تابحال شده فیلمی رو تماشا کنید، اما ندونید برای چی دارید اون رو می بینید؟! یا مثلا یک سریال تلویزیونی رو دنبال کنید اما هیچ حسی نسبت بهش نداشته باشید؟ نمی دونم این یک تجربه ی فردی بحساب میاد و فقط من اینطور هستم یا دیگران هم تجربش رو دارن! پیش میاد که بی علاقه اما بطور مستمر یک سریال رو نگاه می کنم اما واقعا دلیلی برای اینکه اون رو تماشا می کنم ندارم. منظورم اینه که وقت رو صرف تجربه ی رسانه ای می کنم که احتمالا می شه با چیز جذابتری اون رو جایگزین کرد. Tales of Berseria برای من تجربه ای از این جنسه. تجربه ای که اولش بخاطر جذابیت های بصریش و سبک آشنای دوست داشتنیش اون رو شروع کردم اما کم کم برام تکراری شد تا اینکه با عرضه ی گیمی که چند برابر بیشتر به اون علاقه داشتم بطور کلی بازی رو رها کردم.
قبل از Tales Of Berseria در حد یکی دو ساعت، بعضی از نسخه های سری Tales رو روی Xbox360 بازی کرده بودم و با وجودی که به گرافیک و گیم پلی بازی علاقه داشتم، بخاطر اینکه با سیستم مبارزاتشون نمیتونستم ارتباط برقرار کنم، هیچ کدوم رو تمام نکردم.
اگر راستش رو بخواید دلیل اصلیم برای اینکه Tales Of Berseria رو بازی کنم این بود که نسخه ی کنسول های نسل هشتمش قیمت تقریبا بالائی داشت و خیلی هم کمیاب بود و از طرفی نسخه ی کامپیوتر های شخصیش خیلی سریع کرک شد و همین موجود بودن نسخه ی PC باعث شد تا برای تست هم که شده بازی رو نصب و امتحان کنم. برای اجرای بازی به سخت افزار ویژه و خیلی قوی احتیاجی ندارید و می شه با یک کانفیگ که حتی 2 یا 3 سال از عمرش می گذره هم بازی رو بدون هیچ مشکلی و به بهترین وجه ممکن اجرا کرد. پس بهتون توصیه می کنم حتی اگر خیلی به سری Tales علاقه دارید، باز هم برای اینکه انتخاب آگاهانه ای داشته باشید، یک بار نسخه ی Pc بازی رو تست و بعد برای خرید نسخه ی کنسولی اقدام کنید.
https://bazimag.com/review/5941#sigFreeIdde8257685f
Tales Of Berseria برای من خاطره ی گیمی رو زنده می کرد که خیلی به اون علاقه داشتم. نمی دونم تا این حد خوش شانس بودین که Eternal Sonata رو بازی کنید یا نه؟ اگر شانس تجربش رو دارید، می دونید که فانتزی شاد و خوش رنگ، فضا سازی فوق العاده و همینطور مبارزه های جذاب ویژگی های اون بازی ( Eternal Sonata ) هستن که با روایت بسیار خوب، تجربه ی فوق العاده ای از یک نقش آفرینی شاد رو، با وجود فضای داستانی که چندان شاد نیست؛ برای کاربر به ارمغان میارن. من با دیدن اولین تریلرهای Tales Of Berseria دقیقا حس مشابهی نسبت به بازی پیدا کردم. احساس کردم دوباره می تونم گیمی مثل Eternal Sonata رو با گرافیکی امروزی تر تجربه کنم. اما بعد از 15 ساعت بازی متوجه شدم که اشتباه می کردم!!
Tales Of Berseria همونطور که گفتم در ژانر نقش آفرینی-ژاپنی فانتزی قرار می گیره. این ژانر رو اصلا نباید با نقش آفرینی معمول که عناوین بزرگی مثل "دارک سولز" و "نیوه" و "بلادبورن" در اون عرضه شدن مقایسه کرد. حتی شاید کار درستی نباشه که ژانر افسانه ی زلدا رو با سری Tales و همینطور سری Valkyria Chronicle و دراگون کوئست در یک گروه قرار داد.
