قسمت آخر فصل هفتم سریال Game of Thrones یعنی «The Dragon and the Wolf» با 16.5 میلیون نفر بیننده پربینندهترین قسمت تاریخ این سریال بود که در ماه آگوست 2017 به نمایش درآمد؛ همانطور که ما در فصل هفتم مشاهده کردیم ارتش مردگان توانست دیوار بزرگ را در هم بکوبد و راه خود را به سمت وینترفل و وستروس باز کند.
فصل هفتم به زیبایی هرچه تمامتر توانست قسمت به قسمت قویتر عمل کرده و طرفداران را در پای تلویزیون میخکوب کند، با احتساب تاخیر پخش قسمتها در کشورهای مختلف و تماشای قسمتها در پلتفرمهای گوناگون متوسط تعداد بینندگان در هر اپیزود برای فصل هفتم چیزی در حدود 30 میلیون نفر بود که این آمار نشان از افزایش 34 درصدی تعداد بینندگان نسبت به فصل ششم دارد. طی عصر طلایی تلویزیون که ما با گزینههای زیادی برای تماشای سریالها رو به رو هستیم بدون شک سریال Game of Thrones حکم مارول را برای طرفداران سریال دارد؛ تعداد مخاطبین این سریال از زمان پخش اولین قسمت آن رفته به رفته به شکل چشمگیری افزایش یافت تا جایی که اکنون تعداد بینندگان آن نسبت به فصل اول چهار برابر شده است.
حال نوبت به فصل هشتم سریال بازی تاج و تخت رسیده است فصلی که سرانجام در آن زمستان به وستروس نیز میرسد، فصلی که ما شاهد نبرد زندگان و مردگان در آن هستیم، فصلی که بدون شک داستان سریال در آن به اوج هیجان خود خواهد رسید، بله فصل هشتم طوفان زمستان را به همراه دارد و با آن قلب طرفداران این مجموعه را از شدت هیجان به آتش میکشد؛ شبکه HBO اعلام کرد نخستین قسمت فصل هشتم این سریال در تاریخ 14 آوریل 2019 (25 فروردین 1398) پخش خواهد شد، فصل هشتم شامل شش قسمت خواهد بود و طبق گزارشی که اخیر منتشر شده است دو قسمت ابتدایی 60 دقیقهای و چهار قسمت باقیمانده 80 دقیقهای خواهند بود.
ما مدت زمان زیادی از داستان هفت اقلیم دور بودیم پس با بازیمگ همراه باشید تا به چیزهایی که قبل از دیدن فصل هشتم سریال Game of Thrones باید بدانید پی ببرید.
سورپرایز بزرگ فصل هفتم
ما در قسمت آخر فصل هفتم شاهد یکی از بزرگترین سورپرایزهای این سریال بودیم که همواره نظریههای مختلفی در مورد آن وجود داشت: جان اسنو پسر حرامزاده ند استارک نیست او در واقع وارث حقیقی تاج و تخت و پسر ریگار تارگرین و لیانا استارک است؛ ند هویت واقعی جان را مخفی کرد تا از او در مقابل دشمنانش محافظت کند. هنگامی که خواهر او لیانا طی زمان زایمان در آستانه مرگ قرار داشت ند به او قول داد به هر قیمتی راز او را حفظ کند حتی خود جان نیز نمیدانست یک تارگرین است، در حقیقت او با عمه مخفی خود یعنی دنریس تارگرین وارد رابطه عاشقانه شده است.
اینکه جان وارد رابطه عاشقانه با یکی از نزدیکان خود شده است شاید آنچنان شوکهکننده نباشد اما مطمئنا شوکهکنندهترین وجه این موضوع آن است که در رگهای او خون تارگرینها و استارکها جریان دارد؛ این موضوع توسط برن استارک مشخص شد او به عنوان کلاغ سه چشم به زمان گذشته یعنی دوره زمانی شورش رابرت که مربوط به حوادث قبل سریال است رفت و متوجه این موضوع شد.
