اما عشق روی دیگری هم داشت... | بررسی بازی Florence (برندهی عنوان بهترین بازی موبایل 2018)
از روز نخست، پدران و مادران ما متوجه حسی شدند که مانند سایر حسها نبود. گرسنگی را میتوانستند با غذا حل کنند، تشنگی را با آب، و سرما را با روشن کردن آتش؛ اما این حس را چطور؟ چطور باید در مقابل قدرت آن میایستادند؟ جداً تا حالا چند بار فکرتان پیش مفهوم عشق رفته است؟ "عشق چیست؟" شاید کلیشهایترین سوال تاریخ بشریت باشد، اما پشت هر سوال کلیشهای، فلسفهای یکسان نهفته است و آن اینکه، این سوالات دغدغههای همیشگی بشر بودهاند و خواهند بود. شما چه پاسخی برایش دارید؟ از آنهایی هستید که عشق را مال کتاب داستانها و فیلمها میدانند و اعتقاد دارند که چنین چیزی را نمیتوان در واقعیت پیدا کرد؟ یا عشق برایتان چیزی کمی بالاتر از دوست داشتن معمولی است؟ شاید فکر میکنید تنها عشق پدر و مادر به فرزند واقعی است، یا هم از آنهایی هستید که عشق مفهوم ماوراالطبیعهای برایتان ندارد و میدانید که ترشح یک سری هورمون در مغز است که باعث همهی اینها میشود. حالت دیگری هم هست؛ اینکه آن را انکار میکنید و معتقدید چنین چیزی وجود ندارد. به هر سبک و سیاقی که عشق را باور داشته باشید یا آن را انکار کنید، بخش عظیمی از تاریخ بشریت به نحوی در گرو این مسئله بوده است. عشق به آدمی نیرو داده و او به دنبال معشوقهاش بهشت و جهنم را در کمدی الهی درنوردیده، او را حسود کرده و اوتلو سروده شده، او را دیوانه کرده و رومئو و ژولیت خلق شدهاند. عشق یا هر چه که اسمش را میگذارید، هیچگاه پایش را از هنر بیرون نکشیده و تا به امروز پا به پای رشد بشر آمده است. فلورنس (Florence) جدیدترین اثر عشق روی دنیای بازیهاست که پا فراتر از کلیشههای سطح پایین عشقی گذاشته و این موضوع را به شکل واقعگرایانه مورد کاوش قرار داده است. با نقد و بررسی بازی Florence همراهمان باشید.
اگر آنقدر خوششانس بودهاید که توانستهاید در مقطعی از زندگیتان، به فرد مورد علاقهتان برسید، آنقدر بدشانس بودهاید که او را از دست دهید، و باز آنقدر خوششانس بودهاید که روی پای خودتان بایستید و به زندگی برگردید، فلورنس را برای شما ساختهاند. اگر نه، باز هم آن را کاملاً خواهید فهمید. هضم فلورنس راحت است. برای بازی کردن آن نه لازم است گیمر باشید، نه لازم است خیلی زبان بدانید و نه لازم است درگیر معمای خاصی شوید؛ بازی فقط میخواهید مفاهیمش را به شما انتقال دهد و در انجام این کار بسیار موفق عمل کرده است. فلورنس، نام دختری جوان است که شاهد بخشی از زندگی روزمرهاش هستید. او کار میکند، کتاب میخواند، موسیقی گوش میکند و در شبکههای اجتماعی، عکس لایک میکند و رد میشود؛ کاملاً روتین. همه چیز از آن جایی شروع میشود که باتری گوشیاش تمام میشود و نوای ویولونسل پسری جوان او را به سمت خود میکشد و چیزی ته دل او جرقه میزند. روز بعد که فلورنس با دوچرخه از آن مسیر عبور میکند، پسر را دوباره میبیند، و به زمین میافتد. پسر به او کمک میکند از زمین بلند شود، و داستان آغاز میشود.
