عناوین جهان باز، بازیهای عامه پسندی هستند؛ مهم نیست در چه ژانری باشند، نقش آفرینی یا اکشن، این بازیها به راحتی اکثر گیمرها را به سمت خود جذب میکنند و دلیلش هم واضح است؛ به عنوان گیمر، ما علاقه داریم وارد یک دنیای عظیم و ناشناخته شویم و رازهای این دنیا را کشف کنیم. اینکه به مرور زمان با این دنیا، داستانها و شخصیتهایش بیشتر آشنا شده و رازهای بیشتری از آن کشف کنیم برای ما لذت بخش است، حتی اگر وسعت زیادی نداشته باشد. و همین باعث میشود عناوین جهان باز جذابیت خاصی برای ما داشته باشند، اینکه هر روز با خود فکر کنیم امروز چه چیزی کشف خواهم کرد که دیروز نمیدانستم.
متاسفانه تمامی عناوین جهان بازی که در طی دو دهه اخیر منتشر شدند بازیهای شایسته توجهی نبودند و دلیل این هم واضح است! بسیاری از سازندگان بر این باورند که با ساخت یک نقشه وسیع و پر کردن آن با انواع و اقسام فعالیتهای بی معنی و تکراری میتوانند یک دنیای جذاب درست کنند؛ این نه تنها باعث میشود دنیای بازی اصلا قابل باور نباشد، بلکه باعث میشود به یک دنیای مجازی که فقط برای بازیکن ساخته شده تبدیل شود. خوشبختانه برخلاف این عناوین، بسیاری از بازیهای جهان باز دیگر بهتر عمل کردند چرا که سازندگان آنها میدانستند چه چیزی یک بازی جهان باز را برای گیمر جذاب میکند. حال واقعا فرق این عناوین، با عناوین سندباکس ناموفق چیست؟ برای رسیدن به جواب این سوال کافیست به لیست زیر نگاهی بیندازید. البته لیست زیر فقط تعداد محدودی از عناوین جهان باز موفق را شامل میشود و مطمئنا بازیهای دیگری با دنیاهای بی نظیری وجود دارند، اما همین لیست هم میتواند به خوبی نشان دهد که چرا فقط کمیت مهم نیست و کیفیت نیز از اهمیت بالایی برخوردار است؛ پس جای تعجب ندارد اگر بگوییم معیار انتخاب بازیهای لیست زیر فقط وسعت دنیاهای آنها نیست، بلکه جزئیات، عمق، طراحی، کیفیت محتوا و یا حتی داستان و شخصیتهای دنیای بازی نیز فاکتورهای مهمی به حساب میآیند.
پس با این مقدمه با بازیمگ همراه باشید تا نگاهی داشته باشیم به تعدادی از برترین دنیاهایی که تا به حال برای بازیهای ویدیویی خلق شدهاند.
The Commonwealth – Fallout 4
با وجود تمام سادگی و ایرادهایی که عناوین نقش آفرینی بتسدا دارند، واقعا با دیگر بازیهای ژانر خودشان متفاوت هستند؛ بله، شاید سیستم مبارزات آنها ساده باشد یا انواع و اقسام باگها در آنها دیده شود، اما دنیاهایی که این عناوین پیش روی شما میگذارند، به معنای واقعی بی نظیر هستند؛ این قضیه حتی در مورد فالوت 4 که ضعیفترین آر پی جی بتسدا به حساب میآید(البته اگر فالوت 76 را در نظر نگیریم)هم صدق میکند. دلیل بی نظیر بودن دنیای فالوت 4 فقط گیم پلی لذت بخش آن نیست، بلکه هزاران داستان کوچک و بزرگی که میتوانید تجربه کنید و نویسندگی و ارائه این داستانها که خیلی زیبا یک دنیای پسا-آخرالزمانی را به تصویر میکشند. بر خلاف بسیاری از عناوین سندباکس، گشت و گذار در نقشه فالوت 4 لذت زیادی دارد، چرا که ممکن است در سفر از نقطه A به نقطه B صدها شخصیت یا مکان مختلف سر راه شما سبز شوند که هر یک داستانی برای گفتن داشته باشند و این داستانها آنقدر خوب نوشته شده که با تجربه کردن هر کدام، بیشتر در دنیای عمیق بازی غرق میشوید. علاوه بر اینکه نقشه فالوت 4 خالی و بی جان نیست، اینکه بازی به شما آزادی عمل میدهد تا این داستانها را هر طور که مایلید به پایان برسانید، باعث میشود لذت تجربه هر کدام از آنها چندین برابر بیشتر شود. Commonwealth وسعت زیادی ندارد، اما یک دنیای دوست داشتنی است که هیچوقت از گذراندن وقت خود در آن خسته نخواهید شد.
