اسپایدی برای همیشه | بررسی بازی Marvel's Spider-Man
اولین لحظهای که کنترل اسپایدرمن را معلق میان آسمانخراشها به دست میگیرید، هوش و حواستان را از دست میدهید. اگر از کهنه طرفداران بازیهای اسپایدی باشید، احتمالا یاد اولین باری میافتید که در یک جهان باز، کنترل او را به دستتان دادند. بازی Spider-Man 2 برای نخستین بار توانست حس شگفتانگیز اسپایدرمن بودن را القا کند. توانست پیچ و تاب خوردن میان ساختمانها و تار زدن بدون ترس از برخورد به کولایدرهای محیطهای بسته را به طرفداران بچشاند. بعد از آن بازی اما اثر دیگری نتوانست آن خاطرهها را تکرار کند. تا این که اسپایدرمن اینسامنیاک از راه رسید و ذهنهای واماندهمان را درون ماشین زمان انداخت و دوباره حس کردیم بچههای دهسالهای هستیم که از تار تنیدن میان ساختمانهای منهتن ذوقزده شدهاند. اگر از آن گیمرهایی هستید که تا کنون هیچ آشنایی خاصی با اسپایدرمن و دنیای شیرین قصههایش نداشتهاند اما همه جا را دنبال بازیهای خوب زیر و رو میکنند، راه را درست آمدهاید. اسپایدرمن اینسامنیاک آنقدر زیبایی دارد که راضیتان کند. اما اگر از طرفداران دلسوختهی اسپایدی هستید که سالها خون دل خوردهاند و همهی دلخوشیشان بازیهای زبالهصفتی بوده که اکتیویژن از سر شیردوشی و پول پرستی به خوردشان داده، بگذارید دستم را روی شانههای صبورتان بگذارم و بگویم این بازی یک بهشت است. قرار است حالا حالاها با آن زندگی کنید، دوستش داشته باشید و خاطراتش را به یاد آورید.
گیمپلی اختصاصی بازیمگ از بازی Marvel's Spider-Man:
قصهی اسپایدرمن جدید، از آن قصههای اوریجینال است. از همان قصههایی که یک بازی سوپرهیرو محور لازم دارد تا جاودانه شود و برای مخاطبانش خاطره بسازد. داستانی که روابط عاطفیاش سر جایش است، تعداد و تنوع ویلنها و دشمنانی که پشتیبانیشان میکند عالی و راضیکننده است، ماجراهایی که درونش قرار گرفته از جنس کمیکهای اسپایدرمن است و از همه مهمتر این که وفاداریاش به کمیکها از همهی فیلمها و سریالهایی که تا کنون بر اساس این شخصیت ساخته شده بیشتر است. درست است که اینسامنیاک (باورتان نمیشود فارسی نوشتن این اسم چقدر سخت است!) از همان ابتدا میخواست اسپایدرمن خودش را بسازد و امضای همیشهگیاش را درون آن به کار ببرد. اما حالا که این بازی جادویی را در دست داریم، میدانیم در همهی زمینهها نسبت به کمیکبوکها پایبند و وفادار است. ساختار سه پردهای داستان به زیبایی هرچه تمامتر به تصویر کشیده شده و ریتم اتفاقات آنچنان درست و حساب شده است که هیچوقت از تماشایش سیر نمیشوید. نویسندهها از تمامی عناصری که برای نوشتن یک داستان سوپرهیرویی خوب لازم است، درست و به جا استفاده کردهاند. شخصیتهای داستان، با این که شاید حتی لازم نبود تا این حد پرداخته شوند، باورپذیر و ملموساند و چه با داستانگویی محیطی و چه با دیالوگها و رفتارشان، آنقدر عمق پیدا میکنند که تعامل با آنها برایتان حکم برخورد با دوستان نزدیکتان را دارد. روابط بین انسانها در بازی همچون رابطهی پیتر و مری جین یا حتی پیتر و عمه می، عمیقتر و بسیار غیر کلیشهایتر از چیزی است که تا کنون در بازیهای اسپایدرمن دیده بودیم. از این رو میتوانیم بگوییم بازی قادر است در بخشهای روایی همهی انتظارات طرفداران را برآورده کند. تنها مورد منفیای که در این زمینه به ذهنم میرسد، غیبت برخی از کارکترهای کلیدی است که حتی میتوانستند در داستان هم نقش مهمی ایفا کنند. اما سازندهها از قصد، مقدمات حضور آنها را مهیا نکردهاند تا اسپایدی در بستههای الحاقی با آنها روبرو شود.