رابرت باراتیون ریگار را در نبرد شکست داد و تخت پادشاهی را تصاحب کرد حوادث بعد از این اتفاق نیز طی هفت فصل برای ما به نمایش در آمد بنابراین پادشاهی رابرت و تمامی کشمکشهای بعد از مرگ او برای مشخص شدن پادشاه واقعی بر پایه یک دروغ بود؛ بعد از اینکه لیانا رابرت را ترک کرد تا به همراه ریگار فرار کند تصور همگان بر این بود که او توسط پسر پادشاه دیوانه آریس دزدیده شد و سپس ریگار به او تجاوز کرد، اما طی قسمت اخر فصل هفتم «The Dragon and the Wolf» ما متوجه میشویم بر خلاف تصورات ریگار و لیانا به طور عمیقی عاشق یکدیگر بودند و در خفا قبل از رسیدن به سرنوشت نهایی خود با یکدیگر ازدواج کردند.
زمستان اینجاست
خودتان را آماده کنید سرانجام زمستانی که سریال با شروع خود در سال 2011 هشدار آن را داده بود فرا رسیده است؛ همانطور که در فصل هفتم مشاهده کردید بریک دونداریون و تورموند جاینتسبین شاهد صحنه وحشتناکی بر روی دیوار از دوردست بودند، این صحنه چیزی نبود جز ارتش بیشمار مردگان که در ادامه موفق شدند به رهبری وایت واکرهای سواره راه خود را جهت پیشروی در هفت اقلیم پیدا کنند.
صحنه پایانی فصل هفتم یکی از هیجانانگیزترین بخشهای سریال بود که ما طی آن مشاهده کردیم پادشاه شب به کمک اژدهای یخی جدید خود در میان بهت، حیرت و عجز نگهبانان شب دیوار بزرگ را از بین برد و راه را برای ارتش عظیم خود باز کرد؛ بله درست است، ملکه دنریس بعد از اینکه برای نجات زندگی جان و افرادش که جهت شکار یک مرده به دنیای خارج از دیوار سفر کرده بودند همراه اژدهایان خود نزد آنها رفت یکی از اژدهایان خود را طی این واقعه از دست داد اژدهای از دست رفته که ویسریون نام داشت سپس توسط ارتش مردگان از زیر آب به بالا کشیده و تبدیل به یکی از مهمترین و خطرناکترین ابزار جنگی پادشاه شب شد.
اما قضیهی این زامبیهای یخی موجود در سریال چیست؟ این زامبیهای یخی که با نام وایت شناخته میشوند در حقیقت قبلا انسان بودند که بعد از مرگ خود به خدمت وایت واکرها در آمدند سردسته وایت واکرها نیز همان پادشاه شب است؛ انگیزه و هویت واقعی پادشاه شب هنوز برای ما مشخص نیست اما ما میدانیم او بسیار قدرتمند است و میتواند از طریق کنترل ذهنی کل ارتش مردگان خود را کنترل کند.
آتش معمولی وایتها را از بین میبرد اما تنها با آتش اژدها، شیشه اژدها و فلز والریان میتوان وایت واکرها را از پای در آورد؛ سمول تارلی دراگ استون یا سنگ اژدها را کشف کرد، منبع اصلی این سنگ مقر تاریخی خاندان تارگرین است که بر روی کوه شیشه اژدها واقع شده است، جان اسنو و افرادش از این معدن سنگ مورد نیاز خود را استخراج کردند تا با آن سلاح ساخته و به مقابله با ارتش مردگان بپردازند. هنوز مشخص نشده که چه سلاحی برای مقابله با پادشاه شب مناسب است، ما میدانیم فلز والریان در مقابل پادشاه شب کاملا بیاستفاده است زیرا بعد از تماس با او از هم متلاشی و پودر شد.
کلاغ سه چشم
در قسمت سوم فصل هفتم (The Queen's Justice) برن به سانسا گفت: «من میتوانم همه چیز را ببینم همهچیز، هر چیزی که تاکنون برای هر شخصی رخ داده، هر چیزی که در حال حاضر در حال رخ دادن است.» او توانایی گذشتهبینی و علم غیب خود را برای خواهرش شرح داد؛ برن نخستین بار بعد از فلج شدن در فصل اول خوابهای مرموزی میدید که نشان از همین توانایی او داشت.
