می گویند زندگی انسان به قبل از یک تجربه نزدیک به مرگ و بعد از آن تقسیم می شود؛ اما ظاهرا هنگامی که تنها چیزی که " نیتن دریک" را از دره ای که زیر پایش قرار دارد مصون نگه داشته طنابی است که به شاخه ی باریک یک درخت پوسیده وصل شده، در اصل دارد تولد مجددش را جشن می گیرد.
نقد و بررسی Uncharted 4 : A Thiefs End
اگر تاریخچه خیلی از آثار هنری و فیلم های سینمایی، و میزان تاثرگذاری آنها را نگاه کنیم، متوجه می شویم که از زمانی که Naughty Dog با یک موجود روباه مانند نارنجی رنگ وارد زندگی ما شد خیلی نمی گذرد. این بازی ما را به شکاندن جعبه ها و جمع کردن سیب علاقه مند کرد و آهنگ ها و صداهایی را در ذهنمان جاویدان کرد که هنوز هم از شنیدنشان لذت می بریم و همان حس تازه و پرهیجان کودکی را به یاد می آوریم.
از آن زمان تا حالا که این متن را می نویسم زمان حدود 20 سال گذشته، اما آنقدر نقش این استودیو در بهترین لحظات بازی کردن و فراغت من پر رنگ بوده که برهه ای از زندگی ام را بیاد نمی آورم که لوگوی Naughty Dog را روی صفحه تلیویزیون یا کنسول دستی ام ندیده باشم؛ و لذت بخش تر و دلنشین تر از این همپایی، بزرگ شدنی است که باهم تجربه کرده ایم. شاید هیچکس اولین باری که Crash Bandicoot را بازی کرد فکرش را هم نمی کرد که همین استودیو روزی The Last of Us را خواهد ساخت، اما حالا می بینیم که Naughty Dog مثل یک موجودیت درحال رشد کردن است و این رشد کردن را نه تنها در تم و داستان بازی هایش، که درهمه ی زوایا به نمایش گذاشته است.
داستان ماجراجویی های نیتن دریک از سال 2007 شروع شد، زمانی که Naughty Dog رسما ورودش به نسل هفتم را با ساختن یک عنوان جدید که همزمان شده بود با بلوغ فکری خودش، جشن گرفت. این سگ بازیگوش دیگر بدنبال باندیکوت ها و موجودات بین سیاره ای و انسان نما ها نبود، بزرگتر شده بود و دنیایی واقع گرایانه تر می خواست؛ و همانند هر نوجوانی که خاطره تکرار نشدنی دیدن فیلمهای Indiana Jones و بازی کردن سری Tomb Raider را دارد تصمیم گرفت قدمی در همان راستا بردارد.
نسخه چهارم Uncharted درحالی عرضه شد که با چند تاخیر پیاپی کاسه صبر طرفداران مشتاقش – از جمله خودم – را لبریز کرده بود و از طرفی با توجه به تیزر های به نمایش در آمده و بازی پیشین این استدیو، سطح انتظارات از آن بسیار بالا بود؛ و همانطور که بارها همه ی ما تجربه ی بد بالا رفتن بیش از حد انتظارات از یک عنوان را داشته ایم، من هم دروغ گفته ام اگر بگویم هنگامی که وارد منوی بازی شدم از این موضوع بیمی نداشتم. اما بگذارید همین اول خیالتان را راحت کنم؛ Naughty Dog نه تنها انتظارات شما را برآورده خواهد کرد، که به شما خواهد فهماند چقدر سطح انتظار پایینی داشته اید!
بیاد نمی آورم که Naughty Dog در هیچکدام از عناوینش داستان هایی کاملا بدیع و نو به ارمغان آورده باشد و یا اتفاقاتی کاملاً غیر قابل پیشبینی در آنها گنجانده باشد؛ این نسخه از بازی هم از سنت کهن این استودیو پیروی می کند؛ داستان هایی که شاید اولین بار نباشد که مشابه آنها را تجربه می کنیم، اما آنقدر خوب، روان و دوست داشتنی روایت می شوند که لحظه لحظه ی بازی در خاطراتمان نقش می بندد. شخصیت های باور کردنی و دوست داشتنی، اتفاقات هیجان انگیز، سرعت مناسب و درگیر کننده، روایت شیرین و خیلی فاکتور های دیگر همه ی محصولات - بخوانید آثار هنری - این استودیو را تجربه ای دلنشین و لذت بخش تر از آنچه هست می کنند و این بازی هم نه تنها همه ی این ویژگی ها را در خود گنجانده، که به آنها اضافه نیز کرده است.
