چگونه جان کاساوتیس در صنعت فیلمسازی مستقل پیشتاز شد
مطمئنا دلیلی وجود دارد که مارتین اسکورسیزی بارها ذکر کرده است که این نویسنده و کارگردان یکی از افراد برجسته و تاثیرگذار او در این حرفه است، داستان بدین صورت است: سال 1956 است و جان کاساوتیس بهعنوان یک بازیگر جوان جویای نام کلاسهای هنرپیشگی خود را در شهر نیویورک تاسیس کرد؛ یک شب کاساوتیس در برنامه لیت نایت جین شپارد با اسم «Night People» حضور یافت تا خبر از پروژهای آینده خود بدهد، در این برنامه او شروع به انتقاد کردن از روند فیلمسازی مصنوعی هالیوود و تحقیر کردن استودیوهای فیلمسازی آن زمان کرد. کاساوتیس فرمول فیلمسازی این استودیوها را تکراری میدانست، به طور کلی او حتی به پروژههایی که به عنوان بازیگر در آنها حضور داشت نیز توهین کرد و سپس به مخاطبین گفت که اگر میخواهند شاهد فیلمی معتبر، حقیقی و خودمانی باشند باید برای او پول بفرستند تا او این اقدام را عملی کند.
در عین ناباوری او توانست پول کافی را به دست بیاورد و از این طریق موفق شد چیزی در حدود دو هزار دلار کسب کند؛ بنابراین او به خوبی به وعده خود عمل کرد و با پروژه «Shadows» قدم به دنیای کارگردانی و سینمای مستقل گذاشت. در کنار جمعآوری پول، او کمکهایی نیز از کمپانی Kickstarter و دوستانش دریافت کرد و به همراه پولی که از حرفه بازیگری خود کسب کرده بود توانست بودجه 40000 دلاری فیلم را به دست بیاورد؛ رقم 40000 دلار در مقایسه با مبلغی که استودیوها در آن زمان برای یک فیلم خرج میکردند بسیار ناچیز بود. ( به طور مثال بودجه کمپانی پارامونت برای فیلم Sunset Boulevard چیزی در حدود 1.75 میلیون دلار بود)
کاساوتیس برای این پروژه از بازیگرانی استفاده کرد که منحصرا محصول کلاسهای هنرپیشگی خود او بودند و بسیاری از آنها برای اولین بار بود که در یک فیلم ظاهر میشدند و به ایفای نقش میپرداختند؛ اگر به کارکنان و دستاندرکاران این پروژه نیز دقت کنید متوجه خواهید شد که تنها خود کاساوتیس و فیلمبردارش اریک کولمار تجربه واقعی حضور در یک پروژه سینمایی را داشتند و بقیه افراد تجربه اولیه خود را در این فیلم میگذراندند. فیلمبرداری این اثر به وسیله دوربینهای 16 میلیمتری انجام شد و اکثر صحنههای آن در آپارتمانی که کاساوتیس و بازیگر این فیلم (همچنین همسرش) یعنی جنا رولندز شریک بودند فیلمبرداری شد؛ فیلم «Shadows» داستان سه خواهر برادر آفریقایی آمریکایی است که در شهر نیویورک زندگی میکنند و یکی از آنها یعنی للیا دارای پوستی روشنتر است. زمانی که للیا با معشوقه خود به خانه میآید، معشوقهاش از دیدن برادران للیا که سیاهپوست هستند شوکه میشود و متوجه میشود که او ریشه سیاهپوستی دارد. هنگامیکه فیلم پایان مییابد و اسامی بازیگران و خدمه به نمایش درمیآید، در آخر ما شاهد هستیم که این پیام در صفحه ظاهر میشود: «فیلمی که شما اکنون مشاهده کردید فقط یک بداهه بود.»
