اسپویلر : قسمت ابتدایی داستان بازی در اینجا گفته میشه اگر تمایلی به دونستن اون ندارید و میخواهید خودتون بازی رو تجربه کنید لطفا این قسمت رو نخونید.
داستان با آشنایی هنری و جولیا آغاز میشه با یک موسیقی که حداقل برای من بسیار گوش نواز هست در بین متن هایی که داستان رو توضیح میدن شما معمولا حق انتخاب بین دو عمل رو دارید متاسفانه باید بگم تا جایی که بازی رو اجرا کردم یعنی ابتدای روز دوم این انتخاب ها تاثیری در روند بازی نداشتن و بنظر میرسه این انتخابها فقط برای این بوده که گیمر درگیر داستان بشه امیدوارم این قضیه درست نباشه .
ابتدای بازی - آشنایی هنری و جولیا- حدود 2 دقیقه -25 مگابایت
بعد از آشنا شدن این دونفر داستان قبول کردن یک سگ و همچنین انتخاب شغل برای جولیا رو داریم نقشه اونها برای بچه دار شدن و همینطور حادثه دزدی که بنوعی آغاز سلسه حوادث تراژیک بعدی هست .
زندگی طبق معمول بعد از نشون دادن روی خوبش اون روی دیگه رو هم نشون میده جولیا بعد از حمله مرد ناشناس و استرس های جانبی و حادثه ای که در محل کارش رخ میده کم کم علایم بیماری dementia رو نشون میده
dementia به نقل از ویکی پدیا :
دمانس (به انگلیسی: dementia)، یا زوال عقل، در پزشکی و روانپزشکی، اختلال مزمن و گاهی حاد فرایندهای روانی به علت بیماری عضوی مغز، که با تغییر شخصیت و موقعیتناشناسی و اختلال در حافظه و داوری و اندیشه همراه است. شایعترین نوع دمانس، زوال عقل سالخوردگی یا آلزایمر است. از دیگر عوامل ایجاد دمانس میتوان به سکته مغزی، دلیریوم ناشی از توکسیک شدن بدن در اثر مواد مخدر و روانگردان و بیماریهای ناشایع ولی معروف مانند جنون گاوی اشاره نمود.
این بیماری که در اینجا به فراموشی ازش یاد میکنیم بهمراه دوری محل کار جولیا باعث میشه جریان تشکیل خانواده دادن و بچه دار شدن عملا منفجر بشه و جولیا باید به مرکز درمانی بره غیر از این حادثه سگی که هر دو نفر دوست داشتن ( Mayhem/ Bucket)و تا بحال همراه اونها بوده میمیره و همه اینها باعث میشه هنری یک شغل در منطقه جنگلی پیدا کنه و بزنه به دل طبیعت
قدم زدن در جنگل - 30 ثانیه - 6 مگابایت
از اینجا گیم پلی شروع میشه اولین کار رفتن به برج نگهبانی هست بعد از ورود به محل اقامت هنری با Delilah آشنا میشیم که به نوعی رئیس هنری هست و از طریق بیسیم (واکی تاکی) با اون ارتباط برقرا میکنه و اولین بار صدای هنری رو میشنویم چیزی که برای من یکم عجیب هست شوخ طبعی و راحتی و ریلکس بودن هنری هست بعد از همه اتفاقاتی که براش افتاده به عبارت ساده تر از نظر احساسی شخصی که هدایتشو برعهده دارم و صداش رو میشنوم با شخصی که یک عکس از اون نشون داده میشه و من کمی با داستان زندگیش آشنا شدم متفاوت هستن.
رفتن به برج نگهبانی -آشنایی با Delilah - حدود 2 دقیقه -46 مگابایت
برای صحبت کردن و راهنمایی خواستن از Delilah باید دکمه Shift سمت چپ رو بزنید بعد در صورتی که انتخابی وجود داشته باشه میتونید با اسکرول روی متن مورد نظر برید و دکمه شیفت رو ول کنید تا هنری جمله رو ادا کنه
مورد بعدی استفاده از قطب نما و نقشه هست که اگر اونها رو با دکمه N, M انتخاب کنید دیگه نمیتونید با بیسیم صحبت کنید .در ضمن صحبت با بیسیم فقط در جاهای خاص صورت میگیره در بقیه حالتها در صورت فشردن دکمه شیفت پاسخی از طرف مقابل نخواهید شنید .
بگذریم اولین ماموریت هنری اینه که بره افرادی رو که تو محدوده حفاظت شده آتش بازی میکنن پیدا کنه برای این کار باید یک طناب از توی Cache Box تو یک منطقه مشخص شده برداره.
عکس پایین شماره 1 جایی که برج نگهبانی هنری هست شماره 2 جایی که باید بره و شماره 3 جایی هست که من هنری رو با وجود نقشه و قطب نما بردم کلا حس جهت یابی تعطیل هست ولی بعد از یک مدت چپ و راست رفتن موفق شدیم cache Box رو پیدا کنیم
متاسفانه یک کار بیهوده وجود داره اون هم باز کردن این باکس ها هست که رمز همگی 1234 هست و عمل دوم برداشتن آیتم های مختلف برای مشاهده بهتر و بعد زدن دکمه موس برای گذاشتن این وسایل هست اگر در جای درست کلیک نشه وسایل روی زمین انداخته میشن که اگر بعدا به اونها نیاز باشه یکم ممکنه پیدا کردن شون سخت باشه
بعد از پیدا کردن طناب باید به محلی که آتش بازی از اون اغاز شده رفت و دو نفری که مسئول این کار هستن رو یک کم ادب کرد . مورد ناراحت کننده که برای من اینجا وجود داره اینه که عملا راهی که باید برای رسیدن به یک نقطه هدف طی بشه زیاد مشخص نیست و احتیاج به استفاده هر چند وقت یکبار از نقشه و قطب نما حس میشه شاید بعدا در صورت ادامه بازی این مناطق شناخته بشن و عمل خسته کننده نگاه کردن به نقشه از بین بره البته بگذریم که بعضی جاها اصلا راه و بیراهه مشخص نیست یک دلیلش هم پوشش گیاهی و رنگ بندی تند گاه و بیگاه محیط هست .در ضمن کاراکتر فقط میتونه در جاهای مشخص مثلا از روی تنه درخت با زدن Space Bar بپره یا از روی سنگ و صخره بالا بره
در حین بازگشت به برج نگهبانی با یک مرد غریبه مواجه میشیم که رفتار تهدید آمیزی داره و بعد هم غیب میشه بعد از رسیدن به برج میبینیم که ماشین تایپ هنری از اتاقش به بیرون پرت شده و بعضی از وسایل اتاق دزدیده شده از اینجا روند نسبتا آروم بازی تغییر میکنه و هنری مجبور میشه برای پیدا کردن این فرد ماموریت های بعد ی خودش رو آغاز کنه البته نمیدونم دلیل این کار چیه که بازی میخواد به گیمر بقبولونه که دونفری که آتش بازی راه انداخته بودن مسئول بهم ریختن محل نگهبانی یا قطع کردن سیم های مخابراتی هستن
در پایان باید بگم غیر از نقص ها یا اشکالاتی که در بالا ذکر شد و غیر از اون صدای زوزه باد که از بین صخره ها و در محیط های باز به گوش میرسه و حس بسیار بدی به آدم میده تجربه بازی Firewatch لذت بخش بود و بی صبرانه منتظر موقعیتی هستم که بهمراه موسیقی بی رحمانه قشنگ بازی به تنهایی تو جنگل قدمی بزنیم فقط کاش که سگ هنری هم زنده بود .
نظرات (7)