برن سعی کرد تا برای پی بردن به حقیقت قدرتش به شمال دیوار سفر کرده و کلاغ سه چشم را ملاقات کند؛ بعد از صحبتهایی بین آنها صورت گرفت کلاغ سه چشم به او گفت دیگر هرگز قادر نخواهد بود راه برود ولی میتواند پرواز کند. با وجود اینکه هیچوقت در سریال به شکل رسمی این موضوع اعلام نشد اما گفته میشود در حقیقت کلاغ سه چشم همان بریندن ریورز بود که برن با او ملاقات کرد. بریندن در حقیقت قبلا فرمانده نگهبانان شب بود که به شکل ناگهانی غیب شد تا در میان بچههای جنگل زندگی کند. (بچههای جنگل نژادهایی غیرانسانی هستند که نخستین بار باعث خلق وایت واکرها شدند آنها همچنین احتمالا به ریورز جهت رسیدن به توانایی کلاغ سه چشم کمک بسیار کردند.)
بریندن در فصل ششم توسط پادشاه شب کشته شد و بدین ترتیب برن تبدیل به آخرین سبزبین و کلاغ سه چشم جدید شد، محدوده و هدف قدرتهای جدید برن هنوز برای ما آشکار نشده است اما بدون شک این قدرتها نقش مهمی را در روند داستانی سریال طی فصل هشتم ایفا خواهند کرد.
وینترفل
در فصل هفتم فرزندان استارک بار دیگر به وینترفل بازگشتند؛ برن برای جستجوی کلاغ سه چشم به خارج از دیوار سفر کرده بود، آریا تحت نظر افرادی با نام بیچهره در شهر آزاد براووس تبدیل به یک قاتل حرفهای شد اما سرانجام طی اتفاقاتی مجبور شد آن مکان را ترک کند، از سوی دیگر سانسا بر خلاف خواهر و برادرش به دستاورد بزرگی دست پیدا نکرد و صرفا تبدیل به یک بازیچه و ابزار معاملاتی برای کاراکتر «انگشت کوچیکه» شده بود و این شخصیت برای رسیدن به خواستههای جاهطلبانه خود پیوسته از او سواستفاده میکرد، در نهایت با گذشت زمان سانسا به مقام بانوی وینترفل دست پیدا کرد.
تمام فرزندان استارک نسبت به قبل بسیار تغییر کردند تجدید دیدار آنها نیز در فصل هفتم با تنشها و کشمکشهای گوناگونی همراه بود؛ برن پس از اینکه تبدیل به یک کلاغ سه چشم شد به قدرتهای بزرگی دست پیدا کرد و به همین دلیل نیز به سختی میتوانست با خواهرانش که در سطح انسانی هستند ارتباط برقرار کند، آریا و سانسا نیز به انگیزهها و حرکات یکدیگر بسیار مشکوک بودند. چه کسی میتواند آنها را برای داشتن مشکلات اعتمادی به یکدیگر سرزنش کند؟ درست در زمانی که گمان میشد خواهران استارک به شکل دیوانهواری به یکدیگر مضنون هستند و در نظر دارند قصد جان یکدیگر را بکنند مشخص گردید تمام این چیزها نقشههایی از پیش تعیین شده بین آنها بود تا دشمن حقیقی خود را بشناسند و بر ضد او عمل کنند و این دشمن شخصی نبود جز لرد پیتر بیلیش.
در نگاه اول به نظر میرسید سخنان لرد بیلیش در مورد جاهطلبیهای آریا بر روی سانسا تاثیرگذار بوده و او توانست در این زمینه به موفقیت برسد، سانسا آریا را به تالار بزرگ فراخواند و همهچیز به شکلی نمایان شد که گویی او قصد دارد در مقابل چشمان افراد شمالی خواهر خود را محاکمه کند به نظر سانسا قصد داشت با تکیه بر قدرت سیاسی خود با ریختن خون خواهرش جایگاه خود را به عنوان بانوی اول وینترفل مستحکم کند.
در واقع مخاطبان به هنگام گفتن این سخنان توسط سانسا باور داشتند که روی سخن او به آریا است: «شما متهم به قتل شدهاید، شما متهم به خیانت شدهاید.» اما سپس به شکل ناگهانی او مخاطب صحبتهای خود را تغییر داد و گفت: «چگونه به این اتهامات پاسخ میدهید...لرد بیلیش؟»
انگشت کوچیکه
هنگامی که لرد بیلیش نامهی سانسا را که طی سالیان قبل برای نجات خود و خانوادهاش در مقر پادشاهی مجبور به نوشتن آن شد با نقشه به آریا تحویل داد قصد داشت با دسیسه میان خواهران استارک جدایی و اختلاف راه بیاندازد اما زنجیره پیوسته خوششانسی او سرانجام در همینجا قطع و دستش رو شد.