امروزه در مقابل فیلمهای مستقلی که جایزه اسکار بردهاند (مانند فیلم Moonlight در سال 2016) و فیلمی که تنها با گوشی آیفون فیلمبرداری شده است (فیلم Unsane در سال 2018) و خیلی از آثار مستقل دیگر (با توجه به سلیقه شما) ممکن است فیلم Shadows اثر چندان خاصی بهنظر نرسد، اما این فیلم درواقع یک پروژه انقلابی در سال 1959 محسوب میشود. این فیلم نهتنها فقط به خاطر صریح بودن خود در به تصویر کشیدن موضوعات جنسی، نژادپرستی و روابط بیننژادها، بلکه به دلیل استقلال کامل در بحث مالی و روند فیلمسازی پارتیزانی خود یک اثر محشر و منحصربهفرد محسوب میشود؛ در آن زمان هیچ فردی فیلمی با بازیگران تازهکار و ناشناخته نمیساخت و قاعدتا هیچ شخصی یک فیلم طولانی را با روند فیلمسازی بداهه تولید نمیکرد.
فیلم Shadows اولین فیلم مستقل تاریخ سینما نبود، فیلمهایی چون Fireworks (محصول سال 1947) و Meshes of the Afternoon (محصول سال 1943 که یک فیلم کوتاه بود) نیز ازجمله آثار مستقلی بودند که قبل از Shadows تولید شدند، اما فیلم مستقل Shadows اثر به مراتب بزرگتری را در پی و حکم یک ضربه سنگین بر دهان استودیوها را در آن زمان داشت. برای اینکه متوجه اهمیت این فیلم در تاریخ سینما شوید تاریخچهای کوچک از صنعت هالیوود را برای شما ذکر میکنیم: سیستم استودیویی در صنعت فیلمسازی طی دهه 1930 بسیار رو به گسترش و رقابت اصلی بین پنج استودیو بزرگ آن زمان بود؛ این استودیوهای عبارت بودند از: فاکس قرن 20، متروگلدن مایر، پارامونت پیکچرز، آر کی او پیکچرز و برادران وارنر. در آن زمان این استودیوها تمام تلاش خود را میکردند که با استعدادهای نخبه همکاری کنند و در کنار آن محتوای داستانی فیلم نیز بهواسطه قوانین هیز (مجموعهای از قوانین اخلاقی در سینمای آمریکا بوده که از سال ۱۹۳۰ تا ۱۹۶۸ اجرا میشد) بهشدت تحت نظارت قرار میگرفت؛ قوانین تصویب شده شامل عدم نشان دادن صحنههای جنسی، برهنگی، تجارت غیرقانونی مواد مخدر، روشهای دقیق دزدی و سرقت، وحشیگری، فحاشی، بردهداری سفیدپوستان و فروش زنان بوده است.
همچنین بدون شک باتوجه به اینکه در آن زمان دوربینهای دیجیتال وجود نداشت پروسه فیلمسازی کاری بسیار دشوار و هزینهبر بود؛ فیلمسازان مشتاق و بااستعداد علاوه بر انحصارطلبی استودیوهای بزرگ، موانع بسیار زیاد دیگری نیز در این صنعت داشتند. اما با تولید فیلم Shadows در سال 1957 و اکران آن، تمامی این قالبها شکسته شد؛ مارتین اسکورسیزی اذعان داشت که فیلم Shadows ثابت کرد: «دیگر هیچ عذری برای یک فیلمساز موجه نیست، اگر کاساوتیس توانست این کار را انجام دهد پس ما نیز میتوانیم.»
اسکورسیزی اعلام کرد که فیلم Shadows از جمله فیلمهایی است که او بسیار از آن درس گرفته و برای او الهامبخش بوده است، او حتی گفت: «این فیلم باعث ایجاد یک فوریت و شجاعت در من برای فیلمسازی شد.» اگر به اولین پروژه اسکورسیزی یعنی فیلم Who’s That Knocking at my Door (محصول سال 1967) نیز توجه کنید به میزان الهام گرفتن او از اثر کاساوتیس پی میبرید؛ این فیلم نه تنها استارتی بر حرفه فیلمسازی مارتین اسکورسیزی بود، بلکه آغازی برای بازیگر مطرحی چون هاروی کایتل نیز محسوب میشد.
