نویسنده: Mahasti سه شنبه، 25 ارديبهشت 1397
ساعت 23:36

سابقه طولانی کاپیتان آمریکا در کناره گیری کردن‌ مطلب ویژه

4 از 5

اگر پس از فیلم Infinity War شاهد استعفا دادن کاپیتان آمریکا باشیم ، مطمعنا پدیده تازه‌ای نخواهد بود.

بهتر است برویم سر اصل مطلب: استیو راجرز در فیلم جدید Avengers: Infinity War عالی به نظر می‌رسد. آن ریش به علاوه‌ تمام آن سر و وضع و یونیفرم رنگ و رو رفته؟ واقعا عالیست، به حدی عالیست که طبق نظر تحلیلگران شبکه‌های اجتماعی تنها ریش کاپیتان بیشترین بازخورد را در تبلیغات Infinity War به همراه داشت!

اما در Infinity War به جز بعد‌های زیباشناسانه، چیزهای بیشتری هم وجود دارد. این فیلم نشانگر تغییرات مهمی در داستان کاراکتر استیو راجرز است که شخصیت این کاراکتر را موشکافی می‌کند – که شسته و رفته و رسمی بودن همیشگی این کاراکتر قرمز و سفید و آبی پوش را کنار می‌گذارد - همانطور که هنیبال بورس در Spider-Man: Homecoming با حالتی جدی و فصیحانه بیان کرد: «کاملا مطمئنم طرف الآن مجرم جنگی محسوب میشه.» و با در نظر گرفتن بیانیه جدید کریس اونز (هنر‌پیشه نقش کاپیتان آمریکا) که از تصمیمش در مورد کناره گیری کردن از نقش این کاراکتر در سال آینده خبر ‌داد، می‌توان گفت کاپیتان آمریکا در موقعیت عجیبی قرار گرفته است.

قابل توجه است که تاریخچه کتاب‌های کمیک استیو پر از همین چند راهی‌ها‌ی دربرگیرنده تغییر هویت‌ها، سپر بر زمین گذاشتن‌ها و سرخوردگی‌ها است، و در واقع همین اتفاقات بودند که از همان ابتدا همدردی‌هایمان با کاپیتان آمریکا و درک کردنش را رقم زدند. چیزی که اکنون روی صحنه می‌بینیم تنها بخش کوچکی از یک معمای بسیار بزرگ‌تر و پیچیده‌تر است.

suspense 3

تعریف یک شخصیت افسانه‌ای

بر خلاف اکثر بازماندگان دوران طلایی کمیک‌ها، کاپیتان آمریکا فاقد تعریف واضحی از یک مرکز مستحکم یا عادت رفتاری که به سادگی قابل تشخیص باشد است. باوجود هم دوره بودن او با کاراکتر‌هایی همچون سوپرمن و بتمن، استیو مانند سوپرمن هدف مشخصی ندارد یا مانند بتمن در جنگی دائمی با خلافکاران نیست. خالقان این کاراکتر - جو سیمون و جک کربی - تلاش کردند تا وفاداری شکست ناپذیر او به «رویای آمریکایی» را به عنوان مشخصه اصلی تعریف کننده کاراکترش قرار دهند که مبهم و غیر‌عینی است. علاوه بر آن، یک ضعف درونی که وی را به خودداری وا می‌دارد در درونش تعبیه شده است: احیای مجدد داستان در اواسط دهه 60 که در  - Avengers #4 - به قلم استن لی و جک کربی - مورد توجه قرار گرفت که برای اولین بار داستان «منجمد شدن در یخ و دوباره به زندگی برگرداندن کاپیتان آمریکا توسط انتقام جویان»، که بدون شک برای طرفداران MCU به سادگی قابل تشخیص است، را بیان کرد.

این دو معما تاریخچه استیو را به معدنی از ماجرا‌های کلیدی، تغییر رویه‌ها و تناقض‌های تغییر پذیر تبدیل کرده‌اند، که در اکثر مواقع همه چیز به طراحی اولیه بر می‌گردد. مورد پرسش قرار دادن هدف و جایگاه در یک تصویر کلی‌تر تبدیل به یک روند در داستان‌های کاپیتان آمریکا شده است که فورا پس از برگشت او به مرکزیت داستان اتفاق می‌افتد. به‌هرحال «رویایی» که او در دهه 40 برایش جنگید در طی سال‌ها تغییرات زیادی کرد. این رویا برای نسل جدیدتر دیگر معنای زیادی نداشت؛ مخاطبانی جدید که یا انقدر جوان بودند که زندگی در قلب جنگ جهانی دوم را تجربه نکرده بودند یا سن‌شان به حدی نبود که تحت تاثیر اختلافات ویتنام قرار گرفته باشند. ذهن‌های خلاقی که عناوین کاپیتان آمریکا را رقم زدند باید هر چه زودتر این ناهماهنگی‌ها را تشخیص می‌دادند تا بتوانند کتاب‌های استیو را سود آور کرده و در بازار حفظ کنند.

