21 موردی که راجعبه سریال Friends منطقی نبود
با وجود اینکه 14 سال از زمان پخش آخرین قسمت سریال Friends میگذرد اما این سریال هنوز در سراسر جهان بسیار شناختهشده است؛ مسلما اکثر طرفداران سریالهای سیتکام این مجموعه را تماشا کردهاند و از دیدن آن لذت بردند. اگر شما بار دیگر به تماشای سریال Friends بنشینید متوجه برخی موضوعات و تغییراتی میشوید که چندان برای شما منطقی نخواهد بود.
سریال فرندز 10 فصل به طول انجامید، وقتی یک سریال تا این حد طول بکشد قطعا ما شاهد تغییراتی در کاراکترها و روابط آنها خواهیم بود؛ بنابراین احتمال آن بسیار زیاد خواهد بود که ما شاهد چیزی در قسمتهای اولیه باشیم که متناقض با قسمتهای آینده باشد. شاید برخی از کاراکترها ناگهان ناپدید و طرفداران متعجب شوند که آیا این برنامه وجود داشتن او را به خاطر دارد یا خیر؟
گاهی اوقات طرفداران بعدا متوجه میشوند لحظهای که به آن خندیدهاند با توجه به قسمتهای قبلی منطقی به نظر نمیرسد و یا از آن با توجه به سابقه داستانی، در یک کاراکتر اشتباه استفاده شده است.
در ادامه با بازیمگ همراه باشید تا به مواردی که در سریال فرندز منطقی نبود پی ببرید.
- جایی که راس بستنی دوست دارد
در فصل هفت و قسمت «The One Where Chandler Doesn't Like Dogs» جویی میگوید که راس بستنی دوست ندارد و راس نیز برای دفاع از خود میگوید بستنی خیلی سرد است و دندانم را درد میاورد.
با اینحال در فصل دوم و قسمت «The One After the Super Bowl» به نظر نمیرسد که راس با بستنی مشکلی داشته باشد؛ او بستنی خود را در آن لحظه دور انداخت چون میمونش مارسل آن را لیس زده بود.
سپس در فصل شش و قسمت «The One Where Ross Dates a Student» او و الیزابت بستنی در دست دارند، با اینکه هیچوقت دیده نشد او بستنی را بخورد اما از ظاهر بستنی در دست او مشخص بود که خورده شده است.
مطمئنا ذائقه او میتواند تغییر کند؛ شاید تنفر او از بستنی به خاطر سرما در فصل هفت، جهت روند تکاملی این فصل بود اما اگر منطقی باشیم دلیل اینکه راس بستنی دوست نداشت صرفا جهت خندهدار کردن داستان بود یعنی چیز شبیه به این موضوع که چندلر سگ دوست ندارد.
این دو مورد از چیزهایی بودند که کل گروه (البته به جز جویی که از بستنی دوست نداشتن راس آگاه بود) تا آن لحظه در فصل هفت از آن آگاه نبودند؛ البته اگر راس در طی آن لحظاتی که بستنی داشت در کنار یکی از دوستان خود بود میتوانست به راحتی این مشکل خود را پنهان کند.
- جایی که فیبی فرانسوی بلد نیست
در فصل هشت قسمت «The One with Rachel's Date» زمانی که فیبی در رستوران مانیکا بود با آشپز زیردست (sous chef) او آشنا شد؛ فیبی سپس از او پرسید که آیا رییس مانیکا است و او در جواب گفت که کلمه «sous» فرانسوی بوده و به معنای «زیر» است.
دو فصل بعد در قسمت «The One Where Joey Speaks French» فیبی سعی میکند که به جویی فرانسوی یاد دهد. (جویی برای ایفای یک نقش مجبور بود فرانسوی صحبت کند و در رزومه خود نیز نوشته بود به زبان فرانسه مسلط است) فیبی تقریبا خوب فرانسوی صحبت کرد اما این برایش غیرممکن بود که آن را به جویی یاد دهد.
اما مسئله اصلا یاد دادن این زبان به جویی نیست، مسئله این است که او چطور تا این حد خوب فرانسوی صحبت میکند در حالی که در دو فصل قبل حتی معنی کلمه «sous» را نیز نمیدانست؛ مطمئنا او میتوانست در این مدت آن زبان را یاد بگیرد ولی این آن چیزی نبود که فرندز بخواهد طرفدارانش باور کنند.
توانایی فیبی برای فرانسوی صحبت کردن در فصل دهم نابهنجار نیست، اما ناتوانی او در فهمیدن معنی کلمهای ساده مانند «sous» در فصل هشت عجیب است؛ ممکن است این نیز لحظهای صرفا جهت ایجاد لبخند بر لبان مخاطبین باشد؟
البته یادمان نرود فرانسوی تنها زبانی نیست که فیبی به آن مسلط است؛ اگر یادتان باشد او در قسمت «The One Where Ross Can't Flirt» با مادربزرگ جویی به زبان ایتالیایی صحبت کرد.
- باورهای مانیکا به نیمه گمشده
تعهدات ازدواج بسیار مهم هستند؛ یک قسمت کامل در سریال صرفا به نوشتن تعهدات مانیکا و چندلر اختصاص داده شده بود که البته نوشتن این قولها چندان برای آنها آسان نبود، سپس ما در قسمت آخر فصل هفتم شاهد ازدواج این دو با یکدیگر بودیم.