America – Horizon Zero Dawn
باورش سخت است که تیم سازنده فرنچایز محبوب Kill Zone، مسئول ساخت عنوان بی نظیر Horizon Zero Dawn است؛ با وجود اینکه گوریلا گیمز تجربه خاصی در ساخت یک عنوان جهان باز نداشته، هورایزن زیرو داون به راحتی در بین بهترین عناوین جهان باز قرار میگیرد. درست همانند فالوت 4، زیبایی هورایزن فقط به گیم پلی عالی آن نیست، بلکه دنیای آن و داستانها و شخصیتهایش نقش مهمی در تبدیل کردن هورایزن به یک اثر استثنایی دارند. ایده ترکیب قرون وسطی و آینده بسیار دور چیزی نیست که بتوان به راحتی پیاده سازی کرد اما خوشبختانه تیم گوریلا بر خلاف تصور بسیاری از افراد(از جمله من) توانست یک دنیای بی همتا را خلق کند. تمامی محیطهای بازی، کوهستانهای برفی، جنگلها، صحراها، شهرها و دهکدهها، نه تنها از لحاظ ظاهری به زیبایی طراحی شدهاند، بلکه هر کدام چیزی برای کشف کردن دارند و مهمتر از همه، محیطهایی زنده و پویا به نظر میرسند. دنیای هورایزن یک دنیای عظیم، زیبا و متنوع است و با وجود اینکه عظمت دنیای عناوین نقش آفرینی مانند ویچر 3 را ندارد، مملو است از رازها و داستانهای جالب که بازیکن را بیشتر با دنیای بازی آشنا کرده و میتوانند برای ساعتها او را سرگرم نگه دارند.
Capital Wasteland – Fallout 3
با وجود تمام نکات مثبت فالوت 4، باید قبول کنیم که واقعا جذابیت فالوت 3 را نداشت؛ بدون شک کپیتال ویستلند یکی از بهترین دنیاهای پسا-آخرالزمانی است که برای یک بازی ویدیویی خلق شده. درست از لحظهای که از والت 101 خارج میشوید و سرزمین ویران شده پیش رویتان را میبینید و اولین قدم را در آن بر میدارید، حس خوبی به شما دست میدهد؛ یک حس ماجراجویی که شاید نتوانید مثل آن را در بازی دیگری پیدا کنید. جذابیت کپیتال ویستلند(که شهر واشنگتن و مناطق اطرافش را شامل میشود) فقط به عظمت و بزرگی آن نبود، بلکه طراحیاش و داستانها و ماجراهای دوست داشتنی که میتوانستید در آن تجربه کنید نیز شما را مجذوب خود میکردند. در حالی که عناوینی همچون رد دد 2 یا ویچر 3 دنیاهای زیبا و سرسبزشان را به رخ ما میکشند، فالوت 3 ویستلند ویرانه، خاکستری و درماندهاش را برای گشت و گذار در اختیار ما میگذاشت و همین ویژگی آن را به یک عنوان جهان باز منحصر به فرد تبدیل میکرد. مهمتر از همه اینکه همانند بسیاری از عناوین نقش آفرینی بتسدا، در هر گوشه کنار این سرزمین نابود شده، هر ساختمان خرابه، هر شهر ویرانه یا بیابان، میشد داستانی برای تجربه یا رازی برای کشف کردن پیدا کرد.