نقش آفرینی ژاپنی، یک ژانر قدیمی با درجه ی سختی کمتر نسبت به نقش آفرینی های فعلی بحساب میاد که داستان تقریبا مشابهی رو در قالب های مختلف روایت می کنه. این داستان ممکنه مربوط به ماجراجوئی پرنسسی نفرین شده برای از بین بردن نفرینی که به اون گرفتار شده باشه، یا مربوط به گروهی از محافظین باشه که قراره یک شاهزاده، پادشاه و یا حتی جادوگر رو در سفری طولانی همراهی کنن. بطور کلی همیشه در بازی های ژانر نقش آفرینی ژاپنی قهرمان داستان در حال سفر کردنه و قراره در انتها اهریمنی رو نابود کنه تا جهان رو نجات بده و حتی ممکنه برای تحقق این هدف لازم باشه خودش رو قربانی کنه. مثل باقی بازی های این ژانر در Tales Of Berseria هم یک گروه از آدم ها، هیولاها یا گاردین ها همراه هم شدن تا در سفری که در دریا و خشکی ادامه پیدا می کنه، در نهایت از کسی یا چیزی انتقام بگیرن. اما اینکه چطور این افراد با هم برخورد می کنن و اینکه در مسیری که پیش رو دارن چه اتفاقهائی برای اونها می افته و حتی در بعضی فراز و نشیبها هدف اصلی به چالش کشیده می شه، چیز هائی هستن که گیم پلی و داستان بازی رو میسازن و به اون شاخ و برگ میدن.
بازی شروعی آشنا داره. دهکده ای که هیولا ها به اون حمله کردن و مردی که سعی داره 2 کودک رو از دهکده نجات بده. این مرد که بعدا بیشتر در موردش صحبت می کنم بچه ها رو در جائی مخفی می کنه و برای کمک به مردم دهکده و مهمتر از همه برای پیدا کردن همسرش دوباره به دهکده بر می گرده اما متاسفانه کار از کار گذشته و همسرش کشته شده و ....
چندین سال از این ماجرا می گذره. بچه ها از آب و گل درآمدن. یکی از اونها دختر بزرگی شده ( Velvet قهرمان اصلی بازی ) که علاوه بر نگهداری از برادر کوچکترش، در حال یاد گیری فنون رزمی برای مبارزه با هیولا هاست و دومی پسر با هوش ( Laphi ) اما بیماریه که به داروی خاصی برای غلبه بر بیماریش نیاز داره. و نفر سوم، همون مردی که اول بازی جون این بچه ها رو نجات داد و همسرش رو از دست داد، شوهر خواهرتون آرتور، یک اگزورسیسته ( Exorcist ) ! یک خانواده ی تقریبا شاد که دلشون برای هم می تپه و از هم حمایت می کنن. در همین گیر و دار متوجه می شید که دهکده ای که در اون زندگی می کنید، توسط هیولاهای خطرناکی محاصره شده اما این هیولاها بخاطر وجود Exorcist ها، جرات حمله به دهکده رو ندارن. Velvet و Laphi خیلی علاقه دارن مثل آرتور، تبدیل به Exorcist بشن تا بتونن از خانواده و در قالبی بزرگتر، افراد دهکده و شهرشون در مقابل هیولاها حفاظت کنن. Velvet با این طرز فکر تمریناتش رو ادامه میده تا اینکه متوجه میشه برای تبدیل شدن به Exorcist باید استعداد مادرزادی خاصی داشته باشه که متاسفانه از اون بی بهره است، ولی Laphi می تونه در صورت غلبه بر بیماریش تبدیل به یک Exorcist بشه.
سالها از اون اتفاق که باعث کشته شدن خواهرتون شده می گذره. اتفاقی که مردم دهکده به اون Scarlet Night میگن و حالا Scarlet Night دیگه ای از راه رسیده. کابوسی که همیشه ازش می ترسیدین اتفاق افتاده و هیولاها به دهکده ی شما حمله کردن و همه ی افراد دهکده رو قتل عام کردن و Laphi هم در این هرج و مرج گم شده؟! شما که عاشق Laphi هستید، با وجودی که قدرت مبارزه با هیولا ها رو ندارید، دل رو به دریا می زنید و خطر رو به جون می خرید و به دنبال پیدا کردن برادرتون راهی دهکده می شید تا اینکه بعد از کلی جستجو، درست در همون محلی که خواهرتون در Scarlet night قبلی کشته شد، برادرتون و آرتور رو درحال انجام آیین مذهبی خاصی پیدا میکنید. برادرتون که به ظاهر مسخ شده میاد در برابر خواسته های آرتور هیچ کنترلی نداره و در نهایت در حرکتی غیر قابل باور و عجیب توسط شوهر خواهرتون قربانی می شه! شما که نمی تونید چیزی که در حال اتفاق افتادنه رو باور کنید، برای نجات برادرتون، خودتون رو به آب و آتش می زنید و سعی می کنید با پریدن در جریان نیروی فوق العاده ای که آرتور داره با هدایت اون و قربانی کردن Laphi مراسم ویژه ای رو انجام میده، از کشته شدن Laphi جلوگیری کنید. غافل از اینکه نه تنها نمی تونید Laphi رو نجات بدید، بلکه خودتون رو هم به نفرین شیطانی قدرتمندی مبتلا می کنید و به هیولا تبدیل میشید. موجودی که با کشتن هیولا های دیگه زنده می مونه و قدرت عجیب و بسیار زیادی که داره رو با نفرتی که از آرتور در سینه پرورش میده بیشتر و بیشتر می کنه. بعد از گذشت چند سال با کمک یکی از فرماندهان آرتور، از زندانی که بعد از گرفتار شدن به نفرین اونجا حبس شده بودید فرار می کنید و از اینجاست که سفرتون برای گرفتن انتقام از آرتور شروع میشه.