مانیکا جملات تعهدآمیز خود را در عروسی بدینشکل آغاز کرد: «برای مدت زمان زیادی من شگفتزده بودم که آیا نیمهگمشده و شاهزاده خود را پیدا میکنم یا نه» مانیکا سپس گفت او هر آن چیزی را که به دنبالش بود را در لندن پیدا کرد. مانیکا چندلر را «شاهزاده من» و «نیمهگمشده من» خواند که بسیار زیبا بود نه؟ شاید نه؛ نه پس از اینکه سال بعد طی فصل هشتم در قسمت «The One Where Joey Tells Rachel» او ظاهرا نظر خود را عوض کرد.
فیبی در آن قسمت فکر میکرد مردی که با آن قرار میگذارد درواقع نیمهگمشده مانیکا است؛ این موضوع برای چندلر ناراحتکننده بود حتی با وجود اینکه او به نیمهگمشده اعتقادی نداشت. به هر حال هیچ شخصی دوست ندارد که بشنود فرد دیگری مناسبتر از او برای همسرش است.
وقتی چندلر قضیه را با مانیکا مطرح کرد مانیکا در جواب گفت که او نیز هیچ اعتقادی به نیمهگمشده ندارد؛ او فکر نمیکرد که سرنوشت این را برای آنها مقدر کرده است تا این دو با هم باشند. مانیکا اعتقاد داشت آنها عاشق شدند و سخت بر روی رابطه خود کار کردند تا این رابطه بدین شکل جواب داد.
چرا این دو قولهای مانیکا در هنگام مراسم ازدواج را فراموش کردند حتی با وجود اینکه او دوبار از واژه «نیمهگمشده» استفاده کرده بود؟
- جایی که راس راجعبه فسخ قرارداد ازدواجش با ریچل دروغ گفته بود
در فصل پنجم قسمت «The One in Vegas» راس و ریچل با یکدیگر ازدواج کردند، این چیز چندان مهمی نبود زیرا همیشه در وگاس کارهای احمقانهای انجام میدهند مخصوصا در یک برنامه تلویزیونی؛ راس و ریچل در آن زمان با یکدیگر دوست بودند و فسخ قرارداد ازدواج برای آنها کار راحتی بود، درست است؟
خیر، راس طی تصمیمی یکجانبه باعث شد که ازدواج آنها پایدار بماند؛ در قسمت نخست فصل شش راس به ریچل گفت که قرارداد ازدواج را فسخ کرده است اما نزد فیبی اعتراف کرد که چنین کاری را انجام نداده. او مشکلی را در این قضیه نمیدید و به فیبی توضیح داد نمیخواهد تبدیل به شخصی شود که سه بار طلاق گرفته است.
ریچل تا سه قسمت بعد یعنی قسمت «The One Where Joey Loses His Insurance» متوجه این موضوع نشده بود؛ او زمانی از این قضیه مطلع شد که وکیل راس با آپارتمان او تماس گرفت. راس هنگامی که با ریچل مواجه شد بیان کرد نمیخواهد شاهد ازدواج ناموفقی دیگر باشد.
همه این موضوع راجعبه چیزهایی بود که راس میخواست و نمیخواست؛ او نمیخواست شخصی باشد که ازدواج ناموفق دیگری را متحمل میشود، او نمیخواست ریچل در مقابل این قضیه دیوانهوار برخورد کند و او میخواست مزدوج باقی بماند. اگر احساس راس را نسبت به ریچل کنار بگذاریم، این یکی از دفعات زیادی است که راس احساسات ریچل را در تصمیمات خود در نظر نگرفته است. (درواقع او به خاطر دروغ گفتن چندان دوست خوبی نیست)
- وضعیت مالی و سرمایه فیبی کمی برای ما گیجکننده بود
مشاغل و شرایط مالی نباید در برنامههای تلویزیونی به خصوص سیتکام کاملا واقعبینانه باشد؛ این مورد راجعبه سریال فرندز نیز صدق میکرد. درواقع نشان دادن مشکلات مالی کاراکترها فقط در مواقع ضروری که جزو طرحی از داستان سریال بود به تصویر کشیده میشد و ما شاهد بودیم که طی قسمت بعدی از آن قضیه کاملا عبور میشد.
در فصل دوم و طی قسمت «The One with Five Steaks and an Eggplant» پول مشکل اصلی دوستان بود؛ در آن زمان مانیکا، راس و چندلر حقوق ثابت و خوبی داشتند، اما فیبی، ریچل و جویی به اندازه آنها درآمد نداشتند و نمیتوانستند هر زمان که دوست داشتند بیرون بروند.
طی روند سریال فیبی هیچوقت شغل ثابت و منظمی نداشت؛ او یک ماساژور آزاد بود (او مدت زمان کوتاهی نیز در یک کمپانی زنجیرهای ماساژ کار میکرد) و به نظر نمیرسید کار ثابتی داشته باشد. در یک جایی از سریال فیبی معترض بود که طی آن سال فقط دو نفر (راس و مانیکا) را ماساژ داده است؛ فیبی مدتی نیز به عنوان بازاریاب کار کرد. (مدت زمان کوتاهی بود ولی در همان مدت زمان او از خودکشی یک مرد جلوگیری کرد) او همچنین در یکی از برنامههای جویی در نقش یک بازیگر سیاهلشگر حضور یافت.
