وقتی حرف بازیهای نقشآفرینی وسط میآید، معمولا یاد سازندههای بزرگی مانند Bioware میافتیم. یا حداقل میافتادیم، تا قبل از اتفاقات چند سال اخیر. در هر صورت امروزه استودیوهایی مانند CD Projekt Red، Obsidian و Larian به عنوان پرچمداران این ژانر شناخته شده و چندی از بهترین عناوین این سبک را ساخته و منتشر کردهاند. اما میان پروژههای عظیم و پر سر و صدای آنها، همواره استودیوهای کوچکتری هم هستند که مشغول کار بر روی پروژههایی بعضا بسیار جاهطلبانهاند. از Warhorse Studios گرفته که توانست با ترکیب فرمول بازیهای Bethesda با واقعیت و دقت تاریخی، اثر نسبتا موفقی به نام Kingdom Come Deliverance را منتشر کند تا Dontnod که با Vampyr، یک نقشآفرینی خون آشامی بسیار خاص ارائه داد.
اما برخی دیگر از استودیوها تا این حد موفق نبودهاند. یکی از آنها Spiders است. استودیوی فرانسوی کوچکی که اگر نگاهی به کاتالوگشان بندازیم، شاهد عناوینی با ایدههایی جالب هستیم. به طور مثال The Technomancer که سعی داشت تجربهای مانند بازیهای قدیمیتر بایوور در فضایی سایبرپانکی-صنعتی، واقع در مریخ ارائه دهد. جذاب به نظر میرسد، نه؟ البته که بله اما معمولا به خاطر ترکیب جاهطلبی بیش از حد «اسپایدرز» با منابع و بودجه محدودشان، این بازیها علیرغم جذابیتهای خود، بازخوردهایی در بهترین حالت متوسط دریافت کردهاند. تا اینکه به جدیدترین اثرشان یعنی Greedfall میرسیم.
اسپایدرز برای ساخت «گریدفال» منابع و نیروهایش را دو برابر کرده که نتیجهاش در محصول نهایی مشخص است. حتی با مشاهده تریلرها، متوجه پیشرفتی چشمگیر نسبت به آثار قبلی این استودیو میشوید. چه از نظر جنبههای فنی مانند انیمیشن و چه حتی از نظر مباحثی همچون کارگردانی صحنهها. اما سوالی که در این متن میخواهیم به آن پاسخ دهیم این است که آیا Greedfall بالاخره تبدیل به آن عنوانی میشود که تواناییهای اسپایدرز را ثابت کند، یا اینکه این بار هم مشکلاتش جلوی موفقیتش را میگیرند.
همانند سایر آثار اسپایدرز، وقایع گریدفال نیز در دنیایی بسیار خاص و جذاب اتفاق میافتند که نظیرش را در هیچ بازی دیگری ندیدهایم و یا حداقل من به خاطر نمیآورم. دنیایی جادویی که در آن به جای کلیشههای رایج این سبک شاهد حال و هوایی شبیه اروپای قرن 17 و دوره پسا-رنسانس هستیم: دوره استعمارگری، اکتشاف سرزمینهای ناشناخته و صد البته آن کتها و کلاههای معروف. داستان از شهری به نام Serene شروع میشود، شهری صنعتی و همراه با هوایی آلوده و از همه بدتر، طاعونی کشنده به نام Malichore. عملا بدترین جایی که میتوانید برای زندگی انتخاب کنید.
شما در نقش دیپلماتی به نام De Sardet که خالکوبی مرموزی روی صورتش دارد قرار میگیرید. او از نظر جنسیت و چهره قابل شخصیسازی بوده و همچنین کاملا صداگذاری شده است. پس از ساخت و تعیین تخصص کارکتر خود، به دنبال پیدا کردن درمانی برای این طاعون راهی سرزمینی به نام Teer Fradee میشوید و خیلی زود خود را میان اختلافات و جنگهای بین گروههای مختلف و همچنین ساکنان بومی آنجا مییابید. «تیر فرادی» سرزمینیست پر از جادو، مناظر زیبا و البته جانداران مخوف که به مرور توسط انسانهای "متمدن" تحت استعمار قرار گرفته است.
خوشبختانه در کنار این طرح کلی، داستان جذابی هم حضور دارد که جا را برای نقشآفرینی و آزادی عمل بازیکن باز میگذارد. در طی مراحل اصلی و فرعی، همواره با ماجرایی متفاوت و جالب مواجه میشوید و همچنین هیچگونه Fetch Quest در طول بازی دیده نمیشود! یعنی اینکه هیچ کوئستی به «به فلان جا برو و فلان آیتم را پیدا کن» خلاصه نمیشود. همانند بسیاری ازنقشآفرینیهای برتر تاریخ، امکان کامل کردن مراحل به روشهای مختلف، بسته به نوع کارکترتان نیز وجود دارد. به طور مثال شخصیتهای دارای Vigor بالا میتوانند مسیرهای جدید برای خود پیدا کنند و کاریزمای بالا میتواند در متقاعد کردن کارکترها کمک کند.