Italy – Assassins Creed II
برخلاف اساسینز کریدهایی که یوبیسفات در چند سال اخیر عرضه کرده، اساسینز کرید 2 بازی نبود که بتوان کارهای زیادی در آن انجام داد؛ اما این مهم نبود، چرا که دنیای بازی و تعاملی که شما با آن داشتید باعث میشد دنیای آن یک دنیای واقعی و قابل باور به نظر برسد، حتی با وجود آزادی عمل کم و ماموریتهای خطی بازی؛ به مرور زمان مهارتها و اسلحههای بیشتری به دست میآوردید، با محیط بازی بیشتر آشنا میشدید و بنابراین میتوانستید تعامل بیشتری با دنیای بازی داشته باشید. اما به جز گیم پلی، ساخت محیطهای بازی نیز عالی انجام شده بود و تصویری دقیق از ایتالیا در قرن پانزدهم را به ما نشان میداد. روم، فلورانس، ونیز، فلوری، همه و همه با در نظر گرفتن کوچکترین جزئیات طراحی شده بودند و مکانهایی زنده به نظر میرسیدند؛ آنقدر که گاهی اوقات دوست داشتید در این مکانها فقط قدم بزنید و همزمان به موسیقیهای زیبای جسپر کید گوش فرا دهید. همانطور که گفته شد، اساسینز کرید 2 آزادی عمل یا فعالیتهای زیادی پیش روی شما نمیگذاشت، اما نه تنها بهترین نسخه این فرنچایز، بلکه یکی از بهترین عناوین جهان باز به حساب میآید.
Los Santos – GTA V
نقشه GTA V نه تنها وسعت زیادی دارد، بلکه جزئیاتی که در طراحی آن دیده میشوند نیز واقعا تحسین برانگیز هستند؛ اگر بازیهایی مانند فالوت یک شبیه ساز عالی از یک دنیای پسا-آخرالزمانی هستند، جی تی ای 5 یک شبیه ساز عالی از زندگی در شهر لس آنجلس است. جزئیاتی که در طراحی نقشه بازی وجود دارند به قدری دقیق هستند که شاید از خود شهر لس آنجلس هم بهتر طراحی شده باشند! منطقههای بالا شهر و پایین شهر، خیابانها و اتوبانها، منطقههای مسکونی و فروشگاهها، حتی مکانهای خارج از شهر مثل کوهستانها، صحراها و یا دریاچهها، همه و همه دقیقا همان شکلی که در دنیای واقعی هستند طراحی شده و تیم سازنده کوچکترین جزئیات را از قلم ننداخته است. از طراحی زیبا و دقیق نقشه که بگذریم، به گیم پلی عالی، انواع و اقسام فعالیتهایی که میتوانید انجام دهید، پویا و زنده بودن خود دنیای بازی و هوش مصنوعی بالای NPCها میرسیم که کار را به اوج کمال میرساند. اگر فعالیتهایی که میتوانید در جی تی ای 5 به سراغشان بروید کم میبود(که اینگونه نیست) هم ایرادی نداشت، چرا که فقط قدم زدن در این نقشه پر جزئیات و زنده خودش میتواند یک بازی سرگرم کننده باشد!
Kingdom of Hyrule – Zelda Breadth of the Wild
عنوان Breadth of the Wild با هر اثر جهان بازی که تا به حال تجربه کردهاید متفاوت است؛ زیرا تمامی المانهای بازی به شکلی متفاوت پیاده سازی شدهاند. BOTW یک خط داستانی پیش روی شما نمیگذارد و نمیگوید این کوئستها را تمام کن تا بازی تمام شود، در عوض شما را داخل هایرول قرار داده و میگوید دیگر به من هیچ ربطی ندارد، هر کار دوست داری انجام بده! تنها هدف شما نابود کردن شخصیت منفی یعنی گنان است و از ابتدا تا انتهای بازی هیچ کوئست اصلی وجود ندارد، بازی تقریبا هیچ اطلاعاتی در اختیار شما نمیگذارد و هیچ آیکونی در نقشه دیده نمیشود که شما را اینطرف و آنطرف ببرد، در عوض کنجکاویتان شما را هدایت کرده و خودتان مکانهای مختلف را پیدا میکنید و مهمتر از همه، هیچ دیوار نامرئی وجود ندارد که شما را از رفتن به مکانی منع کند و میتوانید به هر جایی که میبینید سفر کنید. این ویژگیها باعث میشوند هایرول فقط یک دنیای مجازی که برای تفریح بازیکن ساخته شده نباشد، بلکه یک دنیای واقعی باشد که بازیکن باید برای زنده ماندن در آن تلاش کند. و از همه اینها که بگذریم به زیباییهای دنیای هایرول میرسیم؛ رشته کوههای برفی، جنگلهای سرسبز، صحراهای وسیع و غارهای بزرگ، همه و همه طراحی هنری تحسین برانگیزی دارند. و صد البته هیچکدام از این محیطها خالی و بی جان نیستند و تک تک نقاط نقشه مملو است از رازها و داستانهای مختلف. Breadth of the Wild نه تنها یک عنوان جهان باز بی نظیر، بلکه یک عنوان نقش آفرینی استثنایی نیز است.