بیلیش هنگام ایجاد اختلاف بین سانسا و آریا به قدرت سبزبینی برن توجهی نکرده بود که در نهایت همین عامل نیز باعث گرفتاری او شد؛ هنگامی که سانسا لرد بیلیش را به انجام جنایتهای بزرگ متهم کرد بیلیش تلاش کرد تا نظر او را بازگردانده و سانسا را قانع کند که دچار اشتباه شده است اما در همین زمان برن کلاغ سه چشم سخنان «انگشت کوچیکه» را قطع کرد و گفت: «تو یک چاقو بر روی گلوی او گذاشتی.» در حقیقت برن با این سخنان از خیانت لرد بیلیش به ند استارک در فصل اول پرده برداشت و آن را آشکار کرد، سپس آریا در این زمان پا پیش گذاشت و گلوی یکی از مهمترین کاراکترهای این مجموعه را برید و او را به قتل رساند.
این لرد بیلیش بود که به کتلین استارک گفت خنجری که از آن برای ترور برن استارک استفاده شد از جنس فلز والریایی بوده و متعلق به تیریون لنیستر است، اما در حقیقت خود او آن قاتل را با این سلاح سطح بالا و ارزشمند برای کشتن برن استارک فرستاده بود؛ او به ند استارک خیانت کرد و باعث شد این شخصیت به کام مرگ برود، او به همراه لیسا آرین نقشه کشید تا شوهر او جان را به قتل برسانند و برای این جنایت لنیسترها را متهم کنند، سپس بیلیش خود لیسا را از دروازه مرگ به سمت پایین هل داد و او را نیز به قتل رساند با این اقدام بیلیش توانست کنترل ویل را در دستان خود بگیرد.
بیلیش همچنین باعث شد سانسا با حرامزاده خاندان بولتون که دیوانه بود ازدواج کند او در حقیقت سعی کرد با این اقدام اراده بانو سانسا را متزلزل کرده و بر شخصیتش کنترل داشته باشد؛ اینها تنها برجستهترین اقدامات این کاراکتر مرموز در طول روند داستانی سریال بازی تاج و تخت بود که باعث شد بسیاری از طرفداران این مجموعه از لرد بیلیش به عنوان یکی از منفورترین کاراکترهای سریال نام ببرند.
مذاکره مقر پادشاهی
این مذاکره به شکل دراماتیکی در گودال اژدها در مقر پادشاهی برگزار شد؛ این گودال مخروبه طی فصل هفتم مهمان افرادی بود که از مخالفان و دشمنان سرسخت یکدیگر در هفت اقلیم بودند، طی این مذاکره بینندگان متوجه شدند کاراکترهای سریال دارای چه موضعگیریهایی هستند و چه نقشی را در جنگ بزرگ ایفا خواهند کرد.
سرسی، جیمی، تیریون، یورن گریجوی، جان اسنو، دنریس تارگرین، یک اژدها و یک وایت در این مذاکره حضور داشتند، در حقیقت تمامی بازیکنان برزگ و عناصر کلیدی برای کشکمشهای آینده وستروس طی یکی از سکانسهای بسیار حماسی و غیر جنگی سریال دور یک دیگر جمع شده بودند و مذاکره میکردند.
طی این مذاکره جان و دنی امیدوار بودند لنیسترها حداقل به شکل موقت از جنگیدن با آنها صرف نظر کرده و بر روی دشمن واقعی تمرکز کنند. (ارتش وایت واکرها و پادشاه شب) آنها برای آگاه کردن ملکه سرسی از وخامت اوضاع و تهدید در راه، یک وایت به همراه خود آوردند؛ هنگامی که این وایت از جعبه بیرون میآید سریعا به سمت سرسی حملهور میشود و در همین لحظه «سگ تازی» زنجیر این وایت را کشیده و سپس با شمشیر خود او را به دو نصف تقسیم میکند.
