حقیقت تلخی که طی این یکی دو سال اخیر برای بسیاری از دوستداران عناوین مستقل آشکار شد، این بود که برخی از این بازیها فقط برای جلب توجه پابلیشرهای بزرگ ساخته میشوند، نه برای ارئه کردن ایدههای تازه و جدید یا تجربههایی که ما همیشه دوست داشتیم. دیگر کم پیش میآید اثر مستقلی را ببینیم که سبک آن کاملا متفاوت با بازیهای AAA باشد و بخواهد حرف خاصی بزند. اکثر بازیسازان مستقل فقط تلاش میکنند عناوین نقش آفرینی اعتیاد آور یا پلتفرمرهای عجیب و غریب بسازند تا بین بازیکنان محبوب شوند و توجه چند ناشر بزرگ را به خود جلب کنند. البته هنوز هم بازیهای مستقل خوب و منحصر به فردی عرضه میشوند، اما تعداد آنها مسلما با ورود نسل هشتم کاهش یافته است. متاسفانه عنوان Macrotis: A Mother’s Journey نیز، بین همین عناوین مستقل جاه طلب و نا خوش آیند قرار میگیرد؛ عنوانی که تلاش میکند به یک پلتفرمر خاص تبدیل شود، اما چیزی بیش از یک بازی کاملا Mediocre (و یا حتی کمتر) نیست و با وجود جذابیتهای کوچکش، نمیتواند مخاطب را راضی نگه دارد. با نقد و بررسی Macrotis: A Mother's Journey همراه بازیمگ باشید.
Macrotis ساخته یک شرکت بازی سازی مستقل در شهر استانبول است؛ در واقع این عنوان اولین تلاش این شرکت برای ساخت یک بازی است و شاید دلیل کاستیهای آن هم همین باشد. Macrotis یک عنوان پلتفرمر معمایی است که تمام کردن آن بیشتر از 5 ساعت طول نمیکشد؛ اما سوال اینجاست که آیا میتوانید همین 5 ساعت را تحمل کنید؟ جواب این سوال بیشتر به خودتان و علاقه شما نسبت به بازیهای پلتفرمر بستگی دارد.
داستان از جایی شروع میشود که یک طوفان سنگین، باعث میشود یک ماکروتیس(حیوانی مانند موش) از سه فرزند خودش جدا شود؛ شما در نقش این ماکروتیس مادر هستید و باید قبل از اینکه بلایی سر فرزندانتان بیاید، آنها را پیدا کنید. از لحاظ نویسندگی، بازی شباهت زیادی به یک کارتون دارد! البته این یک نقطه ضعف نیست، بالاخره هر بازی حس و حال خاصی دارد؛ چیزی که ایراد محسوب میشود این است که اتفاقاتی که میافتند زیاد منطقی نیستند و فقط برای پیش بردن داستان اتفاق میافتند. مثلا اینکه این مادر سر راه خود به پیرمرد جادوگری میرسد که سعی در قطع کردن طوفان دارد و بعد از شنیدن داستان این ماکروتیس، تصمیم میگیرد به او در رسیدن به هدفش کمک کند. همکاری این دو باعث میشود ماکروتیس ما قدرتهای جادویی را به دست آورد که کمک بزرگی در حل کردن معماهای بازی به حساب میآیند.