گریدفال دارای فرقهها و گروههای مختلفی است که به واسطه سیستم Reputation و تصمیمات متعددی که میگیرید، میتوانند به دوستان یا دشمنانتان تبدیل شوند. این سیستم Reputation شامل همراهان شما نیز میشود. هر کدام از همراهانتان دارای داستان شخصی خود بوده و در صورت انجام دادن کوئستهای شخصیشان و گرفتن تصمیمات متناسب با عقایدشان، میتوانند به دوست وفاداری تبدیل شوند. اگر هم زیادی به ضررشان کار کنید، به مرور از شما دور شده و حتی میتوانند خیانت کنند.
همراهانی که پیدا میکنید هم یادآور آثار «بایوور» هستند؛ هرکدام از آنها دارای تواناییهای خود بوده و به یکی از گروههای دنیای بازی وابستهاند. برای مثال Kurt سربازی است که از کودکی همراهتان بوده و یا Siora که از محلیهای تیر فرادی است. این همراهان میتوانند در جریان برخی کوئستها تاثیر بگذارند. برای مثال سیورا میتواند دیالوگهای محلیان را برای شما ترجمه کند. البته اگر راستش را بگویم، انتظار داشتم آنها نقش بیشتری در جریان داستان داشته باشند اما همین وضعیت فعلی هم راضیکننده است. در ضمن، قابلیت Romance با آنها نیز کاملا وجود دارد. در واقع میتوان گفت که Romance به استانداردی در بازیهای نقشآفرینی تبدیل شده که اگر وجود نداشته باشد، باید تعجب کرد.
همه این موارد به علاوه نویسندگی عالی، دست به دست هم میدهند تا با یک تجربه نقشآفرینی جذاب مواجه باشیم. شخصیتهایی که در طول بازی ملاقات میکنید همگی به خوبی نوشته شده و اکثرا به خوبی صداگذاری شدهاند. هرچند ایفای نقش برخی از NPCها، به خصوص محلیهای تیر فرادی، چندان جالب از آب در نیامده و باعث میشود آنها لهجهای مضحک به خود بگیرند.
دیگر بخش مهم بازی، مبارزات آن است که متاسفانه انتقادات من از اینجا شروع میشود. مبارزات گریدفال به طور کلی استاندارد هستند؛ حملات عادی، بلاک کردن، جاخالی دادن و در نهایت یک ضربه قدرتمند که از نواری شبیه نوار آدرنالین تغذیه میکند. در این میان هم به انواع و اقسام جادوها و معجونها دسترسی دارید تا به خود و گروهتان کمک کنید. خوشبختانه همراهانتان هم از هوش مصنوعی خوبی بهره میبرند و حسابی به از بین بردن دشمنانتان کمک میکنند.
اما مشکل اینجاست که کنترل شخصیتتان در مبارزات، در یک کلام، چندان جالب نیست. به شخصه بیشتر اوقات احساس میکنم که به جای یک انسان، در حال کنترل یک تانک هستم. حرکت کردن بیش از حد سنگین به نظر میرسد و اجرا کردن دستورات به گونهای است که انگار با یکی دو ثانیه تاخیر انجام میشود. این مسئله بیشتر از همه در جاخالی دادن به چشم میآید که خیلی از اوقات بود و نبودش هیچ فرقی ندارد!
البته مبارزات را در حد فاجعه پایین نمیآورم؛ با اینکه در اوایل از هرگونه مبارزه بیزار بودم، اما بعد از چند ساعت عادت کردم و حالا آن را قابل تحمل میدانم. اما میتوانم حدس بزنم که عدهای نتوانند با کنترل مبارزات گریدفال کنار آیند و همین منجر به کنار گذاشتن یک بازی خوب شود. نکتهای هم که اینجا وجود دارد این است که بسیاری از کوئستها را میتوانید بدون کوچکترین خون ریزی به پایان برسانید که خبر خوبی برای افرادی همچون من است.
