این مطلب شامل بخشهایی است که داستان رمان و فیلم Dune را فاش میکند
بعد از یک سال تأخیر از زمان اکران اولیه، فیلم Dune در اختیار عموم علاقهمندان قرار گرفت تا بالاخره شاهد سومین اقتباس تصویری از پرفروشترین رمان علمی-تخیلی تاریخ باشیم. رمان «دون» از زمان انتشار در حدود 60 سال پیش یکی از تأثیرگذارترین آثار علمی-تخیلی بوده که رد اثر آن را در عناوین بسیاری از مجموعۀ جنگ ستارگان تا انیمیشن Thundercats خواهید یافت و به راحتی میتوان نقش این رمان و دنبالههایش در ژانر علمی-تخیلی را همسنگ با نقش ارباب حلقهها در ژانر فانتزی در نظر گرفت. دنی ویلنوو که بارها خودش را یکی از عشاق سینه چاک نوشتههای «فرنک هربرت» معرفی کرده، بیش از هر چیزی قصد داشته فیلمی برای یک مخاطب خاص بسازد: خودش در نوجوانی که برای اولین بار با دون آشنا شده بود.
داستان دون در حدود بیست هزار سال بعد از زمان حال اتفاق میافتد و پیشرفتهای بشر به نقطهای رسیده که خاندانهای بزرگ کنترل یک شرکت یا مجموعۀ تجاری را در اختیار ندارند بلکه حکومت سیارات مختلف در دست چنین خانوادههایی است. قهرمان اصلی داستان، پال آترِیدیس (تیموتی شَلِمه)، وارث آیندۀ خاندان آتریدیس است که کنترل سیارۀ حاصلخیز «کَلِدَن» را در اختیار دارند ولی در ابتدای این داستان به دستور «پادشاه امپراطور شَدام چهارم» موظف میشوند تا حکومت سیارۀ خشک و بی آب و علف «آراکیس» را در دست بگیرند. اهمیت این سیاره در وجود مادهای به نام Spice Melange است که فقط در این سیاره قابل استخراج بوده و امکان تولید آن هم به صورت آزمایشگاهی وجود ندارد. اسپایس در سفرهای فضایی و پرورش استعدادهای ماورایی نهفته دذ وجود برخی انسانها نقشی کلیدی دارد و با توجه به اثر اعتیادآور آن، نظم در استخراج و عرضۀ آن اهمیتی بسیار دارد ولی دستهایی پشت پرده وجود دارند که موقعیتی چنین کلیدی را تبدیل به خطرناکترین شرایط ممکن برای خاندان آتریدیس میکند.
رمان دون با وجود اینکه کتاب چندان قطوری نیست اما روایتی نسبتاً پیچیده دارد که پس زمینهای بسیار عمیق دارد که این مسئله باعث شده اکثر تهیهکنندگان و کارگردانانی که سابقاً قصد اقتباس آن را داشتند، از آن به عنوان اثری غیرقابل اقتباس یاد کنند. ویلنوو برای اینکه بتواند اثری در خور توجه ارائه کند، از یک سو کتاب را به دو نیم تقسیم کرده و از سوی دیگر تعدادی از پیرنگهای فرعی داستان را حذف یا کمرنگ کرده است. مورد اول انتخابی کاملاً هوشمندانه بوده که به شخصیتها فرصت نفس کشیدن قابل توجهی داده و اجازه داده تا نسبت به اقتباس سینمایی قبلی، بخش بیشتری از زیرساخت روایی به مخاطب ارائه شود.