هنگامی که وایت به وسیله شمشیر به دو نصف تقسیم میشود از بین نمیرود از این رو جان نشان میدهد موثرترین روش برای از بین بردن وایتها آتش زدن آنهاست؛ سرسی با دیدن این نمایش شوکه شد و موافقت کرد با شرط اینکه جان هیچوقت علیه لنیسترها نجنگد و با دنریس متحد نشود به طور موقت از جنگ متارکه کند اما با توجه به اینکه جان اسنو نمیتواند دروغ بگوید درخواست سرسی را رد و اعلام کرد که نمیتواند به طور همزمان در خدمت دو ملکه باشد. جان به نوعی با این اقدام امید برای متارکه را خراب کرد و به مذاکره پایان داد.
لنیسترها
طی اخرین گفتگو بین تیریون و ملکه سرسی، تیریون سعی کرد تا خواهرش را برای فرستادن ارتشش به شمال برای مقابله با ارتش مردگان قانع کند؛ او حتی برای اینکار حاضر شد سرسی را برای کشتنش به چالش بکشد و جان خود را به خطر بیاندازد. تیریون طی این صحنه گفت: «تو عاشق خانواده خود هستی و من آنرا نابود کردم پس به زندگی من پایان بده!» اینگونه صحبتها یک گفتگوی عادی بین خاندان لنیستر است.
سرسی ظاهرا برای لحظهای قصد داشت با دستور به کاراکتر «کوه» (Mountain) برادر کوچک خود را بکشد اما سپس از این کار پشیمان میشود؛ در این لحظه تیریون با ریختن نوشیدنی در لیوان سعی میکند جو سنگین حاکم بر اوضاع را بشکند. (یکی دیگر از اقدامات عادی نتیجه گفتگوی لنیسترها با یکدیگر)
در همین حال که تیریون به عنوان مشاور اصلی ملکه دنریس سعی میکند چیزهای مشترک و مهم را به خواهر خود گوشزد و راهی برای صلح با او پیدا کند سرسی مشخص میکند تنها نگرانی او فقط خانوادهاش است؛ در این لحظه تیریون متوجه میشود سرسی باردار است، بعد از این گفتگو سرسی ناگهان اعلام میکند که ارتشش را برای مبارزه با وایت واکرها به شمال خواهد فرستاد و به تیریون نصحیت کرد: «لطف مرا به یاد بیاور.» البته این اقدام سرسی جزو نقشهی شومش است و در حقیقت قصد ندارد در این جنگ کمک خاصی به جان و دنریس بکند.
نقشه سرسی
سرسی طی آخرین گفتگوی خود با برادرش و پدر فرزند به دنیا نیامدهاش آشکار کرد او از پیش با یورون گریجوی توافق کرده بود؛ این بدان معنی است که بر خلاف باور همگان گریجوی در حقیقت عقبنشینی نکرده و به سرسی برای حفظ تخت آهنین کمک خواهد کرد. یورون در اصل برای جلب نظر کمپانی طلایی به نزد آنها رفته بود او قصد دارد با حمایت این کمپانی بیست هزار سرباز مزدور به خدمت بگیرد تا به هنگام جنگ سربازان هفت اقلیم در شمال با ارتش مردگان از وستروس محافظت و آن را کنترل کنند.
جیمی از نقشه سرسی کلافه شده و این اقدام دو جانبه خواهرش را سرزش میکند؛ او از حقیقت تهدید ارتش مردگان آگاه است و میخواهد خواهر دوستداشتنیاش نیز این موضوع را درک کند. سرسی به نظر بار دیگر قصد داشت به ماونتین (کوه) دستور بدهد تا برادر خود را بکشد اما جیمی قبل از آنکه این اتفاق رخ بدهد به سرعت و با عصبانیت مکان را ترک میکند.
جیمی با متوجه شدن حقیقت نقشه سرسی او را ترک میکند؛ با توجه به این اطلاعات جیمی، جالب خواهد بود که بدانیم او با این اطلاعات در فصل هشتم چه خواهد کرد. بدون شک جیمی بیش از هر شخص دیگری نسبت به سرسی وفادار بوده و او را دوست دارد انگیزه جیمی آن است که هفت اقلیم را برای سرسی و فرزند به دنیا نیامدهاش امن نگه دارد، بنابراین برای انجام این کار او مجبور است ارتش را بر خلاف میل سرسی به حرکت در بیاورد. بینندگان در پایان فصل هفتم مشاهده میکنند جیمی به سمت مکان نامشخصی سفر میکند در همین لحظه نیز مشاهده میکنیم اولین برف زمستانی در مقر پادشاهی شروع به باریدن میکند.