با اینحال بعد از آغاز سریال پول هیچوقت برای او به جز چند بار (وقتی او شغل موقتی گرفته بود)، یک مشکل جدی تلقی نمیشد؛ به جز چند موارد برنامه چندان دلایل خاصی برای این مقوله ارائه نکرد.
- وقتی شماره آپارتمان تغییر کرد
معمولا نمایشهای تلویزیونی سعی میکنند طی فصل نخست جای پای خود را محکم کنند؛ گاهی اوقات نیز همینطور که سریال پیش میرود ما شاهد تغییراتی در آن هستیم. حقیقتی که در قسمتها نخست و پایلوت وجود دارد ممکن است بعدا دچار تغییر شوند؛ میتوان بروز چنین اشتباهات کوچکی را در ابتدا به قراردادن تمرکز اصلی بر روی کاراکترها نسبت داد.
چنین اشتباه کوچکی برای شمارهگذاری آپارتمان مانیکا و ریچل، همچنین چندلر و جویی نیز اتفاق افتاد؛ ابتدا آنها در آپارتمانهای چهار و پنج زندگی میکردند، اما چنین شمارهگذاری برای آپارتمان آنها ممکن نبود زیرا آنها برای رسیدن به آپارتمان خود باید از پلکان بالا میرفتند، آپارتمان مانیکا و ریچل نیز بالکونی داشت که آنها از روی آن به آپارتمان مرد زشت نگاه میکردند. (این آپارتمان بعدا به راس رسید)
با توجه به اینکه آپارتمان مورد نظر در طبقات بالا قرار داشت آنها شماره آپارتمان را به 19 و 20 تغییر دادند؛ این شمارهگذاری تا پایان سریال تغییر نکرد.
همانطور که متوجه شدید با توجه به شمارهگذاری قبلی درواقع آپارتمان مانیکا در طبقه همکف قرار داشت، این اشتباهی بود که خیلی زود باید به آن رسیدگی میشد؛ سرانجام بعد از گذشت ده قسمت از فصل نخست این اشتباه کوچک اصلاح شد.
- احساسات چندلر درمورد جنیس
قبل از اینکه چندلر و مانیکا تبدیل به بهترین زوج سریال فرندز شوند هریک معشوقههای خود را داشتند؛ تمام طرفداران سریال فرندز جنیس را بیشتر با دیالوگ مشهور «Oh my God» میشناسند که این دیالوگ اکثر اوقات مو را به تن چندلر سیخ میکرد.
رابطه این دو بسیار جالب بود؛ آنها با هم بودند سپس به هم میزدند، با هم بودند بار دیگر بهم میزدند، با هم بودند... در فصل سوم طی قسمت «The One with the Giant Poking Device» چندلر تصمیم میگیرد که مانع مسیر زندگی مشترک جنیس با همسرش نشود، اما با اینحال همزمان که در حال به هم زدن رابطه خود با جنیس بود از وی خواست که او را انتخاب کند؛ چندلر به جنیس التماس میکرد تا نرود و ما طی صحنهای در سنترال پرک (کافه مشهوری که تمامی کاراکترها در آن وقت میگذراندند) شاهد بودیم که او برای جلوگیری از رفتن جنیس کفش وی را گرفته بود.
بعد از آن جنیس چندین بار به عنوان بازیگر مهمان در مجموعه حضور یافت که صرفا جهت خنده بود؛ مشکل این نیست که چندلر از رابطه خود با جنیس عبور و او را فراموش کرد و یا حتی مشکل این نیست که طرز برخورد چندلرهنگامی که در اطراف او حضور داشت کمی عجیب بود. مشکل آن بود که چندلر طوری برخورد میکرد انگار او طی رابطه خود با جنیس هیچگاه مجذوب او نشده بود. چندلر حتی در فصل سوم از جنیس درخواست کرد که طلاق بگیرد.
- ناپدید شدن بن
قبل از اینکه راس و ریچل فرزندی به نام اما داشته باشند، راس از همسر قبلی خود فرزندی به نام بن داشت؛ راس و کارول تصمیم گرفتند که با کمک به یکدیگر فرزند خود را بزرگ کنند و وظیفه پدر مادری خود را به نحو احسنت انجام دهند.
همینطور که داستان هر فصل جلو میرفت حضور بن و همچنین کارول بسیار کمرنگ میشد؛ بن فقط در مواقع لزوم برای داستان سریال ظاهر میشد، در یک جا نیز راس حتی برای اینکه در جمع کردن وسایل ریچل به او کمک نکند به دروغ گفت که قرار است از بن نگهداری کند؛ او حتی برای این کار از بن تقلبی که شبیه به عروسک بود جهت گول زدن مانیکا و ریچل استفاده کرد.
بن بعد از به دنیا آمدن خواهر ناتنی خود یعنی اما دیگر در سریال ظاهر نشد؛ آخرین باری که ما او را در سریال دیدیم مربوط به فصل هشت و قسمت «The One Where Joey Dates Rachel» میشود.
در اولین قسمت فصل نهم پدر راس (جک) اما را اولین نوه خود خواند، حتی او نیز بودن بن را فراموش کرده بود، بعد از این قضیه راس از پدرش پرسید پس بن چطور و جک نیز در جواب گفت منظورش اولین نوه دختر بود ولی مشخصا از قیافه او آشکار بود که جک بن را فراموش کرده بود.