مشکل اصلی اما به علت انتخاب دوم بروز کرده که شاید اگر به جای یک فیلم سینمایی این رمان به صورت یک سریال تلویزیونی ساخته شده بود، نیازی به انجام حذفیاتی چنین آسیب زننده نبود. سختی کار برای تیم سازنده ساخت فیلمی بوده که هم برای مخاطب عام امروز سینما سرگرمکننده باشد که با موفقیت تجاری تضمینکنندۀ ساخت قسمتهای بعد باشد و هم برای طرفداران کتاب، ساختهای قابل قبول از آب در آید. استفاده از تصاویر خیرهکننده و گسترش لحظات اکشن تا حدودی توانسته باعث موفقیت فیلم در مورد اول باشد ولی برای طرفداران رمان، کمرنگ شدن یا تغییر اهمیت برخی شخصیتهای کلیدی ناامیدی جبران ناپذیری را به بار آورده است.
در جهان دون، بیش از ده هزار سال قبل از شروع ماجراهای رمان اول، جنگی بین انسانها و رباتهای هوشمندی که عملاً بشریت را به بردگی کشیده بودند به وقوع پیوسته که نتیجۀ آن بعد از نبردی صد ساله، پیروزی انسانها و ممنوعیت ساخت هر گونه دستگاه با هوش مصنوعی بوده ولی با توجه به اینکه کامپیوترها نقشی مهم در تمامی جنبههای زندگی بشریت دارند، تعدادی از انسانها برای انجام محاسبات و برنامهریزیهای پیچیده از کودکی آموزش میبینند که به این افراد لقب Mentat عطا شده است. تمامی خاندانهای حاکم یک منتَت به عنوان کلیدیترین فرد تشکیلات خود دارند و در فیلم هم توفیر هوات (استیفن مککینلی هندرسن) و پایتر دِوریس (دیوید دستمالچیان) در این مقام ظاهر میشوند اما هیچ اشارهای به کارکرد این افراد و تواناییهایشان نمیشود و همین فقدان اشاره به این پس زمینه هم و کمرنگ شدن نقش منتتها باعث شده مسائلی مثل علت مبارزه با شمشیر در جهانی پر از سفینههای فضایی برای مخاطب ناآشنا با رمان دون کاملاً گنگ باشد و برای علاقهمندان به کتاب هم یک گروه مهم به همراه تعدادی از شخصیتهای اثرگذار هم از اصل ماجرا کنار گذاشته شده باشند تا فرصت بیشتری برای شخصیتهای اکشنمحورتر ایجاد شود.
این کاهش نقش منتتها اثر دومینوواری بر تعدادی دیگر از پیرنگهای داستانی مهم داشته و به طور مثال خیانت دکتر یوئی (چَنگ چِن) اثر غیرمنتظرۀ لازم را ندارد یا مشکوک شدن فرماندهان خاندان آتریدیس به بانو جسیکا (ربکا فرگوسن) هم کاملاً از داستان حذف شده است. در کنار اینها عدم حضور شخصیتهایی کلیدی مثل پادشاه امپراطور، فِید رَثا (وارث خاندان هارکونِن) و شاهزاده ایرولان (که راوی اصلی رمان است و پاورقیهای او در بین فصول، نکات مبهم روایت را برای خواننده روشن میکند) هم باعث نیاز به تغییراتی شده که مواردی کاملاً متضاد با مفاهیم رمان مثل همکاریِ غیرمنطقی گروه بنی جِزِرِت با خاندان هارکونن یا تبدیل شدن بومیان سیارۀ آراکیس به گروهی شبه تروریستی را به ارمغان آورده است. متأسفانه همۀ این تغییرات در جهت ارائۀ هر چه بیشتر تصاویر کارت پستالی یا صحنههای اکشن انجام گرفته که البته از نظر فیلمبرداری و طراحی بصری با فیلمی فوقالعاده طرف هستیم و اکثر بازیگران هم از پس جان بخشی به شخصیتهای رنگارنگ کار برآمدهاند (به جز افرادی مثل زندیا و دیو باتیستا که کاملاً از امیدواری برای تغییری در سطح توانایی بازیگری آنها برداشتهایم) اما نهایتاً باز هم با اقتباسی نه چندان رضایتبخش از Dune طرف هستیم که با این وجود تا به امروز کاملترین و با کیفیتترین اقتباس به شمار میآید.