به طور کلی تیم نویسنده به اندازه کافی تلاش نکرده و بنابراین، بازی نمیتواند تجربهای که در نظر دارد را به مخاطب ارائه کند؛ Macrotis تمام تلاشش را میکند تا داستانی احساسی و تاثیرگذار را پیش روی شما بگذارد اما اصلا در این امر موفق نیست. و این عدم موفقیت دو دلیل دارد؛ اولین دلیل همان اتفاقات غیر منطقی هستند که گفتم، و دومین دلیل دیالوگهای سطحی و عجیب و غریبی است که بین ماکروتیس و پیرمرد ردوبدل میشوند. در یکی از مراحل بازی، ماکروتیس در مورد نگرانی خودش برای فرزندانش صحبت میکند و پیرمرد از زندگی خودش برای ماکروتیس تعریف میکند و میگوید او هم چند فرزند دارد که نگران آنهاست. این صحبتها اگر برای آشنایی بیشتر با شخصیتها استفاده میشدند، میتوانستند تاثیر بسیار مثبتی داشته باشد؛ اما فقط برای انتقال حس به مخاطب استفاده شدهاند و متاسفانه اصلا نمیتوانند چیزی را به شما انتقال دهند. دیالوگها و روند داستانی بازی نه تنها باعث میشوند ارتباط برقرار کردن با چیزی سخت باشد، بلکه باعث میشوند روایت داستانی بسیار غیر قابل باور و غیر منطقی جلوه کند. و با وجود اینکه میان پردههای بازی میتوانند تا حدی دیدنی باشند، تاثیر بسزایی در بهبود روایت داستانی ندارند.
مخاطب دوست دارد غافلگیر شود، دوست دارد تحت تاثیر قرار بگیرد و مهمتر از همه دوست دارد یک داستان احساسی را تجربه کند، اما لازم نیست برای رسیدن به این اهداف حتما به دیالوگهای سطحی گوش کند یا شاهد حوادث عجیب و غریب باشد، بلکه راههای مطلوبتری هم وجود دارند.
متاسفانه گیم پلی بازی هم چندان تعریفی ندارد و نمیتواند مشکلات داستانی را جبران کند. کلیت گیم پلی، معماها و بخشهای کوچک پلتفرمینگ هستند. پلتفرمینگ بازی چالش خاصی را پیش روی شما نمیگذارد و در پریدن از روی چند مانع و بالا رفتن از چند طناب خلاصه میشود. به طور کلی نمیتوانید لذت خاصی در بخش پلتفرمینگ پیدا کنید، چرا که بیش از حد ساده است. علاوه بر آن، لول دیزاین بازی آنقدر خوب نیست که فرصت ایجاد پلتفرمینگ خارق العادهای را به وجود بیاورد.
و اما معماها؛ تحمل کردن معماها کار بسیار دشواری نیست، اما دوست داشتنشان کمی غیر ممکن است! اکثر آنها ساختار سادهای دارند و به جابجا کردن چند سنگ و کشیدن چند اهرم محدود میشوند. مشکل بزرگتری که وجود دارد، گزینه Restart Puzzle است که به گزینه Restart Encounter در آنچارتد 4 شباهت دارد(با این تفاوت که انتخاب این گزینه در آنچارتد لذت بخش بود)! اگر در حین حل کردن یک معما اشتباهی از شما سر بزند، باید با زدن دکمه Y دوباره از اول شروع به حل کردن آن کنید. به این معنی که اگر یک ساعت سنگها را جابجا کنید، اهرمها را بکشید و اینطرف و آنطرف بپرید اما همان لحظه آخر یک کار اشتباه انجام دهید(ناگفته نماند که تشخیص اینکه اشتباهی کردهاید یا نه، خودش داستانی دارد)، باید دکمه Y را بزنید و همه این کارها را دوباره انجام دهید. این ویژگی منجر به این میشود که حل کردن بعضی از معماها بسیار طولانی و خسته کننده باشد و بازیکن را برای مدت زیادی سردرگم کند. علاوه بر آن، این مشخصه تنبلی تیم سازنده را در طراحی معماها نشان میدهد؛ چرا که به جای خلق معماهای قابل ترمیم، کار خود را راحت کرده و یک گزینه Restart برای آنها ایجاد کرده است.
البته به لطف قابلیتهای جالبی که به مرور زمان برای شما باز میشود(یا در واقع همان پیرمرد جادوگر به شما میدهد)، پازلها تا حدی قابل تحمل هستند. این قابلیتها در بخش پلتفرمینگ نیز، کاربرد دارند و کمک بزرگی به حساب میآیند. برای مثال، یکی از قابلیتهای مورد علاقه من این بود که میتوانید از داخل برخی دیوارهای باریک عبور کنید یا اینکه سکوهایی را به وجود بیاورید تا کار شما را در پلتفرمینگ راحت کنند.
