زمانی که برای اولین بار نمایش گیم پلی بازی Watch Dogs را در اواخر نسل قبل دیدیم کمتر کسی سرنوشتی جز موفقیت را برای آن تصور میکرد اما خب پس ازمصاحبههای اغراق آمیز و انتشار بازی که کوچکترین شباهتی از لحاظ کیفیت به نمایشهای آن نداشت، حال کلیت سری در معرض خطر نابودی قرار گرفته بود. با اینحال شماره دوم با تغییرات گوناگون و قولهای فراوان از سوی سازندگان برای رفع ایرادات نسخه قبل معرفی شد اما بازی کوچکترین هویت خود نسبت به نسخه قبل را از دست داده بود و با اینکه از لحاظ حداقلها نسخه بهبود یافتهای بود اما باز هم به قولی آش دهن سوزی نبود و مشخصا مشکلات بازی چیزی فراتر از تغییر شهر و رنگها و فضای کلی بود. شرکت Ubisoft اما هنوز امید خود را برای موفقیت همه جانبه این فرنچایز از دست نداده بود و برای ساخت سومین شماره رسمی بازی سراغ تیم Farcry 2 به رهبری Clint Hocking رفت. Farcry 2 قطعا بازی بی نقصی نبود اما ایدهها و مکانیزمهای گیم پلی برای آن زمان بسیار نوآورانه و بدیع بود و سری Watch Dogs نیز قطعا نیازمند تفکراتی جدید و خلاقانه بود. نمایشهای ابتدایی شماره سوم سری به نام Legion با حذف عدد 3 نوید بخش بازی درخور طرفدارانش را میداد و همانطور که انتظار میرفت بازی با محوریت ایدهای جذاب و قابل توجه در حال ساخت بوده که اگر درست اجرا شود میتواند آینده سری را کاملا متحول کند.
حال بازی عرضه شده و فرصت پیدا کردیم تا بالاخره آن را تجربه کنیم و ببینیم که آیا Ubisoft Toronto بالاخره توانسته است که این سری بازی را احیا و نسخهای در حد و اندازه جذابیتهای معرفی نسخه اول و یا حتی بهتر به مخاطبانش ارائه دهد یا خیر، با ما همراه شوید.
داستان بازی در ابتدا با پیگیری یکی از اپراتورهای گروه DedSec (ددسک) در زیرزمینهای ساختمان پارلمان لندن شروع میشود که بلافاصله متوجه میشویم که بمب گذاریهای در وسعت زیاد زیر این ساختمان توسط گروهی مرموز به نام Zero Day انجام شده است، زمانی که این اپراتور پس از درگیریهای متوالی به کمک یک A.I. طنازبه نام Bagley موفق به خنثی کردن این بمب میشود، متوجه کارگذاشته شدن بمبهای دیگر در نقاط مختلف شهر لندن شده و در حالی که به مخفیگاه اصلی گروه نیز حمله مسلحانه شده با کشته شدن او توسط یک درون و انفجار بمبها بازی رسما آغاز میشود. سپس در ویدیویی سینمایی متوجه میشویم که تمامی این بمب گذاریها به نام گروه ددسک نوشته شده است و آنها مقصر اصلی این حملات تروریستی شناخته شدهاند و دولت انگلستان که در کنترل هرج و مرج ایجاد شده ناتوان است اقدام به استخدام شرکت نظامی خصوصی به نام Albion میکند و عملا کنترل شهر لندن در اختیار آنها قرار میگیرد و آنها با معترضان و مخالفان کوچکترین همدردی ندارند. تمامی اعضای شناخته شده و ناشناخته گروه ددسک نیز تحت تعقیب و کشتار قرار میگیرند که باعث میشود این روز به نام روز Purge شناخته شود. حال شما باید با رهبری Sabine دوباره این گروه مقاومت را زنده کنید و در این راه از کوچکترین کمکی حتی از غیر قابل انتظارترین مردمان شهر هم گذشت نکنید.