چند سالی از وقایع آخرین نسخه بازی گذشته و حالا نیتن به یک زندگی ساده در شهر روی آورده است، دچار روزمرگی در یک زندگی آرام و معمولی در خانه ای صمیمی کنار همسرش شده؛ حالا بجای تجربه اتفاقات هیجان انگیز، روزها در محل کار جدید نیتن، به مهر و امضا کردن اسناد و گهگداری نیمچه ماجراجویی ظهر می شوند. این سکون به ما القا می شود تا اینکه سر و کله برادر نیتن پیدا می شود تا با اتفاقاتی که به همراه خود می آورد اورا از این سیاهچال بی حرکتی، برای آخرین بار هم که شده به بیرون بکشد؛ حال باید دید این آخرین نبرد نیتن با طبیعت، دشمنان تشنه قدرت و شانس و اقبال چگونه رقم خواهد خورد.
دیالوگ های بازی باورپذیر تر، بالغ تر و سینمایی تر از نسخه های پیشین شده اند. روابط و صحبت های پینگ پنگ وار آنها معنا و احساس بیشتری در پس خود قرار داده اند و به هرچه بیشتر کردن بار درام، اکشن و کمدی بازی کمک کرده اند.
از نکات بسیار مثبت این استدیو این است که همیشه سعی کرده در کنار ساختن بازی های خوب، راوی خوبی نیز برای داستان هایش باشد و از آن بهتر این است که هربار پخته تر و خوش سلیقه تر شده.
صحنه های احساسی این بازی مثل بازیهای دیگر یک الزام و مهره ای اضافه در ماشینی که به آن نیازی ندارد نیستند؛ آنها بازی را کامل می کنند؛ وداع ما با نیتن را حماسی تر و احساسی تر می کنند و بلوغ شخصیت های بازی را یاد آور می شوند.
هیچکدام از این دیالوگ ها و روابط بدون یک تیم صدا پیشه خوب ممکن نیست، چیزی که Naughty Dog با همه ی عناوینش ثابت کرده به خوبی به اهمیت آن اشراف دارد. تیم همیشگی این سری بازی در این نسخه نیز استعداد خود را به نمایش گذاشته. چه تیمی رویایی تر از همکاری Troy Baker و Nolan North؛ آنهم درحالی که تمام مدت با یکدیگر به جدال زبانی می پردازند. صدا گذاری ها بشدت طبیعی و تاثیر گذار هستند، گویی صداپیشگان واقعا در آن شرایط و اماکن حضور داشته اند.
Uncharted 4 زیباست، نه ... نه مثل ویچر ۳ و نه مثل GTA V. زیبایی این نسخه از بازی، از هرآنچه که تابحال تجربه کرده اید متفاوت است. بگذارید اینگونه بگویم: اگر انجین بازی ها را به بوم نقاشی و رنگ های متفاوت تشبیه کنیم، می بینیم که موتور گرافیکی این بازی در واقع حکم بهترین وسایل نقاشی که می توان یافت را بازی کرده – که البته تنها استودیویی نیست که به این امکانات دسترسی دارد - و از طرفی نقاش هایی – در اینجا تیمی – که مسئولیت طرح زدن – طراحی محیط های بازی – را داشته اند، به قدری هنرمندانه و بی نقص از انجام این کار با سربلندی قائل آمده اند که شخصاً آن را زیباترین تجربه های بصری دنیای رسانه – اگر نگویم کل زندگی ام – قلمداد می کنم. در این نسخه بخشی بنام Photo Mode به بازی اضافه شده – که البته قبلاً در نسخه های Remaster شده عناوین نسل پیش Naughty Dog شاهدش بودیم - که به شما اجازه می دهد هر لحظه که اراده کنید بازی را متوقف کرده و به دستکاری و تنظیم کردن زاویه و محل جایگیری دوربین برای ثبت لحظه های بی نظیر این عنوان بپردازید؛ سازنده های بازی به خوبی از ساخته خود خبر داشته اند و می دانسته اند این حجم از مناظر بکر، دیدنی و چشم نواز به چنین قابلیتی نیز نیازداشته اند؛ مشکل اینجاست که همین ویژگی باعث شد که هنگام بازی هر چند دقیقه و گاهی اوقات هر چند ثانیه، بازی را متوقف کرده و به عکس گرفتن مشغول شوم – البته این را بعنوان یک نکته مثبت و نه منفی در نظر بگیرید. طبیعی و زنده بودن محیط به لطف فیزیک بسیار خوب اشیا، موی شخصیت ها و حتی پارچه لباس آنها، خصوصاً هنگام حرکت، آنقدر خوب و بی نقص است که استاندارد های جدیدی برای این صنعت تعیین می کند. آخرین باری که با دیدن گرافیک یک بازی تا این حد به وجد آمده بودم هنگامی بود که God of War III را بازی می کردم.