- مبل درون سنترال پرک همیشه در دسترس بود
در طی ده فصلی که ما شاهد آن بودیم تقریبا همیشه مبل مخصوص درون سنترال پرک برای دوستان در دسترس بود؛ این یکی از بزرگترین مسائلی بود که به این مجوعه خدشه وارد کرد، یک مکان جهت نشستن در کافه همیشه موضوعی مهم تلقی میشود اما چطور ممکن است که با ورود آنها همیشه مبلها خالی بودند؟ تنها در چند مورد بود که دوستان برای نشستن در مبل دچار مشکل شده بودند.
در فصل دوم قسمت «The One with the Bullies» دو مرد به راس و چندلر گفتند که این دو جای نشستن آنها را اشغال کردهاند، چندلر و راس از جای خود بلند شدند ولی در آن قسمت ما شاهد کشمکشهای آنها با این دو قلدر بودیم. (ولی در آخر آنها با یکدیگر بر علیه دزدی که وسایل آنها را به سرقت برده بود در یک تیم قرار گرفتند)
در قسمت ابتدایی فصل سوم نیز تمام شش نفرشان وارد سنترال پرک شدند و دیدند که گروهی دیگر از دوستان جایشان را اشغال کردهاند؛ آنها با دیدن این صحنه در جای خود خشک شدند و سپس کافه را ترک کردند.
در فصل هفتم قسمت «The One with Rachel's Assistant» چندلر به تنهایی روی مبل نشسته بود سپس فردی سعی کرد روی صندلی راحتی که در کنار چندلر قرار داشت بنشیند، چندلر نیز با گفتن کلمه «نه» و با ایما و اشاره آن فرد را متوجه کرد که از روی مبل برخیزد و برود.
کاملا مشخص بود که آن مبلها بهترین جای کافه سنترال پرک بود اما خالی بودن آن هنگام حضور این افراد جای سوال زیادی را باقی گذاشت.
- وقتی چندلر از مقدار وزن مانیکا متعجب شد
در فصل دوم قسمت «The One with the Prom Video» والدین مانیکا وسایل قدیمیاش را به او بازگرداندند؛ فیبی در این وسایل لباس شنای مانیکا را پیدا کرد و مانیکا نیز در این رابطه گفت : «من آن زمان کمی بزرگتر بودم» چندلر نیز راجعبه آن حرف مانیکا جوکی ساخت با این مضمون که لباس وی میتوانست هنگام باریدن باران کل ایالت کنتیکت را بپوشاند.
سپس آنها به تماشای یک ویدیوی قدیمی میپردازند که در آن وزن مانیکا بسیار بالا بود؛ مانیکا برای دفاع از خود اذعان داشت که دوربین 10 پوند به وزن او اضافه کرده است و چندلز نیز از او پرسید: «مگر چند دوربین در آن لحظه از تو فیلم گرفتند؟» در هردو مورادی که ذکر کردین چندلر از میزان وزن مانیکا متعجب شده بود.
اما اگر به قسمتهای بعدی توجه کنید این عکسالعمل تعجبی چندلر قابل توجیه نیست؛ سریال طی قسمتی به عقب برمیگردد یعنی به زمانی که مانیکا و ریچل در دبیرستان و راس و چندلر نیز هماتاقی کالج بودند، چندلر مانیکا را قبل از اینکه وزن خود را کم کند میشناخت او درواقع مانیکا را چاقال صدا میزد؛ بعد از آن مانیکا برای تحقیر کردن چندلر تصمیم گرفت که وزن خود را کم کند، سپس وقتی او با چندلر ملاقات میکند در حین آن به شکلی تصادفی چاقو از دستان مانیکا رها شده و به سمت کفش چندلر فرود میآید و او یکی از انگشتان پای خود را از دست میدهد. سپس چندلر به بیمارستان میرود تا انگشت خود را پیوند بزند اما وقتی دکتر تقاضا میکند که انگشت قطعشده چندلر را به او بدهند مانیکا اشتباهی به جای انگشتان چندلر که در آشپزخانه بود هویجی را همراه خود به بیمارستان میآورد.
با توجه به عکسالعمل چندلر در فصل دوم کاملا مشخص است این چیزی نبود که عوامل تولید از همان ابتدای سریال برنامهاش را چیده باشند؛ درهرحال با توجه به جنبه طنز داستان، فراموش کردن آن لحظات سخت است.
- وقتی کلید قدیمی ریچل نباید کار میکرد
در فصل دهم قسمت «The One with the Late Thanksgiving» همگی مانیکا را قانع کردند که میزبان جشن شکرگزاری باشد، سپس هرکدام از آنها سراغ برنامه و سرگرمیهای خودشان رفتند که باعث شد دیر به مهمانی شکرگزاری مانیکا برسند؛ مانیکا و چندلر برای تلافی این کار در آپارتمان خود را قفل کردند ولی ریچل در آن لحظه به یاد کلید قدیمی خود افتاد، کلید کار کرد و قفل در باز شد اما همچنان آنها نمیتوانستند وارد شوند زیرا قفلی زنجیری از داخل بر روی در وجود داشت که مانع ورود آنها میشد.
درهرحال آن کلید قدیمی ریچل نباید کار میکرد، زیرا قفل در با زمانی که ریچل در آن آپارتمان زندگی میکرد متفاوت بود و آقای تریگر سرایدار ساختمان دو سال قبل مجبور شده بود قفل آن آپارتمان را عوض کند.