نیازی به بررسیهای موشکافانه و دقیق و ساختاری نداریم که متوجه شویم پلات کلی داستان در کلیشهایترین حالت ممکن نوشته شده است و نه تنها در دیگر بازیهای صنعت بلکه در دیگر بازیهای استدیو و شرکت Ubisoft نیز آن را به کرات دیدهایم. مسلما تکراری بودن قالب کلی داستان در بازیهای بزرگ این روزهای صنعت چیز عجیب و غریبی نیست اما حداقل نوع روایت و شخصیت پردازی و هدف کلی داستان اهمیت زیادی برای قابل توجیه بودن این اتفاق دارند. بگذارید از همین ابتدا رک باشم، Watch Dogs Legion کوچکترین جذابیتی در روایت داستان تکراری و شخصیتهای نداشته و داشتهاش ندارد و با اینکه هدف کلی داستان که متمرکز بر اتحاد و مقاومت در برابر فشارهای حکومتی و ضد آزادی است اما بی روح و بی رمق بیان میشود و وقتی که شما داستانی بی اهمیت و شخصیتهایی تیپیکال و بی روح دارید نباید توقع داشته باشید که کسی به پیامتان توجهای نشان دهد. زمانی که بازی را آغاز میکنید و متوجه شاکله کلی داستان بازی و نوع پرداخت به شخصیتها میشوید توقع دارید که در این مسیر حداقل بازی پیچش غیر قابل انتظار یا نوع روایی جدیدی را برای شما رو کند اما بطرز ناامید کنندهای هیچ کدام از این موارد را مشاهده نمیکنید و با اینکه مشکلاتی که بازی بر روی آنها دست گذاشته است بسیار جدی و تاریک و مهم هستند اما به دلیل نداشتن کیفیت کلی در ساختار ارائهاشان به مخاطب، تاثیرشان را به کل از دست میدهند و صرفا بهانهای میشوند برای بازی کردن و ادامه دادن برای رسیدن به انتها و نه درک آن.
بستر اتفاقات بازی در آیندهای نزدیک و قابل به وقوع پیوست رخ میدهد و از این لحاظ حداقل شعبه تورنتو استدیوهای Ubisoft توانسته موفق بیرون بیاید و شاهد شهری مناسب این برهه و زمان باشیم. شهر لندن به دقت و با توجه به جزییات طراحی شده است و دقیقا حس و حال شهری آینده نگرانه را دارد که Drone (درون)های مختلف در حال پرواز بر فراز آسمان شهر هستند و در عین حال سقوط کامل این شهر از لحاظ امنیتی را نیز شاهد هستیم که پر شده است از پروپاگانداهای مختلف شرکت Albion و تبلیغاتشان. یکی از مواردی که در زمان شایعات رفتن نسخه سوم بازی به شهر لندن حتی مخالفان ساختههای استدیوهای Ubisoft هم به واقف بودن طراحی کلی شهر بود و از این لحاظ قطعا بازی توانسته است آن چیزی که همگان منتظرش بودند را تحویل دهد اما خود شهر زنده نیست و حس و حال یک محیط پویا را به مخاطب نمیدهد. در اواخر نسل قبل ما شاهد بازی جهان باز به نام GTA V بودیم که به زیبایی هرچه تمام توانسته بود با توجه به محدودیتهای سخت افزاری و تکنولوژی شهری پویا و زنده را ترسیم کند و کلاس درس و استانداردی برای دیگر سازندگان و رقیبان باشد اما شهر لندن 7 سال بعد از این اتفاق هنوز هم از لحاظ آزادی عمل عنوانی بسته و محدودتر است و این واقعا غیر قابل قبول است. در Los Santos شما میتوانستید برای خرید لباس و یا دیگر شخصی سازیها وارد مغازهها و ساختمانها شوید اما در Watch Dogs Legion شما به مانند بازیهای دو نسل قبل باید مقابل مغازه و ساختمان مورد نظر بایستید تا منو خرید و تعویض لباس برای شما باز شود! مخاطب نیز کوچکترین تعاملی با شهر ندارد و بعضا از خود سوال میپرسد که چرا بازی شهری باز را در اختیار من گذاشته که بیشتر شبیه یک قفس زیبا است.
این مقایسهها با عنوانی نسل قبلی و متعلق به 7 سال قبل است در غیر این صورت مقایسه آن با بازی جدید سازندگان GTA یعنی Red Dead Redemption 2 باعث میشود که حتی استعداد سازندگان شعبه تورنتو Ubisoft را نیز زیر سوال ببرید!
ار لحاظ فنی نیز Watch Dogs Legion حرف خاصی برای گفتن ندارد و با اینکه استانداردهای کلی تقریبا رعایت شده است اما باگها و ضعفهای ساختاری هنوز هم صحنه اصلی را در دست گرفتهاند و نمیگذارند از دیگر چیزها لذت ببرید. اولین مشکل اصلی که سریعا متوجه آن میشوید دیر لود شدن تکسچرها و بافتهای ساختمانهای شهری در زمان رانندگی است که با توجه به کیفیت کلی این ساختمانها واقعا جای سوال زیادی را باقی میگذارد و این مورد در کنسولهای پایه به وضوح حادتر است. Anti Aliasing یا همان صاف بودن لبه اشیا هم تقریبا میتوان گفت که در بازی وجود ندارد و به شدت باعث آزار میشود و این پکیج به همراه افت فریمهای متعدد که فریم 30 را به زور هدف گرفتهاند باعث میشود که تجربه کلی بازی در این بخش به ضعیفترین حالت خود نزول کند. شاید نقطه قوت کلی بازی نورپردازی آن باشد که از حجم و وسعت خوبی بهره میبرد اما همین مورد نیز بی نقص نیست و بعضا دچار باگهای مسخرهای میشود که صحنههای عجیب و غریبی را تولید میکند.