بازی روایت صوتی یا نوشتاری ندارد، هر آنچه که باید ببینید را با تصاویر کامیکطور بازی میبینید. خلاقیتی که سازندگان در انتقال پیامشان توسط نمادها به کار گرفتهاند، مثال زدنی است. موسیقی متن بازی هم به بهترین شکل ممکن به کمک آن شتافته است. صدای پیانو در بازی، همان صدای افکار و حالات فلورنس است، و صدای ویولونسل، افکار و حالات کریش (Krish). هر مینی گیمی که برای قسمتهای مختلف بازی طراحی شده، هوشمندانه است. کریش رویاهایش را به فلورنس میگوید. برای اینکار باید حباب فکر او را بتراشید. رویاهای کریش براق و روشن است، تا جایی که بازی مجبورتان میکند رویاهایش را بتراشید تا واقعیت خاکستری او را ببینید. وقتی کریش تصمیم میگیرد با فلورنس زندگی کند، فلورنس در تک تک قسمتهای خانه برای اسباب او جا باز میکند و وقتی کریش میرود، مجبورید وسایلش را برگردانید به کارتنشان. همانطور که در ابتدای بازی روحتان مورد نوازش قرار میگیرد، در فصول پایانی بازی، با هر صحنه، قلبتان به درد میآید. شاهکار دیگر بازی، طراحی دیالوگهایش است. همهی مکالمههای بین فلورنس و کریش به شکل پازل هستند که نسبت به موقعیت، ابعاد و شکل آنها تغییر پیدا میکند. در قرارهای اول، تکههای آن کج و کوله هستند که نشاندهندهی سختی و خجالت مکالمههای اول است. هرچقدر فلورنس با کریش راحتتر میشود، تکههای پازل بزرگتر و پازل سادهتر میشود. همچنین، هنگام بگو مگو و مشاجره، تکههای پازل گوشهدارتر و نوکتیزتر میشوند!
چیزی که میدانیم، این است که سازندگان قرار بوده در بازی قدرت انتخاب برای مخاطب بگذارند، مثلاً این که چه روشی را در هنگام بحث به کار ببرید، اما بعد به ذهنشان رسیده شاید افراد با تجربهتر در رابطه، گزینههای صحیحتر را انتخاب کنند و پایان بازی آن شکلی که قرار است باشد نشود.
فلورنس، کریش را سراغ رویاهایش میفرستد، با هم دور دنیا را میگردند، آشپزی میکنند، زندگی میکنند... اما زندگی هیچگاه روی بدش را از همان اول نشان نمیدهد. در جایی، تکههای پازل دیگر جور در نمیآیند، عکسها دیگر به هم نمیچسبند و دنیا برای دو نفر کوچک میشود. ضرباهنگ پیانو و ویولونسل پایین میآید و گامهای ماژور، مینور میشوند. گویا هر شروعی پایانی دارد. چند فصل پایانی بازی به قدری سنگین و در عین حال زیبا هستند که دلتان میخواهد بازی چند ساعت دیگر طول میکشید، اما کل این تجربهی بینظیر چیزی حدود نیم ساعت تا 45 دقیقه است.
فلورنس چندین جا نامزد بهترین بازی موبایل و تاثیرگذارترین بازی سال 2018 شد و در نهایت هم عنوان بهترین بازی موبایل را از آن خود کرد. در میان این همه غول بازیسازی و گرافیکهای پر زرق و برق و داستانهای پیچیده، نامزد تاثیرگذارترین بازی سال شدن، نشان میدهد که تاثیرگذاری پیچیدگی نمیخواهد. فلورنس همچنین بار دیگر ثابت کرد بازی، به حق هنر هشتم است. این بازی فقط یک سرگرمی کوتاه مدت نیست. عمیقترین مفاهیم انسانی را در خود جا داده، و بزرگتر از همهی آنها اینکه تا خودتان را دارید، زندگی را رها نکنید. آب دستتان است زمین بگذارید و این شاهکار را بازی کنید.
نظرات (1)