غوطهور در توهم و خیال، درگیری شخصیت اصلی با یک اختلال روانی، ورود شخصیتهای بیهویت و ابراز عقایدی پوچ و نمایش بخشهایی از فیلمهای برگزیده آلفرد هیچکاک از تلویزیون بزرگ امی آدامز. اینها مواردی هستند که نشان از شوق و هیجان کاذب جو رایت از مکتب سینمایی هیچکاک است. اگر مورد اقتباسی بودن فیلمنامه را فاکتور بگیریم، آیا میتوان گفت که فیلم زنی پشت پنجره (The Woman in the Window)، ادای دینی به سینمای هیچکاک است یا فیلمساز قصد داشته به طور غیرمستقیم، فیلم پنجره عقبی (Rear Window) وی را بازسازی کند؟ واکاوی منتقد از یافتن پاسخ این سؤالات نسبت به ذکر نکات ضعف فیلم دشوارتر است. با بازی مگ همراه باشید.
فیلم The Woman in the Window به کارگردانی جو رایت (Joe Wright) و نویسندگی تریسی لتس (Tracy Letts) که اقتباسی از رمان پرفروشی با همین نام است، بالاخره از فهرست آثار مسدود شده سینمای هالیوود خارج شد. البته دریافت واکنشهای منفی پیش از اکران و دعوت فیلمساز در جهت تدوین مجدد و رفع کاستیها، فیلم زنی پشت پنجره را یکشبه به یک اثر ویژه جنایی تبدیل نکرد. تصمیم به اصلاحیه مجدد یک اثر، آن هم از استودیو فیلمسازی قرن بیستم ( 20th Century Fox)، مخاطب را یاد اتفاقات تلخ پیرامون فیلم ابرقهرمانی جهشیافتگان جدید (New Mutants) میاندازد. به نظر میرسد که کیفیت آثار مستقل استودیو قرن بیستم، پیش از ملحق شدن به ابرشرکت دیزنی (Disney) خوب نبوده و نتفلیکس بهعنوان تنها ناجی برای پخش اثر ناپخته جو رایت، پا به میدان میگذارد.
آنا فاکس (با بازی امی آدامز)، زنی است که در آستانه چهلسالگی، از بیماری مزمن روانی آگورافوبیا(بیرونهراسی) رنج میبرد و روزگارش را در یکخانه بزرگ میگذراند. رفتوآمدهای روانپزشک آنا در جهت بهبود اختلال روانی وی و مستأجرش (با بازی وایت راسل) که لوازم موردنیاز وی را فراهم میکند، مقداری آشفتگی ذهنی آنا را تسکین میدهد. او که به این روال عادت کرده است، با ورود همسایه جدید به آپارتمان مقابل خانه آنا، وی بهتدریج شاهد بحث و جدل و دعواهای خانواده راسل میشود. ورود پسر نوجوانی با نام ایتن (با بازی فرد هرچینگر) و سپس مادرش (با بازی جولین مور)، کنجکاوی آنا را پیرامون شناخت بیشتر خانواده راسل بیشتر میکند. اوضاع زمانی برای آنا تحملناپذیر میشود که وی بهعنوان تنها شاهد قتل مادرِ ایتن، باید پلیس، روانشناس و اطرافیانش را قانع کند.
تدوین علیرغم بازبینی مجدد، همچنان یکی از نکات ضعف برجسته اثر محسوب میشود که درک مقدمه و پرده اول فیلم را برای مخاطب سخت میکند. پلان و سکانهای ابتدایی آنقدر سریع کات میخورند که نمیتوان شناختی دقیق از اوضاع شخصیت اصلی (آنا) و آدمهای اطرافش (چه آدمهایی که حضور فیزیکی دارند و چه صداهایی که از پشت تلفن یا آیفون شنیده میشوند.) پیدا کرد. مخاطب تا این که هویت شخصیتها را بشناسد، نیمی از پرده اول فیلم میرود. فیلمساز تصویری از علت بروز اختلال اگورافوبیا در پرده اول نشان نمیدهد یا دیالوگی در دهان شخصیت آنا برای بیان مبدأ بروز بیماری مزبور نمیگذارد و بهجایش، فیلمساز تصمیم میگیرد روشهای درمان مقابله با این بیماری را در ابتدای قصه به مخاطب نمایش دهد. مصرف قرص، نمایش رفتاری مطلوب و دوستانه با دیگران، تصاویر کلیشهای هستند که پیشتر در چنین دسته آثاری با محوریت فردی مبتلا به اختلال روانی دیده بودیم. نمیدانم که تماشای مداوم فیلمهای هیچکاک (طلسم شده و پنجره عقبی) ارجاع مستقیم و نمایش شوق جو رایت به این فیلمساز بوده یا یک نوع روش درمانی برای آنا محسوب میشده است؟!
