نقدی بر انیمیشن Isle of Dogs
اگر قرار باشد فهرستی از ناشناختهترین کارگردانهای ماهر سینما را لیست کنیم، مطمئنا وس اندرسن یکی از این کارگردانان ناشناخته خواهد بود. شاید بتوان مشهورترین و زیباترین اثر او را "هتل بزرگ بوداپست" به حساب آورد. اثری به غایت خلاقانه و زیبا در میان عناوین تکراری و دمدهی هالیوود. بدعت و نوآوریهای این فیلم از ذات خلاق اندرسن سرچشمه میگیرد. اندرسن از آن دست کارگردانان آمریکایی است که نگاهش را از سینمای پر زرق و برق اما نه چندان جذاب و تکراری داخل، برگردانده و به سمت دیگری معطوف شده است.
به وضوح مشخص است که اندرسن به فرهنگهای مختلف علاقه دارد و میخواهد برای هر فرهنگی که دوست دارد، یک اثر بسازد. البته او از هر فرهنگی یک برداشت مخصوص به خود را دارد و طبق همان برداشت و دیدگاهی که دارد، فیلم میسازد. یک بار ماجرایی را در قلب اروپای شرقی و در بوداپست روایت میکند، بار دیگر در فیلم آقای فاکس شگفت انگیز، سبک و سیاقی بریتانیایی پیدا میکند و حالا این بار نیز به سراغ شرقی ترین نقطه زمین رفتهاست؛ ژاپن!
فیلم Isle of Dogs ماجرای سگهای نگونبخت ژاپنی است. طبق افسانهها، سالها قبل گربهها و سگها با یکدیگر به نزاع پرداختند و گربهها با همراهی انسانها تحت رهبری خاندان کوبایاشی، توانستند پیروز جنگ باشند. بعد از چند صحنه حماسی و زیبا، ماجرا چند صد سال بعد میرود. جایی که خاندان کوبایشی دوباره قدرت را در دست میگیرند. حالا آنها میخواهند سگها را از شهرشان تبعید و بعد نابود کنند. ایدهای احمقانه ولی ظالمانه. حال پسربچهای در این میان صدای اعتراضش بلند میشود و به دنبال سگش میرود...
داستان فیلم طبق همین چند خطی که خواندید، ساده و بچگانه و حتی گاهی احمقانه است! روند آن بسیار سرراست و بدون پیچش بوده و شخصتیها همگی یا سیاه هستنند یا سفید. هر چند در میان شخصیتهای داستانی، بعضی از آنها ویژگیهای جالبی دارند، اما بقیه همگی شخصیتهای کلیشهای و قابل پیشبینی هستند.
اندرسن حتی در یک روایت ساده و منسجم داستانی هم شکست میخورد و او به سادگی از کنار بعضی موضوعات مهم داستانی میگذرد و کوچکترین تلاشی نمیکند تا ابهامات مخاطب را رفع کند. گاهی با صحنههایی مواجه میشوید که هیچ توضیحی در مورد آنها وجود ندارد، گاهی با سوالاتی روبرو میشوید که پاسخی روشن ندارند و باز هم گاهی شخصیتهای فرعی را میبینید که با وجود اهمیتشان، هیچ پیشزمینه داستانی ندارند و یا حداقل معرفی و ارائهی ضعیفی داشتهاند.
مشخص نیست که اندرسن با چنین روایت داستانی ضعیف چه هدفی داشته است؛ گویی داستان برای او تنها یک وسیله و بهانه بوده تا کاتسینهای مختلف دلخواهش را بهم بچسباند یا شاید میخواسته با این داستان که پس زمینهای سیاسی دارد، یک پیام سیاسی مهم را به مخاطب القا کند که حتی در این امر هم شکست خورده است.
شاید در پاسخ به این انتقادات بتوان گفت که این انیمیشن برای کودکان و نوجوانان ساخته شده، اما این دفاعیه هم نابجا خواهد چراکه این انیمیشن با وجود صحنههای خشنی و خونینی که دارد، به هیچ وجه مناسب ردهسنی پایین نیست و مفاهیم سیاسی آن هم مشخصا برای مخاطب کم سن و سال برنامهریزی نشده، پس بهانهای برای داستان پردازی ضعیف نمیماند. به هر حال انیمیشن Isle of Dogs از داستان ضعیفی رنج میبرد و با تسامح و تساهل هم نمیتوان آن را نادیده گرفت و متاسفانه تنها نقطه ضعف انیمیشن همین است!
بالاخره از جنبه داستانی این انیمیشن بگذریم، باید گفت که این اثر الحق و الانصاف در زمینههای دیگر اصلا کم کاری نکرده است. با وجود آنکه این فیلم با استفاده از سبک استاپموشن تهیه شده، جزئیات دیوانهواری دارد. فضاسازی و اتمسفر دیوانهکنندهای دارد و یک تم موسیقی ژاپنی در پسزمینهی تک تک صحنههای آن با روح و روانتان بازی میکند!