وارث تخت آهنین
چه شخصی وارث حقیقی تخت آهنین است؟ هنگامی که شاه رابرت توسط یک گراز وحشی زخمی شد و به پایان زندگیاش رسید هیچ فرزندی که به راستی حاصل ازدواج او و سرسی باشد نداشت؛ دو برادر رابرت نیز طی جنگ «پنج پادشاه» کشته شدند. بنابراین حکمرانان قبلی مقر پادشاهی یعنی تارگرینهای میتوانند قویترین ادعا را مبنی بر پادشاهی بر هفت اقلیم داشته باشند، جان اسنو فرزند ولیعهد ریگار میتواند به عنوان وارث واقعی تاج و تخت محسوب شود.
با این حال جان اسنو هنوز به لحاظ فنی یک حرامزاده است، در نتیجه این موضوع مانع بزرگی برای رسیدن او به تاج و تخت محسوب میشود و احتمالا همین قضیه راه را برای دنریس به عنوان آخرین تارگرین پاک زاده روی زمین جهت حکمرانی بر هفت اقلیم هموارتر خواهد کرد؛ پاک زاده یا نه، خون اژدها از خون تارگرینها میآید و در رگهای جان نیز خون تارگرینها جریان دارد.
دنریس خواص جادویی خون اژدها را دارد، این بدان معنی است که او در مقابل آتش مصون است و توانایی آن را دارد که اژدهایان را کنترل کند؛ آیا جان نیز تواناییهایی از این قبیل دارد؟ همچنین دنریس معتقد است به واسطه طلسمی که توسط یک جادوگر صورت گرفت و همسرش را نیز کشت نمیتواند هیچ فرزندی به دنیا بیاورد و باردار شود، اما ممکن است خون اژدها باعث شکستن این طلسم شود.
شاهزادهای که قول داد
در دنیای بازی تاج و تخت مذهبی وجود دارد که توسط روحانیهای قرمز رلور تبلیغ میشود؛ اعتقاد افراد معتقد به این دین حول محور یک قهرمان باستانی به نام «آزور آهای» یا «شاهزادهای که قول داد» میچرخد. طبق این افسانه آزور آهای بار دیگر همراه با شمشیری که «لایت برینگر» نام دارد باز میگردد تا به جنگ با نیروهای تاریک برخیزد.
پیشبینی شده او بار دیگر در میان «سنگ و دود» به دنیا میآید؛ بسیاری از طرفداران معتقدند شاهزادهای که فرا رسیدن او وعده داده شده همان جان اسنو است اگر این موضوع حقیقت داشته باشد ما شاهد پایانی غمانگیز در سریال خواهیم بود.
اولین درگیری انسانها و وایت واکرها به دوران «شب طولانی» (دورهای از تاریکی که به این نام شناخته میشود) بازمیگردد؛ حوادث این دوران مربوط به هشت هزار سال پیش و قبل از وقایع این سریال است. آزور آهای شروع به ساختن بزرگترین سلاح شناخته شده کرد، او بدون خستگی به مدت سی شبانه روز برای ساخت این سلاح تلاش کرد اما به هنگام قرار دادن این سلاح گداخته شده در آب آن میشکست.
او سپس به مدت پنجاه شبانه روز بر روی ساخت این شمشیر وقت گذاشت و تصمیم گرفت برای آبدیده کردن آن از قلب یک شیر استفاده کند اما شمشیر بار دیگر نیز شکست؛ آزور آهای سپس به مدت صد شبانه روز برای ساخت این شمشیر وقت گذاشت و تصمیم گرفت برای آبدیده کردن این شمشیر از قلب همسر دوستداشتنیاش یعنی «نیسا نیسا» استفاده کند.
گفته شده روح نیسا با فلز این سلاح ترکیب شده و شمشیر معروف لایت برینگر را ایجاد کرده است؛ اگر هیچ راه دیگری برای نابود کردن پادشاه شب وجود نداشته باشد ما مجبوریم شاهد فداکاری دنریس یا جان در انتها باشیم.