انیمیشنهای کاراکترهای بازی نیز با اینکه بعضا پیشرفتهایی نسبت به نسخه قبل داشتهاند اما حداقل به روانی نسخه قبل نیستند و آن سرعت و نرمش قبل را ندارند، با این وجود بغیر از Lip Sync (حرکت لبها هنگام صحبت) افتضاح و نسل قبلی، طراحی چهره کاراکترها مناسب و استاندارد است.
نوبتی هم باشد نوبت بخش مورد انتظار گیم پلی و ایدههای به ظاهر جذاب و جدید آن است. به شخص زمان معرفی مکانیزمهای بازی در نمایشهای متعددش بسیار برای تجربه کامل آن ذوق زده و مصمم بودم اما همان زمان هم با توجه به سیاستهای اخیر شرکت Ubisoft و دیگر بازیهایشان به مانند Wildlands و Breakpoint شک داشتم که توانایی اجرای کامل آن و رسیدن به پتانسیل نهاییشان تلاشی صورت بگیرد یا اینکه وقت کافی و حتی اجازه به آنها داده شود. چیزی که در این چند سال به وضوح قابل درک است این است که یوبیسافت میخواهد هر قشر و هر نوع دیدی از بازیهایشان لذت ببرد و در آخر اینکه بتواند آن را به هر مخاطبی به فروش برساند و برای آنها مخاطب هدف معنی خاصی ندارد. این نوع طرز تفکر باعث شده است که با وجود تنوع فرنچایزهای مختلف همه آنها بطرز عجیبی با وجود اینکه در ژانرهای متفاوتی دسته بندی میشوند به یکدیگر شباهت داشته باشند.
ابتدا به این قضیه اشاره کردم تا در ادامه بقیه صحبتهایم بهتر متوجه منظور کلی شوید. ایده اینکه هر شخصی با هر ویژگی و سن و استعدادی میتواند عضو گروهی مقاومتی و شورشی شود در ابتدا جذاب و فریبنده است اما آیا واقعا در واقعیت هر شخصی این قابلیت را دارد؟ پیامی که Ubisoft میخواهد از این راه به مخاطبانش دهد قابل تحسین است اما از احمقانه بودنش حداقل در مدیوم واقعیت و حتی مدیوم بازی چیزی کم نمیکند. همانطور که متوجه شدید شما در بازی وظیفه دارید دوباره گروه ددسک را احیا کنید و در این راه میتوانید از هرشخصی و کمکش استفاده کنید. خب در اینجا بازی جذاب بنظر میرسد و بازی نیز بدون شک با توجه به محدودیتها توانسته لیست بلند بالا و متنوعی را از اشخاص مختلف با تواناییهای جذاب برای شما آماده کند اما آیا طراحی مراحل و ساختار کلی بازی باعث دادن عمق بیشتر به این ایده میشوند یا آن را مانند ایدههای جذاب دیگر بازیهای یوبیسافت در سطحیترین حالت ممکن نگه میدارد؟ متاسفانه جواب این پرسش بخش دوم همان سوال است.