نمیدانم تا چه اندازه طرفدار انیمیشنهای استاپموشن هستید و یا اصلا علاقهای به این سبک دارید یا خیر، اما از یک چیز مطمئن هستم؛ با دیدن Isle of Dogs عاشق این سبک کارتونسازی میشوید. جزئیات دیوانه کننده، رنگبندی فوقالعاده، طراحی زیبا سگها، افکتهای جالب و بامزه و خلاقیت در طراحی همگی باعث شدهاند تا این اثر به یک تابلوی هنری تبدیل شود؛ تابلوی هنری که با ساعتها تماشای آن خسته نمیشوید و چشمهای شما را نوازش میدهد. در هر صحنهای از این فیلم، یک نکته جذاب را پیدا میکنید و این نکات جذاب باعث میشوند تا شما دلتان بخواهد به تماشای فیلم ادامه دهید. از توضیح بیشتر پرهیز کرده و از شما میخواهم با دیدن ویدیو زیر به اوج هنر و مهارت اندرسن و تیمش پیببرید.
تا به حال به اتمسفر انیمیشنهای پیکسار و یا دریم ورکز توجه کردهاید؟ بیشتر این انیمیشنها در یک فضای شاد و کودکانه یا مکانهای زیبا و جذاب جریان دارند. فضاهایی که معمولا شامل درخت و چمن و خانههای تمیز و یا دریای آبی و سایر مناظر زیبا از این قبیل میشود. خوشبختانه انیمیشن Isle of Dogs از این مکانهای کلیشهای و تکراری فاصله گرفته و به سراغ یک فضای نو و بکر رفته است؛ زبالهدانی!
کمی قبلتر در مورد تبعید سگها صحبت کرده بودیم، خب حالا به شما میگویم که این تبعیدگاه یک جزیره متروکه و مکان تخلیه زباله است و تقریبا 90 درصد ماجرای فیلم در همین جا اتفاق میافتد. شاید در ابتدا باور این موضوع آسان نباشد که لوکیشن اصلی یک فیلم، زبالهدانی باشد و احتمالا بسیاری با شنیدن این مطلب، گمان کنند که حتما نتیجهی فیلم یک اثر چندشآور، تیره و جدی و پوچ خواهد بود. اما هنر و خلاقیت اندرسن در اینجا به کمک او آمده است. اندرسن با توانایی و استعداد خود، کاری کرد که حتی کثیفترین و چندش ترین مکان برای داستانسرایی، به یک مکان جذاب و دارای روح تبدیل شود و شما را غرق در دنیای خود کند. یک دنیای جالب و اسرارآمیز از زبالهها و سگهای فراموش شده ساکن آن. بله در انیمیشن Isle of Dogs حتی زبالهها هم قشنگ هستند!
با وجود آنکه داستان، فضاها و شخصیتها انیمیشن تاحدودی تم ژاپنی داشتهاند اما این موسیقی انیمیشن است که آن حس و حال ژاپنی اثر را به حد اعلا میرساند. موسیقی متن تک تک سکانسها فوقالعاده و شنیدی است و به شما توصیه میکنم هنگام تماشای اثر حتما از یک سیستم صوتی یا هدفون خوب استفاده کنید تا بتوانید نوای دلنشین آن را با تمام وجودتان بشنوید و لذت ببرید. موسقی متن دقیقا همانی است که باید باشد. در صحنههای دراماتیک، احساسی و آرام است، در صحنههای مبارزه، تند و هیجانی است و در تمام نتهای خود یک حال و هوای شرقی دارد.
در مورد صداگذاری شخصیتها هم باید گفت که صدای هرانسان یا سگی، متناسب با شخصیتش است و شما از روی تُن صداها کاملا میتوانید به ویژگیهای شخصیتی هر فرد پی ببرید و یا از احساسات او با خبر شوید. نکتهی جالب در مورد صداگذاری این است که در طول فیلم، انسانها همگی به یک زبان ناشناخته صحبت میکنند و در عوض پارس سگها به انگلیسی است! در واقع این حرکت جالب سازندگان باعث شده که شما با شنیدن دیالوگهای مهم از زبان سگها، با آنها احساس همدردی بیشتری داشته باشید و قهرمانان اصلی فیلم که سگها هستند، خود را به شما نزدیکتر کنند و این موضوع جای تقدیر دارد.
در انتها باید گفت هرچند انیمیشن Isle of Dogs از لحاظ داستانی، به شدت کلیشهای است و ضعفهای زیادی هم درنحوه روایت دارد، اما جلوههای هنری و طراحی جذاب این انیمیشن، به همراه موسیقی فوقالعاده آن، بر ضعفهای فیلم میچربد. Isle of Dogs را ببینید، اما نه برای داستانش بلکه به خاطر خلاقیت اندرسن و روح بکر این اثر چراکه نمونهی آن را در هیچ جای دیگری پیدا نخواهید کرد.
نظرات (1)