America – Red Dead Redemption II
استعدادی که راکستار در ساخت دنیاهای داینامیک و زنده دارد را هیچ تیم سازنده دیگری ندارد و فکر میکنم بارها این قضیه را ثابت کردهاند. ابتدا با جی تی ای 4، بعد با اولین نسخه رد دد، بعد از آن با جی تی ای 5 و چند ماه پیش نیز با رد دد 2 که واقعا یک بازی بی همتا است. دنیاهای عناوین جهان باز هر چقدر هم که جزئیات داشته باشند، نمیتوانند به اندازه یک دنیای واقعی داینامیک باشند چرا که شخصیتهای داخل بازی فقط هوش مصنوعی هستند، اما این قضیه در مورد رد دد 2 صدق نمیکند و دنیای آن به شکل عجیبی زنده و پویا است؛ انگار که هیچ هوش مصنوعی در این دنیا وجود ندارد و فقط انسانهای واقعی در آن زندگی میکنند. دلیل زنده بودن این دنیا جزئیات دیوانه کنندهای است که واقعا مثل آنها را نمیتوان در هیچ بازی دیگری پیدا کرد. اینکه NPCها به هر کار یا حرف شما عکس العمل خاصی نشان میدهند، اینکه هیچ دو NPC شبیه یکدیگر نیستند، اینکه بر خلاف بسیاری از عناوین جهان باز NPCها بی هدف اینطرف و آنطرف نقشه راه نمیروند و برنامه خاص خود را دارند یا اینکه همانند دنیای واقعی در دنیای بازی گذر زمان وجود دارد، اینها همه مشخصههایی هستند که دنیای رد دد 2 را از دنیاهای دیگر عناوین جهان باز متمایز میسازند. رد دد 2 یک عنوان نقش آفرینی نیست، اما دنیای آن از دنیای هر اثر جهان باز یا نقش آفرینی دیگری زندهتر است.
The Continent – Witcher 3 Wild Hunt
از هر کس که ویچر 3 را تجربه کرده و سریال گیم آو ترونز را دیده باشد بپرسید، میگوید ویچر 3 دقیقا همان بازی است که باید از گیم آو ترونز ساخته شود؛ حتی برخی از افراد بر این عقیدهاند که دنیای ویچر 3 عمیقتر و جذابتر است؛ دنیایی مملو از زیبایی و زشتی که به راحتی میتوان صدها ساعت خود را در آن گم کرد. علاوه بر محیطهای چشم نواز و خیره کننده(که فقط قدم زدن در آنها خودش میتواند بسیار لذت بخش باشد)، تنوع داستانها و شخصیتهایی که میتوان در دنیای بازی پیدا کرد نیز واقعا تحسین برانگیز است؛ داستان هر کوئست(حتی کوچکترین آنها) آنقدر عالی نوشته شده که میتواند یک قسمت یک سریال باشد و شخصیت پردازی به قدری خوب انجام شده که حتی فرعیترین شخصیتها نیز پتانسیل این را دارند که یک پروتاگونیست باشند. حتی آخرین DLC بازی(Blood and Wine) خودش آنقدر بزرگ بود که پتانسیل یک بازی کامل بودن را داشت! واقعا باید از سی دی پراجکت به خاطر زحمات و تلاشش برای ساخت این دنیا قدردانی کرد، دنیایی که کیفیت و کمیت محتوای آن هر دو بیش از اندازه زیاد است. فکر میکنم خیلی از شما دوستانی که دارید این مطلب را میخوانید به فکر تجربه دوباره ویچر 3 افتادهاید، اگر هم تا به حال آن را تجربه نکردهاید پیشنهاد میکنم همین الان به سراغش بروید!