اما هیچکدام از ویژگیهای مثبت بازی نمیتوانند مشکل اساسی گیم پلی را حل کنند؛ مشکل تکراری شدن گیم پلی بازی! پلتفرمینگ بیش از حد ساده و معماهای خسته کننده باعث میشوند بازی کردن بعد از دو ساعت ابتدایی به امری طاقت فرسا تبدیل شود. پس از مدتی آنقدر گیم پلی یکنواخت میشود که دیگر فقط میخواهید بازی را تمام کنید و از شر آن خلاص شوید.
گمان میکنم تنها بخشی که به درستی روی آن کار شده، گرافیک بازی باشد. بازی از لحاظ بصری فوق العاده نیست، اما مسلما بهترین ویژگی بازی گرافیک آن است. اگر Trine را بازی کرده باشید، مطمئنا جلوههای بصری Macrotis برای شما آشنا خواهند بود. تنوع رنگ بازی نسبتا بالا است(میگویم نسبتا چون در اکثر مواقع بازی تیره و تاریک است) و افکتهای تصویری مناسب کمک میکنند تا بازی زیباتر جلوه کند. طراحی محیط بازی به خوبی انجام شده و محیطهای اکثر مراحل از جزئیات بالایی برخوردارند. هر مرحله شما را به مکانی متفاوت با شکل و شمایلی متفاوت میبرد و اکثر آنها از لحاظ ظاهری جذاب هستند.
زمانی که ماکروتیس اولین جمله خودش را در بازی گفت خوشحال شدم، چرا که در اینگونه بازیها شخصیتها معمولا صحبت نمیکنند و با خود گفتم دیالوگهای بازی از دلگیر شدن آن جلوگیری میکنند. اصلا فکر نمیکردم به محض اینکه جمله دوم ماکروتیس را بشونم، نظرم عوض شود. پیشتر از این گفتم که دیالوگها بسیار سطحی و لوس هستند؛ حال صداپیشگی لوس ماکروتیس را هم به آن اضافه کنید و ببینید نتیجه چه میشود! بزرگترین مشکل صدای ماکروتیس اینجاست که صداپیشه او اصرار داشته صدای خودش را نازک کند تا مناسب چنین حیوانی باشد. اما این باعث شده یک صدای بچه مانند و بسیار رنج آور خلق شود که مدام با حرفهای چرند اعصاب شما را بهم میریزد. ای کاش بازی هیچ دیالوگی نداشت، یا حداقل این ماکروتیس صحبت نمیکرد! جای شکرش باقی است که موسیقیهای بازی به بدی صداپیشگی آن نیستند. اگرچه موسیقیها هم چندان متنوع نیستند و تعداد آنها خیلی زیاد نیست.
همه اینها به کنار، چرا عنوانی که زیاد سنگین نیست و جزئیات فراوانی ندارد باید مشکلات فنی متعددی داشته باشد؟ خوشبختانه باگها آنقدر زیاد نیستند که آسیب جدی به تجربه شما وارد کنند، اما نادیده گرفتنشان هم کمی دشوار است.
پس از تمام کردن نیم ساعت اول بازی، به این نتیجه رسیدم که تیم سازنده خیلی عجولانه کار خود را انجام داده است و به جای ساخت یک بازی کامل، آن را ناقص عرضه کرده و اصلا به فکر پولیش کردن آن نبوده است. شاید دلیل وجود ایرادهای بازی این است که این کار اول تیم Proud Dinosaurs بوده و شاید هم به خاطر همان بحث جلب توجه پابلیشرهای بزرگ. در هر صورت، Macrotis: A Mother’s Journey همانند بسیاری از عناوین پلتفرمر دیگر، نمیتواند تجربهی درست و درمانی را ارائه کند. یک یا دو زیبایی بسیار کوچک و ناچیز نمیتوانند گیم پلی خسته کننده، داستان بی منطق و صداپیشگی نامناسب بازی را پنهان کنند. خیلی علاقه داشتم از Macrotis خوشم بیاید، اما متاسفانه اینطور نشد.
نظرات