وقتی که مانیکا و چندلر در فصل هشتم به ماه عسل رفته بودند جویی و فیبی نیاز داشتند که به آپارتمان آنها دسترسی داشته باشند؛ فیبی به گیتار خود نیاز داشت و جویی به غذا. از آنجایی که این دو کلید آپارتمان را نداشتند آقای تریگر را صدا زدند و به دروغ گفتند که بوی گاز از داخل آپارتمان میآید.
آقای تریگر کلیدهای زیادی در جاکلیدی خود داشت بنابراین فرصت نمیشد که تک تک آنها را امتحان کند، به همین خاطر او با آتشنشانی تماس گرفت؛ ماموران آتشنشانی در را شکستند و آقای تریگر نیز مجبور شد قفل در را عوض کند.
بنابراین کلید قدیمی ریچل چطور این قفل را باز کرد؟ این مشکل میتوانست به راحتی حل شود اگر ریچل به جای گفتن کلید قدیمی از واژه کلید جداگانه استفاده میگرد، اگر مانیکا و چندلر به جویی و فیبی برای دادن کلید اعتماد نداشتند میتوانستند با دادن یک کلید به ریچل اعتماد کنند.
- رفتار وحشتناک راس با ریچل
احتمالا زوج مانیکا و چندلر از همان ابتدا برای داستان این سریال برنامهریزی نشده بودند، اما آنها تبدیل به بهترین زوج فرندز شدند؛ آنها به یکدیگر اهمیت میدادند، از یکدیگر حمایت میکردند و طرفداران دیدند که آنها چطور عاشق هم شده و عاشق یکدیگر ماندند.
از طرف دیگر راس و ریچل به شکل واضحی به عنوان زوج آخر داستانی برنامهریزی شده بودند و به همین دلیل برخی از نوشتههای مربوط به کاراکتر آنها (چه به عنوان دوست و چه به عنوان یک زوج) چندان منطقی به نظر نمیرسید. طرفداران سریال فرض میکردند که آنها به یکدیگر خواهند پیوست و با یکدیگر تبدیل به زوجی متحد میشوند و باهم میمانند، اما طی چندین سال آنها شاهد چنین رابطه محکمی نبودند.
برخی از رفتارهای راس نسبت به ریچل وحشتناک بود که از جمله آنها میتوان به این موارد اشاره کرد: زمانی که ریچل به فکر لباسی مناسب برای مراسم سخنرانی راس بود، او به دلیل اینکه دیر شده بود بر سر ریچل فریاد زد و از او خواست تا آماده شود و برایش مهم نبود که به چه صورت این کار را انجام خواهد داد؛ نحوه حسودی کردن راس به مارک که مصداق عدم حمایت از ریچل در کارش بود؛ این موضوع حتی در فصل آخر نیز ادامه داشت، ریچل موقعیت فوقالعادهای جهت رفتن به پاریس برای شغلش داشت اما راس بدون خبر ریچل (موضوعی تکراری مانند قرارداد ازدواج) سعی کرد که شغل قدیمی ریچل را به او بازگرداند؛ راس حتی متوجه نشد (یا اهمیت نداد) که او واقعا چه چیزی برای آینده خود میخواهد.
سپس ما شاهد صحنهای بسیار رومانتیک در فرودگاه بودیم، او برای جلوگیری از رفتن ریچل به گیت رسید و موضوع عشق خود را به او گفت؛ راس حتی در این وضعیت نیز مایل بود به چیزی که خودش میخواهد برسد.
- وقتی چندلر با ادی همخانه بود
برای مدت زمان کوتاهی در فصل دوم جویی آپارتمان خود و چندلر را ترک و اثاثکشی کرد؛ چندلر نیز یک هماتاقی جدید به نام ادی گرفت که اوضاع با او هیچگاه به سرانجام خوبی ختم نشد. همه میدانستند جویی بازمیگردد و با بازگشتن او ادی برای همیشه فراموش خواهد شد.
در هر صورت این بهانهای خوب برای اتفاقی که رخ داد نیست؛ بله ادی غیرعادی بود، او چندلر را بیدلیل متهم به رابطه با معشوقه قبلی خود کرده بود، وقتی چندلر یک شب از خواب برخاست دید ادی در اتاق او نشسته و او را تماشا میکند که ادی هیچ مشکلی را در این قضیه نمیدید و به چندلر گفت که اینکار به او آرامش میدهد، چندلر سپس سعی کرد تا او را از خانه بیرون کند اما ادی قبول نکرد که برود و روز بعد طوری رفتار میکرد که انگار آنها هیچوقت راجعبه جابهجایی او صحبتی انجام ندادهاند.
این کاملا قابلدرک بود که چندلر بخواهد او از آپارتمان برود و این منطقی بود که او برای این کار تمام سعی خود را بکند، اما موضوعی که از دید ما منطقی نیست روشی است که او از طریق آن این کار را انجام داد.
وقتی ادی یک روز به آپارتمان بازمیگردد جویی و چندلر ادعا میکنند که او هرگز در آنجا زندگی نکرده است، آنها گفتند جویی هیچگاه از آپارتمان اثاثکشی نکرده است، ادی نیز با آنها موافقت کرد و گفت که به آپارتمان اشتباهی آمده است و سپس از آنها برای اشتباه خود عذرخواهی کرد و رفت.
- ناپدیدشدن مادر فیبی
در پایان فصل سوم و ابتدا فصل چهارم دیدیم که فیبی مادر واقعی خود را شناخت و اسم او نیز فیبی بود؛ فیبی در قسمتهای دیگر نیز به دیدن او رفت و بیشتر با او آشنا شد، حتی فیبی برای گرفتن نصیحت نیز به او مراجعه کرد.