Skyrim – The Elder Scrolls V Skyrim
کسی حتی فکرش را نمیکرد که تاد هاوارد و بتسدا بتوانند عنوانی موفقتر از فالوت 3 را عرضه کنند، اما طولی نکشید که این کار را انجام دادند. تصور کنید مشخصههای هر فیلم یا سریال مربوط به قرون وسطی را جمع کرده و آنها را در یک بازی قرار داده باشند. البته اسکایریم فقط یک بازی نبود، بلکه یک دنیای واقعی بود که شما باید در آن زندگی میکردید. به خاطر همین است که هنوز هم افراد زیادی آن را بازی میکنند، اسکایریم چیزی نیست که تمام شود و کنارش بیندازید و دیگر به آن نگاه نکنید؛ زمانی که آن را شروع میکنید، وارد دنیایی میشوید که در آن اصلی یا فرعی وجود ندارد و هر کاری که انجام میدهید میتواند برای خودش داستانی باشد. میتوانید صدها ساعت از وقت خود را در دنیای بازی بگذرانید و حتی یک کوئست اصلی هم انجام ندهید. و هیچکدام از کارهایی که داخل دنیای بازی انجام میدهید(تکرار میکنم هیچکدام) بی معنی نیستند یا فقط برای پر کردن بازی داخل آن قرار داده نشدهاند، بلکه تمامی آنها کمک میکنند تا دنیای اسکایریم زیباتر به نظر برسد. هر شهر، دهکده، غار یا قلعه با دقت طراحی شده و هر کدام هزاران داستان برای گفتن دارند که یکی از دیگری جذابتر است. ممکن است اسکایریم گرافیک فوق العادهای نداشته باشد یا جزئیاتش به اندازه ویچر 3 خیره کننده نباشند، اما بدون شک دنیای آن یک دنیای عظیم، زیبا و دوست داشتنی است که هیچوقت از یاد نخواهیم برد.
ویژگی مشترکی که عناوین ذکر شده دارند این است که دنیاهایشان همه قابل باورند و دنیاهایی واقعی به نظر میرسند؛ یعنی بود و نبود بازیکن برای آنها فرقی نمیکند و اگر شخصیت اصلی در آن وجود نداشته باشد، فردی دیگر جای او را میگیرد! طوری که احساس میکنید زمانی که کنسول بازی خود را خاموش کرده هم این دنیاها در حال چرخش هستند؛ بله، ممکن است با تمام کردن این عناوین تاثیری روی داستانشان بگذارید، اما دنیای آنها به خاطر حضور شما به کل عوض نمیشود؛ انگار که قبل از اینکه شما واردشان بشوید وجود داشته و بعد از اینکه کار شما با آنها تمام شده هم وجود خواهند داشت. حال این دنیاها را با دنیاهای عناوینی مانند Mad Max، Rage 2، Watch Dogs و یا Days gone مقایسه کنید؛ عناوینی که دنیاهایشان نه تنها شما(یعنی شخصیت اصلی) را در مرکز توجه قرار داده، بلکه نقشه آنها آنقدر پر شده از فعالیتهای تکراری و خسته کننده که بعد از یک ساعت بازی کردن دیگر میدانید دنیای بازی چیز خاص یا جالبی برای پیدا کردن ندارد؛ قدرت بازیها هم همانند زندگی واقعی به این است که میتوانند مدام ما را غافلگیر کنند و متاسفانه این عناوین هیچ چیز غافلگیر کنندهای ندارند. البته این ویژگی آنها را به عناوین افتضاحی تبدیل نمیکند، اما باعث میشود دنیای آنها خیلی زود از یاد ما بروند؛ در حالی که هایرول، لوس سانتوس، کپیتال ویستلند، توسانت، نیو آستین و یا اسکایریم برای همیشه در یاد ما خواهند ماند.
شما چه فکر میکنید؟ به نظر شما کدام عناوین جهان بازی که تا به حال منتشر شده دنیاهای بی نظیری دارند و باید در این لیست قرار بگیرند؟ مهمتر از آن، فکر میکنید کدام بازیهای جهان بازی که قرار است در آینده منتشر شوند، به عناوین فوق العادهای با دنیاهای به یاد ماندنی تبدیل خواهند شد؟! سایبرپانک 2077؟ The Outer Worlds؟ الدر اسکرولز 6؟ Death Stranding؟!
نظرات (1)