حالا برگردیم به موارد مثبتتر. یکی از نکات جالبی که سازندگان در گریدفال اعمال کردهاند، سیستم فست تراول آن است. هنگامی که از یک منطقه به دیگری سفر میکنید، به جای اینکه با صفحه لودینگ مواجه شوید، به مکانی کوچک و بین راهی منتقل میشوید. در این مکان شما به یک فروشنده و یک صندوق دسترسی دارید که در صورت لزوم، آیتمهای خود را فروخته و یا ذخیره کنید و یا خریدهای لازم خود را انجام دهید. همچنین تمامی همراهانتان در اینجا حضور دارند که میتوانید با آنها صحبت کنید، کوئستهای شخصیشان را دریافت کنید و تیم خود را از بین آنها تشکیل دهید. تا همه اینها را انجام بدهید هم منطقه بعدی بارگذاری میشود تا به سرعت به جریان بازی برگردید.
یکی از بزرگترین پیشرفتهای گریدفال نسبت به آثار قبلی اسپایدرز، گرافیک و بخشهای فنیتر آن است. بازی در مواقع بسیاری واقعا زیبا به نظر میرسد. مدل شخصیتها، ساختمانها و اشیاء بازی و بافتهایشان با دقت و جزئیات بسیار طراحی شدهاند. این مسئله را بیشتر از همه میتوانید در طراحی لباسها، زرهها و سلاحها مشاهده کنید که بدون اغراق، جزو بهترینهای کل صنعت هستند. همه اینها به علاوه نورپردازی بسیار خوب و حس اتمسفر کلی، به خوبی موفق به ارائه محیطی شدهاند که بازیکن از حرکت در آن لذت ببرد.
جا دارد اشاره کنم که هنگام تجربه، ممکن است احساس کنید که نه در حال انجام یک بازی با بودجه محدود، بلکه یک بازی AAA تمام عیار هستید. به خصوص در هنگام کاتسینهای داستانی که به لطف انیمیشن عالی و کارگردانی حرفهای، انگار مستقیما از یک عنوان AAA مانند Assassin's Creed بیرون آمدهاند. این یکی از جنبههای کار است که اگرچه در تریلرها نیز قابل مشاهده بودند، اما همچنان توانستند مرا سورپرایز کنند.
البته همه چیز هم به این خوبی نیست؛ علیرغم همه تلاشهای سازنده، محدودیت منابعشان به وضوح مشخص است و برخی دیگر از انیمیشنها چندان جالب از آب در نیامدهاند به خصوص Lip Sync که در بهترین حالت معمولی است و در بدترین حالت هم فقط باید شاکر بود که لب شخصیتها تکان میخورد. همچنین تکرار مدل شخصیتهای رهگذر برخی أوقات از فرط تکرار، به مرزهای خندهدار بودن نزدیک میشود.
این محدودیت منابع هم برخی أوقات خود را در کوئستها نشان میدهد. یکی از مثالهایی که به ذهنم میرسد به همان شهر ابتدای داستان برمیگردد. در Serene دو ساید کوئست متفاوت داشتم که از لحاظ ماجرای پشتشان هیچ ربطی به هم نداشتند. کوئست اول در مورد قاچاق چند جعبه حاوی سلاح بود که در یک انبار تحت کنترل گروه Nauts قرار گرفته بودند. این انبار توسط دو نگهبان محافظت میشد. به لطف کاریزمای بالای شخصیتم توانستم آنها را سر کار بگذارم و وارد انبار شوم. کوئست را به اتمام رساندم و رفتم سراغ بعدی.
کوئست دوم در مورد پیدا کردن دو مرتد برای فرقه مذهبی Theleme بود. بعد از پیدا کردن سرنخها و ردیابی آنان، با حقیقتی جالب مواجه شدم؛ آنها دقیقا در همان انبار قبلی حضور داشتند! بگذریم از اینکه چرا در جریان کوئست قبلی خبری از آنها نبود. نکته جالب دیگر، حضور دوباره همان نگهبانان دم در انبار بود! و از آن خندهدار تر اینکه آنها به نظر هیچ خاطرهای از یه ربع قبلشان نداشتند. من هم با لباسی متفاوت آنها را به بهانهای دیگر دوباره دنبال نخود سیاه فرستادم!
این موارد هرچقدر هم عجیب بوده باشند، در نهایت به تجربه من صدمه نزدند. در واقع خیلی راحت میتوانم بگویم که اسپایدرز با Greedfall بالاخره خودش را به عنوان یک سازنده نقش آفرینی ثابت کرده است. یک مرحله هم فراتر میروم؛ اسپایدرز همین الان توانسته تا حدی آن خلائی که توسط بایوور ایجاد شده را پر کند. البته که بازی دچار برخی مشکلات فنی و یک سیستم مبارزات نه چندان جالب است، اما در نهایت با یک اثر بسیار لذتبخش مواجه هستیم که احتمالا میتواند دوستداران سبک نقشآفرینی را راضی کند.
نویسنده متن: رایان زجاجی
نظرات