به هر حال بعد از مدت زمانی ما دیگر مادر حقیقی فیبی را ندیدیم؛ ناپدید شدن اعضای خانواده همیشه در برنامههای تلویزیونی رخ میدهد و معمولا این موضوع به خاطر در دسترس نبودن بازیگر مورد نظر آن نقش است؛ این موضوع قابل درک است اما چنین اتفاقی در اینجا رخ نداد.
برای عوامل تولید سریال کار بسیار آسانی بود که هر از چند گاهی یک خط دیالوگ راجعبه مادر واقعی فیبی در مجموعه بگنجانند؛ فیبی به راحتی میتوانست حداقل بگوید شامی را با مادر واقعی خود صرف کرده است، اما هیچوقت این اتفاق رخ نداد. هنوز توضیحی وجود ندارد که چرا مادر فبیبی برای شام تمرینی قبل از عروسی او و مایک نیامد؛ البته طوفانی که در روز عروسی گربیانگیر فیبی شد میتواند نیامدن مادر واقعیاش را به مراسم اصلی عروسی توجیه کند.
- وقتی امیلی تبدیل به آدم بدی شد
رابطه امیلی و راس هرگز قرار نبود به طول بیانجامد، این یک حقیقت است؛ وقتی آنها بایکدیگر نامزد کردند هنوز راس و ریچل در حال و هوای رابطه عاشقانه خود بودند، راس مجبور بود که تصمیم بگیرد آیا ریچل را به مراسم ازدواج خود دعوت کند یا خیر، که البته سرانجام او را دعوت کرد و ریچل نیز تصمیم گرفت در آخرین لحظه به مراسم ازدواج او برود. البته ریچل قصد داشت در مراسم عروسی به راس بگوید که هنوز او را دوست دارد ولی این کار را انجام نداد که حرکت درستی بود.
هنگام عروسی راس به جای نام امیلی نام ریچل را صدا زد، بنا به دلایلی امیلی با شنیدن اسم ریچل محراب را ترک نکرد و مراسم را ادامه داد؛ او حتی تصمیم گرفت شانس دیگری خودشان بدهد و برای رفتن به ماه عسل در فرودگاه حاضر شد، اما وقتی او به آنجا رسید دید که راس قرار است با ریچل سوار هواپیما شود.
بعد از این قضیه نیز امیلی حاضر شد تا شانس دیگری به راس بدهد ولی برای اینکار خواهان یک اولتیماتوم شد؛ او حاضر شد فقط در شرایطی به نیویورک بیاید که راس دیگر هیچوقت ریچل را نبیند. شاید این خواسته کمی بیش از حد به نظر برسد اما با توجه به اتفاقاتی که در لندن رخ داد چنین خواستهای از سمت او قابل درک است. البته خواسته بعدی او کمی افراطی بود، امیلی از راس خواسته بود تمامی وسایلی که در خانه راس وجود دارد و ریچل آنها را لمس کرده است بفروشد و از آن خانه نیز نقل مکان کند.
آن به شکلی نبود که فرندز به تصویر کشید، ناگهان امیلی تبدیل به آدمی بد و وحشتناک شده بود که بسیار کنترلکننده است و هیچ شخصی آن را دوست ندارد.
- برنامه زمانی عجیب برای بارداری ریچل
در قسمت پایانی فصل هفت فیبی یک تست بارداری در دستشویی آپارتمان مانیکا پیدا کرد و ریچل نیز به او اجازه داد تا فکر کند این تست بارداری برای مانیکا است؛ قسمت ابتدایی فصل هشتم در همان زمان عروسی مانیکا و چندلر اتفاق افتاد، سپس ریچل پذیرفت آن شخصی که حامله است درواقع خودش است.
موضوعی که کمی گیجکننده تلقی میشود زمان فارغ شدن ریچل است؛ این اتفاق در زمان درست خود رخ نداد زیرا با توجه به مدت زمان بارداری ریچل، او باید در اواسط فصل هشتم «اما» را به دنیای میآورد ولی این اتفاق در پایان فصل هشتم رخ داد؛ در واقع از هنگامی که برنامه مشخص کرد ریچل باردار است تا مدت زمانی که او فارغ شد چیزی در حدود یکسال زمان سپری شد که منطقی نیست. (البته در روند داستان زمان بارداری ریچل کمی با تاخیر روبهرو شده بود، ولی مدت زمان آن تا این حد نبود)
البته موضوع دیگر که نقص در جدول زمانی را نشان میداد مربوط به جشن تولد یکسالگی «اما» میشود که این جشن نیز درحقیقت در یکسالگی او گرفته نشد زیرا ما در چهارمین قسمت فصل دهم شاهد آن بودیم.
- وقتی مانیکا انگشتر مادربزرگ خود را نشناخت
قبل از اینکه ریچل در قسمت آخر فصل هشتم فارغ شود، مادر راس انگشتر مادرخود را به راس داد و از او خواست تا این انگشتر را به ریچل بدهد ولی از آنجایی که راس نمیخواست به ریچل پیشنهاد ازدواج بدهد آن حلقه را نزد خود نگه داشت.