از بحث زیبایی های تکنیکی و هنری که بگذریم، Uncharted 4 در زمینه انیمیشن هایش نیز گوی سبقت را از تمامی رقیبانش می رباید. انیمیشن های حرکت بسیار ظریف و موشکفانه ساخته شده اند و حالا تفاوت آنچنانی با دنیای واقعی ندارند. بحث از دنیای واقعی شد؛ با دیدن تکسچر صورت – مخصوصاً ریش و چین و چروک های شخصیت ها - و انیمیشن های حالات چهره شخصیت های بازی، حسی که پس از انجام بازی Heavy Rain تجربه کرده بودم برایم تازه شد.
تنوع طراحی محیط ها و نقاط جغرافیایی آنها که خود را در پوشش های متفاوت گیاهی نشان داده، و همچنین تنوع در طراحی دشمنان، لباس ها و اسلحه ها در کنار افکت های بی نظیر بازی تجربه بصری بسیار مطلوبی به بازی اهدا کرده اند؛ بطوری که هیچگاه چشمانتان احساس خستگی نخواهند کرد.
درون ساختمان ها و اماکن همانقدر زیباست که بیرون آنها، جنگل ها همانقدر زیبا هستند که بازارهای خیابانی، این بازی مثل یک قطره چشم، چشمهایتان را شستشو خواهد داد.
البته هیچ کدام از این زیبایی ها بدون افکت ها و صداهای محیطی بجا و گوشنواز تا این اندازه دلنشین نمی شدند؛ و Naughty Dog هم با استفاده از بهترین صداهای ممکن مطمئن شده حتی ذره ای تجربه بازی جدیدش از عالی کمتر نخواهد شد. قدم زدن در جنگل هنگامی که صدای پرندگان گوشتان را نوازش می کند و یا شنیدن صدای قرچ قروچ چوب هایی که روی آنها قدم می زنید؛ صدای گلی که زیر ماشینتان به هوا پرتاب می شود و همه و همه به هرچه باور پذیر تر، درگیر کننده تر و طبیعی تر شدن بازی کمک کرده اند؛ موسیقی های متن بازی هم که مشخصاً با وسواس و دقت بالایی انتخاب شده اند با پخش شدن در بهترین زمانبندی ها، به القای حس بهتر کمک می کنند. یکی از بهترین قسمت های بازی هنگامیست که در کنار یک رودخانه قدم می زنید و یک ملودی بسیار زیبا که با پیانو نواخته شده است با زیبایی بصری بازی ترکیب می شود تا یکی از بیاد ماندنی ترین لحظه های بازی کردنتان را بوجود بیاورد.
البته باید یادآور شد که برتری بخش صداگذاری بازی به هیچ عنوان قابل قیاس با بخش گرافیکی آن نیست؛ زیرا نمونه های مشابه و حتی بهتر از این بازی نیز در زمینه صداگذاری یافت می شوند.
چیزی که همیشه ماجراجویی های نیتن را از باقی شخصیت های مشابهش در دنیای بازی های کامپیوتری – حد اقل زمانی که اولین بار با او آشنا شدیم – جدا کرده واقع گرایانه تر بودن آنهاست. نیتن همانند پدر معنوی خودش، Indiana Jones، ناله می کند، درد می کشد، خوشحال می شود، می خندد، می ترسد و بارها تا مرز شکست و نا امیدی پیش می رود، اما این شانس است که همیشه همراه اوست.
اساس گیمپلی تمام نسخه های این بازی هم از همین اصل پیروی کرده است؛ برنامه ریزی می کنید، به پیش می روید و شکست می خورید، اما بازهم ادمه می دهید و مجدداً تلاش می کنید، این سری به نوعی فلسفه بازی کردن را درون یک بازی خلاصه کرده است.