طراحی مراحل به نحوی است که شما میتوانید با هر اپراتور و یا هرشخصی آن را به اتمام برسانید، حتما میپرسید چگونه، در بازی همه اپراتورهای قابل کنترل شما بغیر از چندین نوع سلاح و گجت نه چندان مهم میتوانند تمامی کارهای یکدیگر را انجام دهند! مهم نیست که آیا شخصیت انتخابی شما یک پیرزن 70 ساله باشد یا یک کارگر ساختمانی یا یک هکر جوان، هر سه آنها میتوانند مبارزه کنند، هک کنند و از مهمترین گجتهای بازی به مانند SpiderBot استفاده کنند. در این مقطع باید سازندگان و طراحان از خودشان این سوال را میپرسیدند که چرا بازیکن باید تلاش کند تا دیگر اپراتورها را حتی امتحان کند! چه برسد به اینکه هر کدام از آنها را برای یک نوع مرحله استفاده کند، اینجا حتی آزادی عمل هم معنای خودش را میبازد چرا اینکه بالاخره باید بازی شما را به نحوی حتی اگر کوچک ترغیب کند که راههای متفاوت را امتحان کنید و یا حتی اپراتورهای مورد نظرتان را آپدیت کنید اما هیچ خبری از آنها نیست. کل سیستم Upgrade بازی تحت عنوان Tech Pointهایی قرار دارند که بعنوان پازلهای محیطی در گوشه و کنار نقشه پخش شدهاند و حتی بازی برای این مورد هم سعی نکرده که مراحل را جوری طراحی کند که برای بدست آوردن این امتیازها بخواهید که شخصیت خود را عوض کنید! بعنوان مثال برای دستیابی به اکثر این امتیازها شما نیازمند گجت Spiderbot هستید که گجتی قابل اشتراک بین کل شخصیتهایتان است اما زمانی که به آن نقطه از شهر و ساختمان مورد نظر میرسید بازی جایگاههای مشخصی برای استفاده عمومی از گجت تدارک دیده که چه شخصیت شما آن را داشته باشد و چه نداشته باشد به راحتی میتوانید از آنها استفاده کنید! واقعا چرا؟
مورد قابل اشاره دیگر فرم کلی مراحل اصلی و فرعی است و بدون اغراق هدف کلی تمامی این مراحل به دانلود یک فایل یا استفاده از یک کامپیوتر ختم میشود که این هم باز بر میگردد به سیاست گذاری کلی بازی برای قابل بازی بودن هر اپراتور و هر مشخصهای! زیرا طراحی مراحلهای متنوع و مخصوص نیازمند قابلیتهای مخصوص و مشخص است و این علت و معلول به چیزی غیر از آن ختم نمیشود. بعضا مینی گیمهای جالبی به مانند دارت و روپایی زدن با توپ فوتبال و صد البته محبوبترین آنها بین همه بازیهای Ubisoft یعنی مسئول حمل و نقل محموله برای سرگرم کردن شما وجود دارد که بجز مورد آخر دو مورد دیگر در نوع خودشان میتوانند جذاب باشند.
یکی از بخشهایی که به شدت در دو نسخه اخیر بازی به آن انتقاد شده نوع کنترل وسیلههای نقلیه بازی و حس و حالشان بوده است، از آن جایی که به شخص حتی با نسخه اول هم مشکلی از این لحاظ نداشتم اما انتقادات برایم قابل درک بود و متوجه میشدم که چرا ایرادهای زیادی از آن گرفته میشود. در پاسخ به این انتقادات، وسایل نقلیه کنترلشان تا حدودی بهبود یافته است و خودروها و کامیونها و موتورسیکلتها فیزیک واقع گرایانهتر و متفاوتی دارند با این وجود اما تنوع کمی در آنها مشاهده میشود و از لحاظ صداگذاری نیز همه آنها بلااستثنا بجز دو سه مورد خاص کاملا مشابه یکدیگر هستند و تحریب پذیری آنها نیز تعریف چندانی ندارد و بسیار تاریخ مصرف گذشته است.
تنها موردی که شاید انتقادی به آن وارد نیست بخش موسیقی و تنوع همه جوره آن است، از موسیقیهای کلاسیک گرفته تا پاپ و راک و متال و رپ در رادیوهای بازی وجود دارد و قطعا هدف اصلی Ubisoft یعنی راضی نگه داشتن هر مخاطبی را به خوبی اجرا کرده است. دوبلهها و صداگذاری شخصیتها(بجز چندین مورد شخصیتهای اصلی) هم با توجه به ماهیت کلی گیم پلی بازی و وسعت شخصیتهایش تنوع و کیفیت مناسبی ندارد و تقریبا قابل انتظار بود، انتظارات منفی که Ubisoft چند سالی است آنها را از مخاطبانش دریغ نمیکند.
Watch Dogs Legion یکی دیگر از همان بازیهای جهان باز Ubisoft است که ایدهها و تفکرات جاهطلبانه و جذابی آن را همراهی میکند اما در اجرا و عمق بخشیدن به آن ناتوان است و تقریبا یک فرم کلی مشابه را با دیگر بازیهای این ناشر دارد، دنیایی بی روح با مراحل خسته کننده و روندی طاقت فرسا که تبدیل به قبرستانی برای پتانسیلهای آنان شده است.
نسخۀ نقد و بررسی بازی Watch Dogs: Legion توسط ناشر در اختیار بازیمگ قرار گرفته است.
نظرات