آن حلقه از جیب کت راس به زمین اتاق ریچل در بیمارستان افتاد، جویی زانو زد تا حلقه را بگیرد سپس به شکل تصادفی به سمت ریچل بازگشت درحالیکه حلقه را در دستان خود نگه داشته بود، ریچل نیز فکر کرد که جویی از او خواستگاری کرده است و به همین دلیل جواب مثبت داد؛ این به خودی خود منطقی به نظر نمیرسید اما آنها برای خنده این کار را انجام دادند و ما نیز از آن میگذریم.
سپس در قسمت ابتدایی فصل نهم ریچل به مانیکا گفت چه اتفاقی رخ داده است، در حای که مانیکا فکر میکرد کل این وضعیت بسیار دیوانهکننده است (که البته حق با او بود) ناگهان چشمانش به انگشتر در دستان ریچل افتاد و گفت: «این بسیار بزرگتر از گوهر روی انگشتر من است» و به بررسی انگشتر پرداخت؛ ریچل نیز دریافت چنین انگشتر نفیسی از جانب جویی را به شغل او نسبت داد.
آن انگشتر درواقع انگشتر مادربزرگ مانیکا بود و این بسیار عجیب است با وجود آنکه او با دقت به آن نگاه کرد نتوانست انگشتر مادربزرگ خود را شناسایی کند؛ آیا او واقعا این انگشتر را قبلا ندیده بود؟
به هر حال ممکن بود شناسایی این انگشتر توسط مانیکا باعث شود که همه زودتر از اصل داستان آگاه شوند و اینگونه جذابیت داستان از بین برود؛ آنها میتوانستند برای برطرف کردن این مشکل دیالوگی مانند: این انگشتر بسیار آشنا به نظر میرسد را برای مانیکا طراحی کنند.
- ریچل و نداشتن اطلاعات کافی از دوران بچگی مانیکا
مانیکا و ریچل همیشه صمیمیترین دوست هم نبودند؛ واضح است که آنها بعد از دوران دبیرستان از یکدیگر جدا شدند. با توجه به ویدیوهایی که از گذشته این دو نشان داده میشد آنها زمانی که نوجوان بودند به یکدیگر نزدیک بودند اما سپس هریک راه جداگانه خود را پیمودند، مانیکا حتی تا زمانی که ریچل از مراسم ازدواج خود فرار کرد (در قسمت اول فصل اول) و نزد او آمد انتظار نداشت دیگر او را ببیند.
مانیکا حتی به مراسم ازدواج ریچل با بری دعوت نشده بود، اما او شخصی بود که وقتی ریچل از مراسم ازدواجش فرار کرد به سراغش رفت؛ پس از گذشت سالها آنها بار دیگر تبدیل به دوستانی نزدیک شدند و گاهی اوقات لحظاتی را که در گذشته با یکدیگر سپری کردند را به یاد میآوردند، که ریچل از برخی از آنها آگاه بود و از برخی نه.
در فصل هشتم قسمت « The One Where Joey Dates Rachel» ریچل از چیز بیاهمیتی مثل خبرنامه خانوادگی «گلر دادزن» (Geller Yeller) خبر داشت که به راحتی میتوان تصور کرد با توجه به اینکه او و مانیکا بار دیگر با هم صمیمی شدند، او طی سالهایی که با هم گذراندند این قضیه را برای ریچل تعریف کرده است.
با اینحال در فصل سوم قسمت «The One with the Football» راس و مانیکا مجبور بودند توضیح دهند که چرا نمیتوانند فوتبال بازی کنند؛ دلیلش آن بود که مانیکا طی بازی فوتبال سالیانه خانوادگی گلر در هنگام شکرگزاری بینی برادرش راس را با آرنج خود شکست. (مربوط به زمان جام ششم گلر)
ریچل در این زمان گفت: «حتی کاپی به نام گلر نیز وجود داشت؟» ریچل راجعبه آن چیزی نمیدانست؛ با توجه به اهمیت این موضوع بین مانیکا و برادرش آیا مانیکا چنین خاطره مهمی را برای صمیمیترین دوست خود تعریف نکرده بود؟
- تغییرات در سنها و تولد
طی سالهای سپری شده سنها و روزهای تولد دوستان دچار تغییر شد؛ این از جمله موضوعاتی بود که میشد به راحتی آنرا پیگیری کرد و چیز چندان مهمی نبود؛ با اینحال اتفاقات زیادی در این باره رخ داد که باعث گیج شدن مخاطبین شد.
به طور مثال در فصل دوم قسمت «The One Where Joey Moves Out» جویی 28 سال سن داشت، پنج سال بعد در قسمت ابتدایی فصل هفتم او 31 سال سن داشت. (و امیدوار بود که بتواند نقش یک جوان 19 ساله را بازی کند)
در سه دوره مختلف طی سه فصل راس 29 سال سن داشت؛ در فصل سوم او شیرشکلات را دور ریخت چون 29 سال سن داشت، سپس در فصل پنجم او صحبتهایی راجعبه اینکه نمیخواهد برای بار دوم قبل از 30 سالگی طلاق بگیرد انجام داد؛ بله درست است در بعضی سریالها فصلهای مختلف طی یکسال تولید میشوند اما سریال فرندز جزو آن دسته نبود.
تنها باری که اشتباه در بیان سن منطقی به نظر میرسید مربوط به فیبی بود؛ فیبی فکر میکرد که 30 سال سن دارد اما درواقع 31 سال سن داشت، این اشتباه او ناشی از آن بود که او هیچوقت گواهی تولد خود را ندیده بود. فیبی تنها زمانی متوجه شد 31 سال سن دارد که برای تبریک تولد خواهر دوقلویش اورسلا نزد او رفته بود، اورسلا اشتباه فیبی درمورد سنشان را اصلاح کرد و این لحظه جایی بود که فیبی متوجه شد هیچکدام از کارهایی را که میخواست قبل از 30 سالگی انجام دهد را درواقع انجام نداده است.