آسمانهای نیویورک
تار تنیدن با اسپایدی و پیچ و تاب خوردن میان آسمانخراشهای سر به فلک کشیدهی نیویورک، بدون تعارف، لذتبخشترین بخش بازی است. اینسامنیاک با وسواسی وصفناپذیر، تمامی جزئیات را پرداخته تا حرکات اسپایدرمن میان زمین و آسمان زنده و رویاگونه به نظر برسد. تا یکی دو ساعت اول فقط و فقط تفریحتان این است که دستتان را از شدت ذوق جلوی دهانتان بگیرید و عظمت شهر و زیبایی حرکات اسپایدی را تحسین کنید. سازندگان برای طراحی پیچ و تاب خوردنها و معلق شدن از ساختمانها، سیستم جدیدی را طراحی کردهاند که از همهی بازیهایی که تا کنون بر اساس شخصیت اسپایدرمن طراحی شدهاند بهتر و روانتر عمل میکند. اسپایدی به صورت کاملا داینامیک تارهایش را تولید میکند و همهی حرکاتش را زیر نظر شما انجام میدهد. شاهکار اینسامنیاک آنجا است که علاوه بر این که همهی این ورجه وورجهها را نرم و زیبا طراحی کرده، کنترل اسپایدرمن را هم دقیقتر از همیشه به دستان بازیکن میسپارد تا هرکجا که دلش خواست او را فرود آورد و هر موقع که خواست مجددا به میان آسمانخراشها باز گردد. محال بود که در اسپایدرمنهای قبلی بتوانید اسپایدی را درست وحسابی کنترل کنید. فرود آمدن او در نقطهی مورد نظر همیشه یک کابوس بود که به لطف ظرافتهای طراحی اینسامنیاک، این مشکل از ریشه حل شده.
اسپایدی و سایهی سنگین آرکهم
دیگر ضلع مهم گیمپلی بازی مبارزات آن هستند که در نگاه اول شباهت غیر قابل انکاری به مبارزات در سری بازی Batman: Arkham دارند. البته این موضوع هرگز ارزش کار اینسامنیاک را پایین نمیآورد. چرا؟ به دو دلیل. نخست این که بتمن راک استدی توانست چنان ژانر اکشن ادونچر سومشخص را استانداردگذاری کند که نه تنها اکنون، بلکه تا سالهای طولانی، هر کس بخواهد در این سبک و سیاق بازی بسازد، آگاه یا ناآگاه مجبور است استانداردهای راکاستدی را در بازیاش پیاده کند. پس این تقصیر اسپایدرمن یا اینسامنیاک نیست که مبارزاتش شبیه بتمن است. دومین دلیل آن است که استودیوی سازنده توانسته با تزریق عناصر بدیع و به کار گیری روشهای خلاقانه، بازیاش را از زیر سایهی بتمن بیرون بکشد و تجربهی آن را ارتقا دهد. مبارزات در اسپایدرمن شاید در هستهی اصلی، پیرو بتمن باشند اما هر چه پیش میروید، بیشتر متوجه تفاوتهای این دو سبک میشوید. مبارزههای اسپایدی بسیار سریعتر، داینامیکتر و متنوعتر از بتمن است. به لطف جهشها و قابلیتهای اسپایدرمن در جابهجا شدن، میتوانید در هر لحظه مبارزه به مکانهای مختلف بکشانید و نظم دشمنانتان را به هم بریزید. اسپایدی حتی میتواند مبارزه را به آسمان ببرد و بدون دخالت زمین، دشمنانش را در ارتفاع شکست دهد. تفاوت مهم دیگر آن است که در بازی اسپایدرمن نقش گجتها بسیار مهمتر از بتمن است و به کار گیری درست یا نادرست آنها در مبارزه میتواند به شکست یا پیروزی شما ختم شود. سیستم مبارزات بازی به اندازهای نرم و متنوع است که با اطمینان میتوان گفت هیچ نقصی ندارد و دقیقا همان چیزی است که از یک بازی اسپایدرمن محور انتظار داشتیم. تنها موردی که دوست داشتیم سازندهها بیشتر رویش کار میکردند، نحوهی اجرای انیمیشنهای تمامکننده و تنوع آنها است.
مخفیکاری از دیگر بخشهایی است که در اسپایدرمن جدید تمرکز ویژهای روی آن انجام شده تا لذتبخش و دقیق باشد. مخفیکاری پیشتر هم در بازیهای اسپایدرمن وجود داشت اما همیشه یا یک طرفش میلنگید و یا مشکلات زیادش حس لذت را از مخاطب سلب میکرد. بازی جدید اما طوری به این بخش پرداخته که میتوانید با فراغ بال، در فضایی پویا دشمنان را با هر روشی که دوست دارید از پای در آورید. حتی مخفیکاری هم به واسطهی تواناییهای اسپایدرمن در جابهجا شدن، به مرزهای جدیدی رسیده و در میان همهی بازیهایی که این ویژگی را در گیمپلیشان ارائه میکنند، بیهمتا و نو جلوه میکند.