اگر به انیمه های ژاپنی علاقه داشته باشید، احتمالا ترجیح می دین، گیمی در این فضا رو با دوبله ی ژاپنی بازی کنید. درسته که اینطوری ممکنه، از گفتگوی بین کارکترها چیز زیادی دستگیرتون نشه، اما دوبله ی ژاپنی اغلب بر خلاف دوبله ی انگلیسی، می تونه حس کارکتر ها رو بخوبی به گیمر منتقل و شخصیت های فانتزی رو برای گیمر تبدیل به موجوداتی باور پذیرتر کنه. دوبله ی ژاپنی Tales of Berseria این مسئولیت رو بخوبی انجام میده و بر خلاف دوبله ی انگلیسی بازی که تهی از هر نوع حس و حالیه، گفتگو ها رو جذابتر می کنه. گفتگو هائی که در بازی های این سبک کم هم نیستن و بدون اغراق نیمی از زمان بازی رو بخودشون اختصاص می دن. احتمالا با من هم عقیده هستید که در کنار صداگذاری خوب شخصیتها، موسیقی متن جذاب می تونه به تاثرگذارتر بودن گفتگو ها و بطور کلی لذت بخش تر شدن تجربه ی گشت و گذار در محیط پهناور بازی کمک کنه. موسیقی متن Tales of Berseria توسط Motoi Sakuraba طراحی و تهیه شده. آهنگسازی که موسیقی متن تمام بازی های سری Tales توسط ایشون ساخته شده و در این زمینه توانائی فوق العاده ای داره. بدون تردید موسیقی متن Tales of Berseria مسئولیتی رو که بر عهده گرفته به نحو احسن انجام داده و بخوبی با جان و قالب بازی عجین شده. موسیقی که حتی ترک های آشنائی از نسخه های قبلی سری Tales رو هم شامل میشه تا طرفدارای قدیمی سری با شنیدن این ترک های خاطره انگیز، ارتباط بهتری با گیمی برقرار کنن که ممکنه آخرین شماره از سری Tales باشه.
گرافیک فانتزی، مکالمه های پر تعداد و همینطور موسیقی متن آرام با ترک های متنوع که در صورت لزوم به موسیقی حماسی، احساسی و یا حتی شاد تبدیل میشه، عناصر اصلی ژانر نقش آفرینی ژاپنی رو میسازن ولی با این وجود، این مشخصهها تنها زمانی معجون ژانر نقش آفرینی ژاپنی رو تولید میکنن که با نقشه های پهناور و همینطور درگیری های پر تعداد ترکیب بشن. نقشه ی بازی Tales of Berseria همونطور که می تونید حدس بزنید، نقشه ی نسبتا بزرگیه که برای این سبک، وسعت اون کاملا مناسب و کافیه. نقشه ای که نه بیش از اندازه بزرگه که نتونید به همه ی نقاط اون سرک بکشید و نه بیش از اندازه کوچکه که با انجام کوئست های مختلف سریع تکراری و خسته کننده بشه. همونطور که گفتم و می دونید، در بازی های RPG محل هائی در نقشه وجود دارن که برای کوئست های جانبی و پیدا کردن آیتم های ویژه و خاص که ارتباطی با خط داستانی اصلی بازی ندارن طراحی شدن. در Tales of Berseria هم می شه گفت این استاندارد رعایت شده. اما مشکلی که وجود داره ضعف در طراحی همین کوئست های جانبی و بی اهمیت بودن اونها در روند پیشبرد بازیه. از طرفی روند انتخاب و انجام این کوئست ها تقریبا اتفاقیه و برای انجام اونها هم اطلاعات کافی در اختیار گیمر گذاشته نمیشه که همین موضوع جذابیت گشت و گذار در نقشه ی بازی و انحراف از خط اصلی داستان رو تحت تاثیر قرار می ده. تاثیری که جنبه ی منفی اون پررنگتر از جنبه ی مثبتش خودنمائی میکنه.