برای پیشبرد Uncharted 4 همانند نسخه های پیشین باید از مسیر های صعب العبور و از سد دشمنان بی رحم عبور کنید. همانطور که عدد بازی بالاتر رفته مکانیزم ها و روانی گیمپلی نیز بهبود یافته. هیچ وقت مشقت و احمقانه بودن بخش Shooting نسخه اول را فراموش نخواهم کرد و متاسفانه هنوز هم که هنوز است Naughty Dog با این بخش مشکل دارد. هوش مصنوعی و سیستم مبارزه بازی به طرز قابل توجهی پیشرفت کرده اند اما به هیچ وجه نمی توانند با بقیه بخش های بازی در یک سطح قرار بگیرند. بازی هنوز هم برای دشوار تر کردن کار شما بجای هوشمند کردن دشمنان و روش تیر اندازی آنها، تعدادشان را بیشتر می کند، سلاح هایشان را بهتر می کند و از همه جهت به سمت شما رمشان می دهد؛ خبر خاصی از برنامه ریزی و روش های مبارزه متفاوت دشمنان نیست. این تنها ایراد بخش شوتینگ نیست؛ متاسفانه Auto Aim بازی نیز به طرز احمقانه ای ناشیانه طراحی شده. با فعال کردن این ویژگی نشانه شما همیشه به سمت شکم دشمنان خواهد رفت و جالب اینکه مثل بازیهای دیگر حق تکان دادن نشانه برای بعنوان مثال Headshot کردن دشمنان را ندارید! و اگر هم این ویژگی را غیر فعال کنید باید سختی های زیادی را متحمل شوید. البته از طرفی تنوع سلاح ها بیشتر شده و دست شما برای انجام ماموریت ها نیز باز تر شده. می توانید تمام یک مبارزه را مخفیانه انجام دهید و یا اینکه از همان ابتدا از یک طناب – که از ویژگی های جدید بازی است – آویزان شوید و از هوا به سمت دشمنان خود همانند یک روانی تیر اندازی کنید.
این اختیار عمل در بخش کم نقص – اگر نگوییم بی نقص – پلتفرمینگ بازی هم قابل مشاهده هست. حتی در انتخاب مسیر ها و روش پیمایش موانع نیز به شما اختیار عمل داده شده که بشدت به روان تر و دوست داشتنی تر شدن گیمپلی بازی کمک کرده است. همانطور که پیشتر اشاره شد یکی از ویژگی های جدید گیمپلی بازی طنابی است که همیشه با خود حمل می کنید. بخش زیادی از پیمایش های بازی به این طناب وابسته است که البته به خوبی از پتانسیل های آن استفاده شده و تنوع خوبی به بازی بخشیده است؛ تنها چیزی که از گاهی اوقات می تواند آزار دهنده باشد - که من آن را به گردن فریم ریت بازی که روی 30 فیکس است می گذارم - کمی سخت شدن کنترل بازی مخصوصاً در بخش های حساس است، که یک اشتباه کوچک می تواند مرگ شما را در پی داشته باشد.
پازل ها نیز همانند گذشته بخش جداناشدنی بازی هستند. گاهی تعداد زیادی از آن ها پشت سر هم و گاهی هم به ندرت به سراغتان خواهند آمد اما قبل از انجام این بازی خودتان را برای رویارویی با این معما ها آماده کنید. معما های بازی متنوع، درجه سختی آنها معقول و جوابهایشان نیز منطقی هستند – اینجا باید به دیگر شرکت های بازیسازی گفت که بد نیست کمی از پازل های این عنوان درس بگیرند.
خوشبختانه بلاخره تیم سازنده به این خودآگاهی رسیده که زیاد در بخش شوتینگ موفق نیست و به همین دلیل نسبت به نسخه های گذشته زمان کمتری از بازی را به آن اختصاص داده؛ حالا بیشتراوقات بازی، شما مشغول گشت و گذار در مراحل، پیمایش موانع و حل کردن معما ها هستید.
از ویژگی های جدید دیگر بازی قایقرانی و ماشین سواری است که به طبع محیط های بزرگتری را می طلبیده اند؛ و خوشبختانه این بازی از سد این چالش نیز با موفقیت عبور کرده. کنترل و راندن وسایل نقلیه بازی بسیار روان و همسو با باقی بخش های آن است، از طرفی محیط های بزرگتر به باورپذیر بودن و القای بهتر حس ماجراجویی کمک شایانی کرده اند و از آنجایی که از لحاظ بصری بازی چیزی کم نگذاشته، به هیچ وجه گشت و گذار در مراحل نسبتاً بزرگ این بازی خسته کننده نیست؛ خصوصاً که در کنار این پیمایش ها می توانید صحبت های اضافی، آیتم های مخلتف و گاهی حتی easter egg هم شکار کنید.
در نهایت باید به Naughty Dog تبریک گفت که تواسنت بازهم انتظارات ما را برآورده کنید، چندین ساعت پای صفحه تلویزیون میخکوبمان کند و به ما یادآوری کند که چرا عاشق این صنعت هستیم. به تمامی گیمر ها پیشنهاد می کنم که این بازی را تهیه کنند و شاهد یک پایان حماسی و شکوهمند برای یکی از بیادماندنی ترین شخصیت های تاریخ بازی ها باشند.
پینوشت 1 : بخش مولتی پلیر بازی در مطلب جداگانه ای مورد بررسی قرار خواهد گرفت
پینوشت 2 : بخاطر حفظ جذابیت ارزش و جذابیت بازی از درج ویدئو در این مطلب چشم پوشی شده است .
نظرات (8)