هرچند، همانطور که حدس زدید، شیرجه زدن مستقیم در منجلاب حقایق وجودی حداقل از همان ابتدا بهترین رویه نبود، پس از احیای مجدد دهه 60، سه سال طول کشید تا اولین بحران اساسی استیو در Tales of Suspense - قلم استن لی و جین کولان - رخ دهد که واقعا پیش پا افتاده‌تر از چیزی که ممکن است انتظارش را داشته باشید بود.

suspense 2 copy

داستان از این قرار است، استیو پس از چند ماه قرار گذاشتن با شارون کارتر، که در آن زمان تنها او را با نام مامور 13 می‌شناخت، به این نتیجه می‌رسد که این رابطه عشق حقیقی است؛ پس او را به قراری عاشقانه برده و در حرکتی که احتمالا ناشیانه‌ترین اتفاق رمانتیک در تاریخ کاپیتان آمریکا محسوب می‌شود، سعی کرد درخواست ازدواج را پیش بکشد.

شارون هم آن را رد کرد که جای تعجب هم نیست. استیو با قلبی شکسته بدون معطلی ماسکش را از چهره برداشت (که در تاریخ کاپیتان اولین بار بود) و در حرکتی درخور ملودرام‌های دهه 60، استعفا داد. این کناره گیری دوامی نیاورد، که باز هم در این هم جای تعجب نیست. زمانی که خبر کنار رفتن کاپیتان پخش شد، تعدادی متظاهر با ساختن ظاهری شبیه به کاپیتان برای خودشان وارد عرصه شدند و همه آن‌ها در بهترین حالت همه چیز را به گند کشیدند یا در بدترین حالت به شدت آسیب دیدند.

استیو از اوضاع اسفناکی که غیبتش ندانسته به بار آورده بود احساس گناه می‌کرد؛ به همین خاطر، غبطه خوران به صحنه عمل بازگشت. او حتی نقشه‌ای پیچیده‌ که شامل خاکسپاری‌های ساختگی و آدمک‌های مصنوعی و «ماسک‌های لاستیکی طبیعی» می‌شد طراحی کرد تا همگان هویتش به عنوان استیو راجرز را فراموش کنند.

نتیجه‌ی نهایی مشخص این بود که کاپیتان دوباره متولد شد؛ استیو راجرز با آن لباس راه‌راه و ستاره‌‌دار به مبارزه بازگشت. اما مفهوم ضمنی آن اتفاق، و چیزی که در واقع داستان ادامه‌دار کاپیتان را پیش برد، این استدلال قوی بود که داستان کاپیتان آمریکا به همان اندازه که محتاج نام قهرمان و لباسش است، به وجود خود استیو راجرز هم وابسته است. زمانی که این نظریه بیان شد، کمیک‌های کاپیتان آمریکا تا سال‌های سال مورد امتحان قرار گرفتند، و در نهایت ثابت شد که استیو راجرز تنها یک کاراکتر با چهره جوان اما سن زیاد در لباس سفید و قرمز و آبی نیست و چیزی بیش از این است.

cap 180 1 copy

Nomad وارد می‌شود

روند ماجرایی دیگری که بر بحران هویت استیو می‌افزود و رویکرد مستقیم‌تر و مطمئن‌تری داشت، هفت سال بعد در 1974 منتشر شد. زمانی که انجمن نظارت بر محتوای مجلات کمیک (CCA) سخت گیری‌های قبلی‌اش در خصوص اینکه چه محتوایی مناسب کتاب‌های فکاهی است را کنار گذاشته بود و ترس از اینکه استیو نمی‌تواند ارتباط درستی با کودکان برقرار کند (تا حدودی) فروکش کرد.

استیو تازه وارد روند داستانیThe Original Secret Empire - به قلم استیو انگلهارت و سل بوسما - شده بود. او در این داستان به اجبار با توطئه‌ای مواجه شد که مقصدش را به دفتر فاسد ریاست جمهوری ختم کرد. (اشاره‌ کوچکی به رسوایی Watergate که در واقعیت رخ داده بود) وی ناگهان با این حقیقت که خواست دولت و خواست مردم می‌توانند کاملا از هم متفاوت باشند، مواجه شد. دیگر آن «رویا» از طمع و تباهی مصون نبود.