گشت و گذار در نقشه ای به بزرگی Tales of Berseria بنا به نیازمندی های ژانر، به درگیری های پر تعداد هم ختم میشه. تنوع موجوداتی که در بازی با اونها مبارزه می کنید بسیار زیاده و برای مبارزات هم محدودیتی از نظر تعداد دشمن وجود نداره. دشمنان پرنده، غول های بزرگ و خزندگان و حتی حیوانات وحشی بعضی اعضای مجموعه ای از دشمنان هستن که در بازی با اونها درگیر می شید، اما نکته ای که وجود داره و ممکنه باعث سرخوردگی بشه، طراحی کاملا یکشکل این موجوداته؟! بعنوان مثال در بازی تنها یک نوع گرگ طراحی شده. درسته که ممکنه بیشتر از 100 نوع مختلف دشمن برای بازی مدلسازی شده باشه، اما تمام گرگ ها به یک شکل هستن! حتی هیچ تغییری در رنگ اونها وجود نداره که همین موضوع در ساعت های اولیه ی بازی مبارزات رو به سرعت تکراری و خسته کننده می کنه. فقط فکر کنید که در یک مبارزه مجبور باشید با 5 گرگ که همگی به یک شکل و اندازه هستن و از نظر قدرت و حتی ضرباتی که به شما وارد می کنن شبیه به هم طراحی شدن، مبارزه کنید و این عمل چندین بار پشت سر هم تکرار بشه. یعنی مبارزاتی که تبدیل می شن به تکرار و تکرار و تکرار.
نکته ی جالبی که در سبک مبارزات Tales of Berseria وجود داره، مکانیزم جدیدی هست که می تونید در مبارزات از اون استفاده کنید. در مبارزات Tales of Berseria سیستمی طراحی شده که با کمک اون می تونید برای هر دکمه ی خاص از کنترلرتون، 4 نوع ضربه ی متفاوت رو تعریف کنید. یعنی تعریف کنید که با زدن یک بار دکمه ی A، ضربه ای از نوع عنصر آتش زده بشه و بعد از اون تعریف کنید که دوباره فشار دادن دکمه ی A همین ضربه رو تکرار کنه یا با نوع دیگه ای از ضربه که مثلا بر روی دشمن های دارای عنصر زمین تاثیرگذار هست دنبال بشه. و به همین ترتیب می تونید تا 4 ضربه رو برای یک کمبوی 4 قسمتی روی یک دکمه تعریف کنید. این عمل رو میتونید برای هر کدوم از 4 دکمه ی اصلی از دسته تعریف کنید و بعد از اون می تونید با ترکیب دکمه ها باز هم کومبوهای جدیدی بسازید. این تنوع در ساخت و ترکیب ضربات در بازی حرکت بسیار جالبیه که متاسفانه در پیشبرد مبارزات بازی حداقل بر روی درجه ی سختی نرمال یا ساده هیچ تاثیری نداره!! یعنی می تونید فقط با زدن پشت سر هم دکمهی A و البته کمی چاشنی هوش در استفاده از باقی دکمه ها، کل سیستم طراحی کومبو در بازی رو بلا استفاده رها کنید. اتفاقی که من اون رو در طول گیم پلی خودم تجربه کردم.
از موارد جذاب و جانبی Tales of Berseria که شاید تاثیر چندان زیادی بر روند بازی نداشته باشن، قابلیت انتخاب لباس و استفاده از لوازم تزئینی برای کاراکترهای بازی و همینطور امکان پخت و استفاده از غذاهای تهیه شده برای بهبود عملکرد کاراکترهاست. البته مطمئن نیستم که لباس های بازی که در سرفصل Fashion به اونها دسترسی خواهید داشت از ابتدای بازی برای همه در دسترس هستن، یا من بواسطه ی استفاده از نسخه ی کرک شده به این لباس ها دسترسی دارم، اما باید بگم که این تغییر در لباس شخصیت اصلی و همینطور امکان استفاده از هر کدوم از افراد گروه برای گشت و گذار در نقشه، از جذابیت های بصری بازی هستن که در روند بازی تنوع ایجاد می کنن.
ویژگی جالب دیگه ای که در بازی وجود داره امکان گشت و گذار در بین مناطق مختلف، از طریق دریانوردی و رفتن به اون نقاط از طریق کشتیه. درسته که شما شبیه به اساسینز کرید بلک فلگ امکان هدایت کشتی رو ندارید، اما می تونید حرکت کشتی بر روی نقشه رو در قالبی فانتزی تماشا کنید.
در نهایت باید بگم که Tales of Berseria ممکنه برای طرفدارهای سری Tales یک ماجراجوئی آشنا باشه. کاراکترهایی که گاهی از شماره های قبلی به این نسخه آمدن، دشمنانی که در شماره های پیشین هم با اونها دست و پنجه نرم کردن و موسیقی متنی که با اون ارتباط عاطفی و حتی نوستالژیک برقرار می کنن از یک طرف و جذابیت هائی که در این شماره با اونها روبرو خواهند شد از طرف دیگه، این تجربه رو برای طرفدارهای سری Tales لذت بخش می کنه اما در طرف مقابل، Tales of Berseria گیمی نیست که بتونه در جذب گیمر های جدید چندان موفق عمل کنه.
نظرات (3)