در دنیای بازی جدید، پیتر پارکر که از قضی دستی هم در دانش و پژوهش دارد، میتواند با استفاده از علم، گجتهای مخصوصی را طراحی کند و از آنها علیه دشمنانش بهره گیرد. شاید مهمترین درسی که اسپایدرمن از سهگانهی بتمن گرفته باشد، استفاده از گجتهای مختلف است. گجتهایی که نه فقط در شرایط خاص بلکه در همهی بخشهای گیمپلی به دردتان خواهند خورد. در این زمینه کارمندان برایان اینتیهار حتی پایشان را از اعضای تیم سفتون هیل هم فراتر گذاشتهاند و گجتها را در همهی بخشهای گیمپلی اثر دادهاند. مبارزات، مخفیکاری و حتی گشت و گذارها و ماموریتهای جانبی. به عنوان یک طرفدار شدیدا متعصب بتمن باید اعتراف کنم به کار بردن گجتها در اسپایدرمن اگر لذتبخشتر از سری آرکهم نباشد، از آن کمارزشتر هم نیست. اسپایدی میتواند از گجتهای فراوانی استفاده کند که هر یک به روش یکتای خود در گیمپلی اثرگذار است. خبر خوب دیگر این است که همهی این گجتها قابل ارتقا هم هستند.
اینسامنیاک و غلبه بر غول تکرار
باید اشارهای هم به طراحی مراحل بازی بکنم که به معنای واقعی کلمه، همهی کلیشهها، محدودیتها و فرمولهای قدیمی و پوسیده را کنار زده و رسما محتوایی ارزنده و سرگرمکننده تحویل مخاطبانش میدهد. چیدمان مراحل، غیرکلیشهای و متنوع است و هر بار قرار است با چالشهایی جدید و ماجراهایی گوناگون روبرو شوید. هر یک از مراحل اصلی بازی جذابیتهای خاص خودش را دارد و میتوانم به جرئت بگویم حتی یک کوئست درون بازی نیست که صرفا نقش پر کننده و وقتگذران داشته باشد. مراحلی که با اسپایدرمن دنبال میشوند، خود به بخشهای مختلفی تقسیم میشوند که هر بار با رو کردن عناصری جدید غافلگیرتان خواهند کرد. جدای از آن، خود شخصیت پیتر پارکر هم خارج از لباس قرمز و آبیاش در برخی از مراحل بازی ظاهر میشود. موضوع جایی جالب میشود که مری جین و مایلز مورالز هم به جمع شخصیتهای قابل بازی اضافه میشوند که هر کدام ویژگیها و آبجکتیوهای خاص خودشان را دارند. با همین ترفندهاست که اینسامنیاک توانسته دست تکراری شدن را برای همیشه از بازیاش قطع کند! جا دارد اسپایدرمن جدید را دوباره و حتی سهباره بازی کنید و باز هم از آن سیر نشوید.
ماموریتها و فعالیتهای جانبی در این بازی فرمی سنتی دارند. با این تفاوت که نحوهی خاص پیادهسازیشان و تاثیراتی که در گیمپلی میگذارند باعث شده به جای آنکه اعصابتان را به هم بریزند، لذتبخش و اعتیاد آور باشند. فعالیتهای جانبی بازی به دستههای مختلفی تقسیم میشود. آیتمهای جمع کردنی، عکاسی از نقاط مختلف شهر، حمله به مخفیگاههای خلافکاران و جلوگیری از جرائم سادهی خیابانی. همه و همه را میتوان جزو فعالیتهای جانبی بازی نام برد. در کنار این موارد باید به ماموریتهای جانبی هم اشاره کنم که هر یک ماجرای مخصوص به خود را دارد و هرگز کلیشهای و تکراری نمیشود. بخش دیگری از مراحل جانبی بازی نیز به فعالیتهایی آموزشی دربارهی محیط زیست اختصاص دارد که از قضی برخی از جالبترین لحظات بازی نیز در طی آنها رقم میخورد. به کار بردن چنین ماموریتها و موضوعاتی در میان بازیهایی با این سبک و سیاق به هیچ وجه رایج نیست و باید بابت طراحیشان از سازندگان تقدیر کرد. هر یک از این ماموریتهای جانبی جایزهی مخصوصی به نام Token را در اختیار شما قرار میدهد. میتوانید توکنهایی که در جریان بازی کسب میکنید را در سیستم کرفتینگ جالب بازی به کار ببرید. شاید باورش سخت باشد. در حالی که بزرگترین هنر اسپایدرمنهای قبلی در راستای عمق بخشیدن به گیمپلی فقط و فقط این بود که بابت گذراندن هر مرحله به اسپایدی امتیاز تجربه بدهند و تعدادی آپگرید محدود و بیبخار را برای خرید در اختیار او بگذارند، اینسامنیاک این همه سیستم و قانون و قاعده درون بازیاش به کار برده سر بازیکنان را هر لحظه گرمتر کند. مکانیکهایی مانند کرفتینگ، آپگرید، لول آپ، تواناییهای ویژه و به دست آوردن لوت. سیستماتیک شدن هر چه بیشتر گیمپلی بازی از تکراری شدن و سر رفتن حوصلهها جلوگیری میکند و سازنده توانسته چرخدندههای همهی سیستمهای گیمپلی را به درستی کنار هم بچیند تا همچون ساعتی دقیق، روی حساب و کتاب کار کنند و بر هم اثرگذار باشند.
