داستانهای مافیایی همیشه در صنعت تلویزیون و بخصوص سینما قدمت بسیار طولانی و البته جذابی داشتهاند و حتی میتوان گفت که در مدیومهای سرگرمی یک زیر ژانر مهم و تاثیرگذار به حساب میآیند. در دنیای تلویزیون و سریالها نیزآثاری مانند Sopranos و Boardwalk Empire وGomorrah بسیار جذاب و محبوب و حتی هم رده رقبای سینمایی خود هستند اما سریالی که اخیرا محبوبیت زیادی در سرتاسر دنیا و بخصوص ایران کسب کرده است، شبه مینی سریال Peaky Blinders ساخته شبکه BBC است که توانسته با روایتی سینمایی و هنرمندی ستارگان سینمایی خود، هم نظر منتقدان و هم نظر بینندگان را به خود جلب کند. حال استدیو Futurlab ( سازنده بازی Velocity 2X ) که اخیرا به ساخت هر ژانری از بازیهای ویدیویی نه نمیگوید تصمیم گرفته بازی استراتژی و تاکتیکال مانندی از خانواده شلبی بسازد، ایدهای که در ابتدا کمی عجیب و در ادامه جالب و جذاب بنظر میرسد.
اگر از مخاطبان قدیمی بازیهای ویدیویی باشید مطمئنا برای یکبار هم که شده تجربه و خاطرهای از بازی کردن سری بازی دوست داشتنی Commandos داشتهاید. بازیهایی استراتژیک و تاکتیکال که استفاده از قابلیتهای شخصیتهایتان و طرح ریزی یک راهکار مناسب برای پیشبرد اهدافتان در مدت زمانی مشخص شاکله اصلی بازی را تشکیل میدادند. حال Peaky Blinders: Mastermind نیز دقیقا با الهام از همین سری بازی و مشخصههایش ساخته شده است و حداقل برای شخص من بازگشتی نوستالژیک مانند به دوره طلایی این سبک از بازیها است.
البته در هسته گیم پلی بازی Mastermind یک عنصر جذاب و متفاوت تعبیه داده شده است و آن هم قابلیت بازی با زمان و عقب و جلو بردن آن است. به مانند تقریبا تمامی بازیهای این ژانر مرحله استیج مانندی در اختیار شما قرار میگیرد که هرچه به اتمام رساندن زودتر چالشهای آن رتبه بالاتر و بهتری میگیرید و به این شکل بازی برای شما راهی برای بازگشت و دوباره بازی کردن باز گذاشته است. همانطور که گفتیم استیج و چالشهای آن پیش روی شما قرار میگیرد و این شما هستید که باید بتوانید با خصوصیات متفاوت هر کدام از شخصیتهای قابل بازی بصورت گروهی و به کمک هم این موانع را پشت سر بگذارید. بعنوان مثال تام شلبی، رئیس خانواده شلبی، این قابلیت را دارد که با صحبتهایش افراد را وادار به انجام یک کار کند یا آرتور در استفاده از مشتهایش و درگیری فیزیکی قهار است و خواهرشان آیدا با خصوصیات زنانه و زیبای خود در اقوا کردن مردان و پرت کردن حواسشان تبحر دارد. ترکیب کردن این خصوصیات شخصیتها با یکدیگر رمز موفقیت شما است اما بازی یک تردستی دیگر در آستینهایش برای شما دارد و آن هم بازی با زمان است.
بعنوان مثال در یک مرحله دو محافظ در جلوی یک در و یک محافظ دیگر در پشت آن قرار دارند و شما باید با آنها روبرو شوید. مطمئنا استفاده تکی از کدوم از شخصیتها نتیجه جالبی را در پی نخواهد داشت، در اینجا زمان و عقب و جلو کردن آن به کمک شما میآید. در یک بازه زمانی بازیکن آیدا را به سمت یک محافظ میفرستد و حواس آن را پرت میکند سپس زمان را به عقب کشیده و این بار به سراغ آرتور میرود تا در همان زمان کتک زدن محافظ دیگر را با کار آیدا هماهنگ کند و سپس انجام دوباره همین کار با این تفاوت که بعد از باز شدن در تامی را برای رویارویی با محافظ سوم و مذاکره صلح آمیز(!) با آن آماده میکنید. این یک مثال کوچک و سطحی از ترکیب قابلیتهای گیم پلی بازی بود که مطمئنا با پیشرفت هر مرحله ساز و کار آن نیز پیچیدهتر و چالش برانگیزتر میشود. در همین مقطع شاید بازی بزرگترین نقطه ضعف خود را نمایان میکند و آن هم این است که برای انجام بهترین نوع بازی و بهترین زمان شما کوچکترین آزادی عمل یا راه دیگری ندارید و باید حتما دقیقا همان روشی را که خود سازندگان برای بازیکن تدارک دیدهاند انجام دهید، همین مورد باعث میشود ارزش تکرار بازی و کلیت ژانر آن زیر سوال برود. مطمئنا در این ژانر تاکتیکال آزمایش راههای مختلف برای رسیدن به بهترین نتیجه و در کمترین و راحتترین زمان یکی از لذتهای اصلی آن به شمار میرود و برای ایجاد این مورد تدارک دیدن آزادی عمل برای انجام کارها بهترین گزینه است اما Mastermind این ایده را در نظر نگرفته و اگر پایتان را کمی از راه اصلی فراتر بگذارید امکان ندارد بتوانید بهترین نتیجه را ببینید.
سریال Peaky Blinders به داستان جذاب و دیالوگهای زیبا مشهور است که با چاشنی بازی بازیگرانش و آن لهجه فریبنده انگلیسی، ترکیبی خاص تشکیل داده است، مواردی که کوچکترین جایی در این بازی ندارند و با وجود لایسنس کامل این بازی خبری از صدای بازیگران اصلی و یا حتی صدای دوبلورهای متفرق نیز نیست و داستان نیز که پیش درآمدی نسبت به داستان اصلی سریال است ( بینندگان سریال به راحتی میتوانند بازی را تجربه کنند و چیزی برایشان از داستان سریال لو نخواهد رفت) بسیار ساده و بی روح است و دیالوگهای کاراکترها و صحبتهایشان نیز بسیار سطحی است.
طراحیهای محیط شهری بیرمنگام و بصورت کلی ظاهر بازی راضی کننده و جذاب است و نوع راه رفتنهای کاراکترها و مکانهای بازی دقیقا همان حس و حال دنیای سریال را دارد اما شاید بی نقصترین بخش بازی متعلق به موسیقیهای آن باشد که دل شما را در همان ابتدا و ورود به منو اصلی بازی با قطعه Reveller از گروه Feverist با خود میبرد.
در نهایت اینکه بازی Peaky Blinders: Mastermind زمانی که معرفی شد خبری عجیب و مسخره بنظر میرسید که در ادامه با نمایشهایش توانست خود را جالب و ممکن نشان دهد و تقریبا نیز توانست در اجرای ایده خود موفق شود و آن را پیاده سازی کند اما نقاط ضعفهای اصلی آن مانند طراحی مراحل و داستان سطحی اجازه نداده که به بالاترین حد پتانسیل خود برسد.
نظرات