یکی از نقل قولهای ماندگار کاساوتیس بدین صورت بود:
«بسیاری از افراد نمیدانند چه میخواهند و یا چه احساس میکنند؛ برای همه از جمله خودم بسیار دشوار است که بگویم منظورم چیست، حال آنکه منظور من موضوعی دردناک است. سختترین چیز در جهان این است که خود را نشان دهی و آن چیزی را که مجبور هستی بیان کنی، بهعنوان یک هنرمند احساس میکنم ما باید چیزهای زیادی را احساس کنیم. اما مهمتر از همه اینها آن است که ما جرات داشته باشیم شکست بخوریم، شما باید شجاعت آن را داشته باشید که بد باشید و باید همه چیز را به خطر بیندازید تا تمام آن را به بهترین نحو بیان کنید.»
احساسات پشت این نقل قول کاساوتیس در بطن تمامی آثار او تا زمان مرگش در سال 1989 باقی ماند؛ بعد از فیلم Shadows او به ساختن آثاری که برگرفته از نبض و زندگی واقعی مردم بود ادامه داد، زیبایی و شکنندگی خاصی در این فیلمها وجود داشت که تنها منحصر به فرد آثار خود کاساوتیس بود. کاساوتیس فیلمهایی تولید کرد که به سادگی توسط سیستم استودیویی ساخته نمیشد. هنگامی که Shadows اکران شد انتقاداتی بر آن وارد شد، که به دلیل پیشگام بودن در روش جدیدی از فیلمسازی موضوعی طبیعی بود؛ هیچگاه فراموش نکنید که استنلی کوبریک نیز در ابتدا به خاطر فیلم The Shining در سال 1981 کاندید دریافت جایزه تمشک طلایی برای بدترین کارگردانی شده بود.
کاساوتیس سرانجام در سال 1968 فیلم Faces را کارگردانی کرد؛ این فیلم نیز بار دیگر در بخش مالی به شکل مستقل تولید شد و فیلمبرداری آن نیز دوباره در خانه کاساوتیس و به سبک مختص فیلمبرداری آثار کاساوتیس فیلمبرداری شد. این فیلم همچنین آغازگر یکی از بزرگترین همکاریهای صنعت سینما بود: همکاری مابین کاساوتیس و رولندز؛ این زن و شوهر مجموعا در هفت پروژه سینمایی با یکدیگر همکاری کردند. فیلم Faces برای دریافت سه جایزه آکادمی اسکار نامزد شده بود: فیلمنامه که کاساوتیس آن را نوشته بود و بهترین بازیگر که سیمور کاسل و لین کارلن برای آن نامزد شده بودند؛ این امر نشان داد فیلمهای مستقل میتوانند واقعا سودآور باشند و این سبک از فیلمها توانایی آن را دارند که مخاطبین زیادی را به سمت خود جذب کنند.
بعد از فیلم Faces کاساوتیس در سال 1974 به سراغ ساخت پروژهای دیگر با نام A Woman Under the Influence رفت؛ در این فیلم جنا رولندز نقش مابل لانگتی را ایفا کرد، زنی که با مشکلاتی چون محدودیتهای اجتماعی، مادری و اختلالات روانی دستوپنجه نرم میکرد. عملکرد رولندز در این فیلم بنا به دلایل خوبی به عنوان یکی از بهترینهای تاریخ نام گرفت.
یکی از دلایل بیشمار این موضوع با توجه به این سه فیلم و فیلم Love Streams در سال 1984، نقطه اشتراک آنها در به تصویر کشیدن کاراکتر زن به شکلی جذاب و پیچیده بود؛ للیا اغلب بسیار واضح و آشکار در فیلم Shadows اعلام میکرد که میخواهد مستقل باشد، فیلم Faces نیز مشکلات ناشی از ازدواج بهم خورده و درگیریهای به اندازه مساوی شوهر و همسر در رابطه با معشوقههای جوانتر را نشان میداد. کاساوتیس و رولندز توانستند باهم به سادگی پیچیدگی زنان را به شکلی کامل در سینما نشان دهند؛ کاساوتیس در مورد اینکه زنان طی آن زمان در سینما باید به چه شکلی نشان داده میشدند گفت:
«من خیلی درمورد به تصویر کشیدن زنان در فیلمها نگران هستم؛ در حال حاضر ما در این زمینه به بدترین شکل خود در تمام تاریخ رسیدهایم. تنها سوال ما اکنون این است که آنها چه زمانی و کجا با چه کسانی میخوابند. هیچ اقدامی در جهت به تصویر کشیدن اینکه رویاهای یک زن به چه شکل است صورت نگرفته است و یا هیچ اقدامی جهت به تصویر کشیدن اینکه یک زن به شکلی رویایی صورت نگرفته است. بر روی جنبههای عجیبوغریب و پیچیده زن به هیچ عنوان کار نشده است.»