زیباترین نیویورک تاریخ بازیها
با این که سازندههای بازی با اسپایدرمن ساختنشان حسابی روسفیدمان کردهاند، انتظار این را نداشتیم که گرافیک بازی هم میان دیگر بازیها سرآمد باشد. بازیهای اسپایدرمن هیچگاه از لحاظ گرافیکی حتی به عناوین متوسط بازار هم نزدیک نمیشدند و این نفرینی بود که بازیهای سوپرهیرو محور همواره دچارش بودند. اینبار با تواناییها و تکنولوژیهای منحصر به فرد اینسامنیاک، داستان جور دیگری رقم خورده. طراحی شهر، کارکترها، انیمیشنها و گیمآبجکتها آنقدر زیبا و با ظرافت انجام شده که دوست دارید ساعتها تماشایشان کنید. شهر نیویورک در هر ساعت از شبانه روز، زیباییهای خودش را دارد. فقط روز و شب نیست که با عوض شدن ظاهر نیویورک را تغییر میدهد، بلکه هر بار که خورشید در زاویهای خاص قرار میگیرد، شکل و قیافهی شهر عوض میشود. جزئیاتی که در طراحی این شهر به کار رفته، بدون رودربایستی برای ساختن یک نسخه از سری GTA هم کافی است. با این که اسپایدرمن بازیای است که بیشتر مدتزمان گیمپلیاش در آسمانها و میان آسمانخراشها میگذرد، خیابانهای شهر و اماکنی که مردم در آن رفت و آمد میکنند، بسیار با جزئیات و زیبا است. بالاخره یک تیم توانست مردم نیویورک را طوری طراحی کند که وقتی اسپایدرمن را میبینند، واکنشی طبیعی از خود نشان دهند. آنها به محض دیدن اسپایدی دیالوگهای جالبی به زبان میآورند و حتی برخی از آنها با کارهای او مخالف هستند! همین موارد کوچک است که باعث میشود شهر درون بازی زنده و پویا به نظر برسد و اینجا است که تفاوت کار اینسامنیاک با همهی دیگر استودیوهایی که روی بازیهای اسپایدرمن کار کردهاند مشخص میشود. موسیقی بازی همانطور که انتظار میرفت، حماسی و پر هیجان است. نکتهی مهم دربارهی موسیقی، هوشمندی آن است که خود تشخیص میدهد کجا باید چه ریتمی بگیرد. اسپایدرمن در هر وضعیتی که باشد، موسیقی ریتمی مناسب برای آن پیدا میکند و با تغییر وضعیت، این قطعه هم عوض میشود. عملکرد عالی این هوش مصنوعی باعث شده بازی در هر لحظهاش به فیلم سینمایی پر هیجانی بماند که هر لحظه برای غافلگیر کردن مخاطب آماده است.
کلام آخر
خیلی غیرعادی و باورنکردنی است وقتی با یک بازی اسپایدرمن روبرو میشوید که همهچیزش درست و روی حساب و کتاب است. باورم نمیشود توانستهام این روز را ببینم. روزی که در آن اسپایدرمن توانسته از زندان اکتیویژن و استودیوهای کج سلیقهاش خارج شود و میزبانانی چون سونی و اینسامنیاک پیدا کند. الحق که سازندهها نه چیزی را جا انداختهاند و نه از نکتهای بیتفاوت گذر کردهاند. Marvel’s Spider-Man نه تنها با لیاقت تمام، همهی آن چیزی که از جان اسپایدی میخواستیم را ارائه کرده، بلکه پایش را فراتر هم گذاشته. جدیدترین اثر اینسامنیاک یک اسپایدرمن کامل و یک اکشن-ادونچر اصیل و تمامعیار است که بیشک طعمش تا مدتها از زیر زبانتان خارج نمیشود.
نظرات (2)