، نقش او را بازی کرده و به شکل خارق العادهای این کار را انجام داده است.
نتیجه گیری
دوربین سوم شخص میتواند فوایدی را همراه با خود داشته باشد و گیم پلی را کمی بهبود دهد، اما باعث نمیشود گیمرها از مشکلاتی که هزاران بار در عناوین این شرکت دیدهاند و هنوز هم در آنها میبینند چشم پوشی کنند. همانطور که در ابتدا گفته شد، TWD: TFS تا جایی که میتواند تلاش میکند تا به یک عنوان ناب و متفاوت تبدیل شود؛ اما باز هم به خاطر مشکلات فنی و روشی که تل تیل در ساخت بازیهایش استفاده میکند، تفاوت چندانی با دیگر بازیهای این شرکت ندارد. در هر صورت، قسمت اول یک شروع مناسب و خوب برای فصل آخر این فرنچایز به شمار میرود. با وجود مشکلات متعددی که در بازی موجود است، داستان و شخصیت پردازی و حتی گاهی اوقات گیم پلی آن قدرت این را دارند که دل نه فقط طرفداران واکینگ دد، بلکه دل کل طرفداران تل تیل را هم بدست آورند.
نظرات (1)