بانوی سرخ
هنگامی که ما آخرین بار ملیساندره را دیدیم مربوط به قسمت سوم از فصل هفتم (The Queen's Justice) سریال میشود یعنی جایی که او به شکل مرموزی بر روی صخره دارگ استون از لرد واریس خداحافظی کرد؛ بانوی سرخ بعد ورود جان اسنو به سرای تارگرینها علی رغم تحسین او حاضر نشد تا با جان رو به رو شود و به لرد واریس گفت قصد دارد با عبور از دریای نارو به والنتیس یکی از شهرهای ازاد اسوس سفر کند.
او طی وداع مرموز خود به لرد واریس گفت: «من نقش خود را ایفا کردم. من یخ و آتش را به یکدیگر رساندم... اوه من باز خواهم گشت؛ برای بار آخر مجبورم درست به مانند تو در این کشور غریب بمیرم.»
ملیساندره رلور خدای روشنایی را پرستش میکند؛ او طی فصلهای اخیر به خوبی توانایی خود در ساحرگی و خون قدرتمند جادوگریاش را به همگان نشان داد، اگرچه قدرتهای او و رابطهاش با شاهزاده وعده داده شده هرگز به شکل کامل برای ما تعریف و آشکار نشد.
مقصد او به احتمال زیاد معبد سرخ در شهر والنتیس است، مکانی که خانه صدها روحانی سرخ بوده که احتمالا دارای قدرتهایی شبیه به قدرتهای ملیساندره هستند؛ این معبد توسط هزاران نفر که به نام گروه «دست آتشین» شناخته میشوند محافظت میشود. نظریهای در این باره وجود دارد که طبق آن گفته میشود ملیساندره ممکن است در فصل هشتم برای تعادل بخشیدن به قدرت همراه با ارتش بزرگ خود به وستروس بازگردد.
شایان ذکر است در فصل ششم ملیساندره آشکار کرد صدها سال عمر دارد بنابراین به احتمال زیاد او به هنگام پایان سرنوشت والریا در والنتیس حضور داشت؛ والریا شهری افسانهای با تمدنی پیشرفته بود که از بین رفت و اکنون تنها خرابهای از آن وجود دارد، این شهر محل اولیه اسکان خاندان تارگرین نیز بود.
تیریون
طی قسمت اخر فصل هفتم سریال هنگامی که تیریون از ملکه سرسی درخواست میکند برای مقابله با تهدید شمال با جان و دنریس همکاری کند متوجه میشود خواهرش باردار است؛ سکانس بعدی مربوط به گودال اژدها یعنی مکان اصلی مذاکره در مقر پادشاهی میشود. بر طبق یکی از نظریهها گفته میشود طی زمان مذاکره و بعد متوجه شدن تیریون از بارداری سرسی او با خواهرش به توافق میرسد که فرزند به دنیا نیامدهاش بعد از مردن دنریس به عنوان شاه یا ملکه جانشین او شود. تیریون معتقد است دنریس هرگز نمیتواند فرزندی از خود داشته باشد، اما او با دیدن صحنه رابطه عاشقانه دنریس و جان طی قسمت آخر فصل هفتم نگرانی بزرگی بر روی چهرهاش نمایان میشود.
نظریه مشهور دیگری وجود دارد که طبق آن گفته میشود: آ + ج = ت یا آریس + جوآنا= تیریون؛ در کتابهای جورج آر. آر. مارتین بیان شد پادشاه دیوانه آریس شهوت زیادی برای به دست آوردن همسر تایوین لنیستر یعنی جوآنا داشت.
جوآنا به هنگام به دنیا آوردن تیریون جان خود را از دست داد؛ اگر آریس پدر حقیقی تیریون باشد ما مفهوم جدیدی از سخنان پایانی تایوین به تیریون را متوجه میشویم: «تو پسر من نیستی!» البته ممکن است تایوین به علت تنفر همیشگیاش به تیریون چنین حرفی زده باشد. شاید هم ببینیم تیریون طی یک صحنه حماسی سوار بر اژدها به سمت غروب خورشید حرکت کرده و این داستان افسانهای را پایان ببخشد.
نظرات