در کنار تصویرسازی قدرتمندی که انجام گرفته و یکی از بهترین آثار سینمایی چند سال اخیر را در این زمینه شاهد هستیم که به لطف فیلمبرداری در محیطهای واقعی حس آثار کلاسیک را در چشم مخاطبان زنده میکند (لارنس عربستان یکی از مهمترین منابع الهام طراحی بصری فیلم بوده که از قضا کتاب خاطرات توماس ادوارد لارنس یکی از منابع الهام اصلی هربرت در هنگام نوشتن دون بوده)، موسیقی متن (تنظیم شده توسط هانس زیمر) در افزایش اثر عاطفی و بار هیجانی تک تک لحظات سنگ تمام گذاشته و به علت اینکه به جز چند لحظۀ ابتدایی تقریباً به طور کامل از استفاده از صدای راوی برای پیشبرد داستان پرهیز شده، موسیقی متن به بهترین شکل با القاء احساسات لازم، کاری مشابه صدای راوی را انجام میدهد.
این بخش از بررسی بیشتر ریشه در خاستگاه خاورمیانهای نگارنده دارد و احتمالاً در هیچ کدام از بررسیهای منتشر شده در رسانههای غربی شاهد توجه به چنین مسائلی نخواهید بود. در سالهای اخیر توجه به حضور اقلیتهای نژادی تبدیل به مسئلهای مهم در عالم سینما شده ولی در دون ما با بومیان سیارۀ آراکیس، Fremen، طرف هستیم که ریشۀ این گروه به طور کامل در فرهنگ و نژاد اعراب است (ریشۀ این گروه به کشور مصر امروزی بازمیگردد) و در رمانهای دون به کرات از کلمات عربی استفاده میشود و حتی ادیان اصلی جهان دون هم از تلفیق آموزههای اسلام و بودایی به وجود آمدهاند اما در فیلم Dune نه تنها شاهد انتخاب بازیگرانی غیرعرب برای شخصیتهای «فِرِمِن» هستیم بلکه اکثر واژههای عربی هم از گفتار شخصیتها حذف شده است. چنین تغییراتی دست به دست هم دادهاند تا مسئلۀ ایمان که مفهومی بسیار مهم در این فرنچایز است، اهمیتش را از دست داده باشد و در اثری که میتوانست به تنها فرصت هنرمندان خاورمیانهای برای حضور در چنین اثر پرخرجی تبدیل شود و در تغییر پیش داوریهایی که بعد از یازده سپتامبر به وجود آمده کمککننده باشد، تمام تلاش ممکن شده تا حداقل اشاره به فرهنگ اعراب در آن یافت شود.
در نهایت باید گفت که Dune فیلم زیبایی است که از نظر فنی در سطحی فوقالعاده قرار دارد و با توجه به اینکه از کتابی پر از ایدههای عمیق اقتباس شده، در دستۀ آثار هالیوودی پرخرجی قرار میگیرد که مخاطب خود را دستکم نمیگیرد و شرایط خوبی برای اندیشیدن فراهم میکند. مشکل اصلی، مثل اکثر اقتباسها از رمانهای پرطرفدار، در تغییرات صورت گرفته نسبت به نسخۀ اصلی است که باعث شده برای برخی آنهایی که ارتباطی قبلی با رمان دارند، تعدادی از این تغییرات اثری منفی داشته باشد به گونهای که برخی از مفاهیم کلیدی عملاً وارونه شدهاند ولی در نهایت باید فرصت کافی برای ویلنوو فراهم شود تا مشخص شود که قصد دارد با وجود این تصرفها، چگونه اقتباس خود را پایان دهد. مهمترین برگ برندۀ فیلم دون، سرگرمکنندگی و کاملاً سینمایی بودن آن است که با توجه به سختیهای خاصِ منبع اقتباس، ارائۀ این خروجی نشان از توانایی عالی تیم سازنده دارد.
نظرات (2)