فیلمهای A Woman Under the Influence، Love Streams و Faces همه از آثاری بودند که بر پایه تضادها و کشمکشهای اجباری اجتماعی تولید شده بودند؛ رولند اظهار داشت در نوشتن هیچکدام از نقشهایش او کمکی به کاساوتیس نکرده است و وقتی از رولندز پرسیده شد پس کاساوتیس چطور توانست انقدر خوب یک کاراکتر زن را خلق کند او در جواب گفت: «نمیدانم، او حتی یک خواهر نیز نداشت؛ او زنان را دوست داشت و بسیار با آنها همدردی میکرد. اوضاع برای زنان راحتتر شده بود اما همیشه بدین صورت نبود، ما هنوز هم در خطر بودیم و کاساوتیس نیز به خوبی این موضوع را درک میکرد.» البته این موضوع را باید ذکر کنیم که رولندز در این گفتگو فروتنی پیشه کرد و کار محشر خود را بزرگ جلوه نداد؛ درست است که او در نوشتن فیلمنامه به همسر خود کمک نکرد اما او توانست به خوبی تک تک کلمات شوهر خود را وارد زندگی واقعی کند و آن را به شکل فوقالعادهای به تصویر بکشد، سهم بزرگ رولندز در فیلم انکارناپذیر بوده و او تاثیر زیادی در آن داشت.
یکی از اثرات سینمای کاساوتیس در فیلم Videodrome موج میزند؛ در یکی از صحنههای این فیلم کاراکتر اصلی تلاش میکند بهتر قدرت شبکه Network را بفهمد و میگوید: «این چیزی دارد که شما ندارید، این نوعی وارستگی دارد که آن را خطرناک میکند.» دلیلی وجود دارد که آثار کاساوتیس چنین تاثیر پایداری بر سینمای آمریکا گذاشته است؛ این آثار صرفا فقط به خاطر اینکه در سبک خود اولین بودند تبدیل به آثار تاثیرگذار نشدند، بلکه دلیلش آن بود در روش فیلمسازی کاساوتیس نوعی فلسلفه و وارستگی خاصی وجود داشت که به درک عمیق او از جهانبینی و چشمانداز شرایط بشر ارتباط داشت.
بسیاری از ایدههای او هنوز به شکل باورنکردنی مناسب سینمایی کنونی است و این وارستگی که او در آثار خود ایجاد کرد باعث شد فیلمهایش بسیار خطرناک شوند. (البته این خطر شامل فیلمهای استودیویی میشد) کاساوتیس به کمک دیدگاه منحصر به فرد و بینظیرش آغازگر دنبالهای برای فیلمهای مستقلی بود که امروز آنها را تماشا میکنیم و از دیدنشان لذت میبریم؛ در ادامه به صحبتهای زیبا و خردمندانه کاساویتس در کتابش (Cassavetes on Cassavetes) توجه کنید:
«این روزها هر شخصی باید بسیار هوشمند باشد؛ وقتی از شما میپرسند: اقا چه چیزی شما را اذیت میکند؟ چرا، چرا، چرا شما نمیپذیرید که مشکلات خود را بشناسید و با آنها کنار بیایید؟ جواب آن است که مردم فراموش کردهاند چگونه این را بازگو کنند و نسبت به آن عکسالعمل نشان دهند. در این روزهای پر از ارتباطات جمعی و ارتباطات فوری هیچ ارتباطی بین مردم وجود ندارد؛ اما ما به وفور شاهد داستانهای طولانی، گفتارهای خصمانه و یا خندهدار هستیم، ولی درحقیقت هیچ شخصی از ته دل نمیخندد. صداهایی که اکنون میشنویم صداهایی تیره هستند.» (منظور کلی از متن: من اینجا هستم ولی نمیدانم چرا)
نظرات