فیلم The Woman in the Window بهمرور در تدوین بهتر عمل میکند و دیگر شاهد کاتهای سریع و بیپروا نیستیم. پرده دوم بهمراتب بهتر از پرده اول فیلم است؛ هرچند فیلمساز در ایجاد جرقه تکاپو در وجود شخصیت خلاقیت به خرج نمیدهد و دست دامن فیلم Rear Window هیچکاک میشود و دقیقاً وسیله اصلی فیلم مذکور (دوربین عکاسی) را در دستان آنا قرار میدهد. صحنه قتل به بدترین شکل به اجرا درآمده است. مرگ مادر ایتان بهنوعی نمایش داده میشود که انگار یک نیروی ماوراءالطبیعه او را به قتل رسانده است. پاشیدن خونروی صفحهنمایش، تلویزیون برفکی و نورپردازی تاریک، دستاوردهای جدیدی در خلق فضاهای دلهرهآور نیستند. آنا در طول فیلم تلاش نمیکند که بر بیماریاش غلبه کند و فیلمساز آنچنان مصمم است که روند قصه را به سمت همان مسیر Rear Window ببرد. تحقیق و تجسس آنا پیرامون شناخت هویت واقعی آلیستر (با بازی گری اولدمن) و متقاعدکردن رفتارهایش جلوی دیگران، تقریباً میتوان گفت که قصد فیلمنامهنویس آشکار است که قصهاش را به چه نحوی به پایان برساند. با گذشت تقریباً 2/3 از مدت زمان فیلم، فیلمساز بالاخره با نمایش یک فلش بک، علت بروز اختلال روانی اگورافوبیا آنا را به تصویر میکشد و هم حس شک و تردید پیرامون شناخت واقعیت و خیال از دید آنا به مخاطب انتقال میدهد. تقریباً تمامی اینها مواردی قابلقبول در مسیر یک قصه مهیج روانشناسانه هستند اما اینکه میدانیم فیلمساز و نویسنده تصویری که از رمان در ذهن خود نقش بستهاند، شباهتی بیچون و چرا به فیلم هیچکاک دارد.
پرده سوم تقریباً همانی است که از ژانر مهیج روانشناسانه انتظار داشتیم، حل شدن معمای قتل مادر ایتان با یافتن مدرکی که یکی از شخصیتها را قانع میکند (هرچند نمایش سایه چهره جولین مور روی لیوان شراب دستکمی از تقلید از سینمای کاریزماتیک لینچ ندارد). نمایش قاتل اصلی لحظهای است که باید مخاطب با دیدنش شوکه شود اما بهجای شوکه شدن، سؤالهایی در ذهنش مطرح میشود که بخش عمده آن به انگیزه قاتل برای کشتن بازمیگردد. گفتگویی بین آنا و قاتل صورت میگیرد که مخاطب منتظر است که انگیزه کشتن کاترین (مادر ایتان)، پم (یکی از کارمندان شرکت آلیستر) و سپس آنا را از زبان قاتل بداند اما آنچنان راسخ و محکم نیستند. کاترین پیشتر با مستأجر آنا رابطه داشته است و به همین علت کاترین را کشته است؟ چرا پم را کشته است؟ آیا الیستر از این قتلها آگاهی داشته است؟ چرا ناگهان این شخصیت در حساسترین لحظه داستان حذف میشود؟ عملاً بدون ارائه پاسخ منطقی به این سؤالات، قاتل فیلم به یک نوع عقبمانده ابر شرورهای ژانر اسلشر تبدیل میشود. تعقیب و گریز پایانی شاید تنها بخشی است که ضد مسیر Rear Window جلو میرود و بیشتر فیلمساز پیرو ژانر اسلشر میشود. پایانی هرچند جذاب ولی قابل پیشبینی.
اگر فیلم The Woman in the Window را در دستهی آثار Home Invasion طبقه بندی کنیم، میتوانم بگویم که در این دسته از آثار، جغرافیای خانه نقش مهمی در فضاسازی ژانر موردنظر دارد. موردی که در فیلم مذکور ضعیف عمل میکند. فیلمساز فرصت پیدا نمیکند که مخاطب با محیط عمارت آنا آشنایی پیدا کند. البته بهکارگیری رنگ تیره و تاریک در شناخت محیط و موقعیتهای مهیج فیلم تأثیر منفی گذاشته است. هیچکاک به طرز خارقالعادهای و با نبوغ بینظیرش در فیلم Rear Window، همان اتاق کوچک و سهدرچهار شخصیت کنجکاو قصه را با تمامی جزئیات به تصویر میکشد.
فیلم The Woman in the Window ارزش یکبار تماشا را دارد اما طرفدارانی که منتظر اقتباس سینمایی از رمان پرفروش سالهای اخیر آمریکا بودهاند، احتمالاً پس از تماشای اثر، مطالعه مجدد رمان را ترجیح میدهند. امی آدامز بازیگر با استعدادی است و در میان انبوه بازیگران مطرح که تنها حضور دستهجمعیشان در یک پلان مخاطب را سر ذوق میآورد، توانسته اعتماد مخاطب در جهت تماشای ادامه اثر را جلب کند. جو رایت باید بداند که مخاطب امروزه با فیلم Rear Window غریب نیست.
نظرات