- وقتی چندلر و ریچل قبلا یکدیگر را میشناختند
در اوایل قسمت نخست سریال ریچل مانیکا را در سنترال پرک پیدا میکند، مانیکا سپس او را به همه معرفی میکند. (به جز راس) ریچل و چندلر طوری با یکدیگر برخورد کردند که انگار نخستینبار است همدیگر را دیدند؛ با اینحال طی فصلهای بعدی ویدیوهایی از گذشته آنها پخش شد که نشان میداد این موضوع اصلا درست نیست. زمانی که مانیکا و ریچل در دبیرستان با یکدیگر دوست بودند راس و چندلر نیز هماتاقی کالج بودند؛ هنگامی که راس برای جشن شکرگزاری به خانه رفته بود چندلر نیز همراه او حضور داشت و در آن زمان او با ریچل و مانیکا آشنا شد.
آنها همچنین در قسمت «The One with the Flashback» قبلا در کلاب (که بعدا این کلاب تبدیل به کافه سنترال پرک شد) به یکدیگر برخورد کرده بودند که برخورد مختصری بود؛ این عجیب بود که آنها بعدا همدیگر را نشناختند، موضوع عجیبتر آن بود که وقتی مانیکا ریچل را به چندلر معرفی کرد باز هم او ریچل را نشناخت.
ممکن است شما در طول روز با افراد زیادی آشنا شوید ولی چطور امکان دارد شما فردی را که چندین بار با او برخورد داشتید را فراموش کنید؟
- آنها همیشه در سنترال پرک بودند
این شش نفر تقریبا همیشه کارهای منظم داشتند، با اینحال همه آنها زمان زیادی را در سنترال پرک سپری میکردند. (یا در یکی از آپارتمانها) البته گاهی اوقات روند داستان به شکلی بود که صحنههایی از محل کار آنها را نشان میداد اما این اتفاق خیلی کم در فرندز رخ داد.
در فصل ششم قسمت «The One with Ross' Teeth» آنها درمورد اینکه رییسشان در محل کار اصلا آنها را دوست ندارد صحبت میکردند، راس نیز گفت این یک «موضوع جهانی» است اما جویی توجیه جالبتری ارائه داد، او گفت: «شاید دلیل آن این است که شما ساعت 11.30 روز چهارشنبه دارید در اینجا زمان خود را میگذارنید.» آنها بعد از شنیدن این حرف سریع کافه را به سمت محل کار خود ترک کردند.
کمتر از ده دقیقه بعد در همان قسمت پنج نفر از شش نفر آنها به سنترال پرک برگشتند، بله زمان میگذرد اما جالب است بدانید که هنوز هوای بیرون در زمان روز بود؛ اغلب اوقات زمانی که مردم به سر کار خود میرفتند آنها در کافیشاپ بودند، اینکه آنها چطور موفق شدند شغل خود را حفظ کنند برای ما جای سوال دارد.
با وجود تمامی این 21 موردی که ذکر کردیم بدون شک میتوان سریال فرندز را در زمره یکی از بهترین و شاید بهترین سریال سیتکام تاریخ دانست؛ تمامی اشخاصی که این سریال را تماشا کردند با تک تک لحظات آن زندگی کردند، خندیدند، گریه کردند، خوشحال شدند و ناراحت شدند؛ این سریال درسهای زیادی به انسانها میدهد به انسان میآموزد صادق باشد، ارزش دوستی را حفظ کند، فداکار باشد؛ این سریال به ما انسانها میآموزد که به عقاید یکدیگر در عین اختلاف زیاد احترام بگذاریم و در کارهای مختلف با یکدیگر مشورت کنیم.
داستان زندگی هرکدام از این شش کاراکتر ممکن داستان زندگی خودمان باشد؛ راس مردی مهربان، باهوش و در عین حال حسود، چندلر فردی شوخطبع، صادق و فاقد اعتماد به نفس لازم، ریچل زنی احساساتی در عین حال مصمم و کمی لوس، جویی مردی دلسوز، ساده و کمی کندذهن، فیبی زنی که فوقالعاده زیاد به ارزشهای دوستی پایبند و نسبت به اطرفیان خود فداکارتر است اما در عین حال رفتارهای عجیب و غریب خاص خود را داراست و در آخر مانیکا زنی که میتوان گفت از همان ابتدا مادر پنج فرزند بود، او میزبانی عالی و شخصی با وسواس زیاد نسبت به نظم و تمیزی در اطراف خود است.
بدون شک همه ما در اطراف خود با افرادی که حداقل یکی از ویژگیهای شش کاراکتر ذکر شده را داشته باشند آشنا شدهایم؛ سریال فرندز در سال 2004 به اتمام رسید اما بدون شک عاشقان این سریال با یادآوری و تماشای دوباره فرندز خاطرات خوب و بد زندگی خود را در ذهنشان یادآوری میکنند.
ما به 21 موضوع از موارد غیرمنطقی در این سریال اشاره کردیم که مهمترین آنها بود؛ اگر شما نیز موارد مهم دیگری به ذهنتان خطور کرده است با ما در میان بگذارید.
نظرات (6)