استیو که کاملا از خواب غفلت بیدار شده و دیگر قادر به توجیه کردن دفاعش از آرمانی که به عقیده‌ی او از درون تباه شده بود، هویت کاپیتان آمریکا را کنار گذاشت و هویت جدیدی برگزید؛ Nomad (خانه به دوش) مرد بی‌وطن.

وقتی از دور به ماجرا می‌نگریم، بسیار جدی و شاعرانه به نظر می‌رسد. تحول نومد با دیدی سطحی بسیار مهم به نظر می‌آمد، شاید هم بتوان این را اولین تلاش استیو برای یافتن روح وجودی‌اش پس از نتیجه نامطلوب ماجرای درخواست ازدواجش دانست. اما از نظر داستانی واقعا چیز درهم و برهمی از آب درآمد. استیو سرفرازانه لباسش را با دستان خودش درست کرد (که شامل یقه V شکل و شنل زرد مجلل می‌شد) و بلافاصله پس از آن به پرسه زدن در نیویورک و ابله جلوه دادن خودش پرداخت.

cap 180 2

اکثر بد بیاری‌های نومد به دلیل هویت پنهانی استیو بود که به دلیل ادامه داشتن تاثیرات کارهای اولین تجربه کناره گیری‌اش بود. چون هیچ کس نمی‌دانست استیو راجرز کیست، پس هیچ کس هم نمی‌دانست نومد کیست. هیچ کس نمی‌دانست او قابل اعتماد است یا نه، یا اینکه از کجا آمده است، یا اهدافش چه بودند. برای مردم نیویورک، نومد ژرف‌نگر و اندیشمند ما تنها یک فرد نقاب پوش دیگر بود.

این هویت جدید تا چهار نسخه دوام آورد و به جای اینکه برداشتی اندیشمندانه از حال و هوای سیاسی آمریکا را دربربگیرد، بیشتر روندی مانند داستان سه کله پوک را پیش گرفت.

هرچند چنین چیزی فاقد مزیت هم نبود. با وجود تمام نقاط ضعف و اشتباهاتش، پوچی نومد هضم پیامی که پذیرفتن آن مشکل بود را آسان می‌کرد. با این وجود که این موضوع بسیار مضحک بود، ولی تا به امروز استیو در اینجا بیشتر از هر زمان دیگری سیاسی و تندرو شده و این نتیجه ایده‌ای بود که حدود هفت سال قبل طرح ریزی شده بود. نومد ثابت کرد که داستان‌های کاپیتان آمریکا زیر بار منت آرمان‌های دولت نیستند، حتی اگر اجرای چنین ایده‌هایی چیز خوش آیندی نیز به همراه داشته باشند.

دیگر کاپیتان آمریکایی نخواهد بود

cap 332 1 copy

درگیری بعدی کاپیتان با سرخوردگی روحی‌اش در سال 1987 و در جلد 332 کاپیتان آمریکا - به قلم مارک گرونوالد و تام مورگان - انتشار یافت. دو سال قبل از آن، کاپیتان خط تماس مستقیمی راه اندازی کرد که هر‌کسی می‌توانست با آن تماس برقرار کرده و مسائلی که فکر می‌کرد نیازمند توجه کاپیتان است را بیان کند، ایده‌ سازندگان این بود که به جای ادامه دادن داستان کاپیتان آمریکا در قالب یک شخصیت حقوقی سازمان یافته، استیو را به «نماینده واقعی مردم» تبدیل کنند. اما در نهایت به دنبال یک سری ماموریت‌های نظامی متلاقی، ماموران فدرال با آن مشکل پیدا کردند.

اتفاقات زمانی به نقطه جوش رسیدند که ادامه یافتن برنامه ابر سرباز وارد مذاکره شد. پنتاگون و کاخ سفید به جستجو پرداخته و مدارکی یافتند که با آن پرونده‌ای با این ادعا ایجاد کردند که هر چیزی مربوط به استیو راجرز - از مشارکتش درProject: Rebirth قدرت‌هایش را با او بخشیده بود گرفته تا یونیفرم و سپری که روزانه از آن استفاده می‌کرد - در واقع جزو اموال دولت محسوب می‌شوند. استیو تنها در صورتی می‌توانست فعالیتش به عنوان کاپیتان را ادامه دهد که مامور رسمی و مورد تایید دولت باشد.

پس از آن برای شدت بخشیدن به مسئله، او را تهدید به ایجاد یک پرونده مالیاتی بزرگ کردند که نزدیک به میلیون‌ها دلار پاداشی که به خاطر همکاری با ارتش و مشارکتش در جنگ جهانی دوم به او پرداخت می‌شد، در واقع پولی که صرف ایجاد خط تماس مستقیم شده بود، را در بر می گرفت. درخواست نهایی ساده بود: یا کاپیتان با امضای قرارداد ابر سرباز دولت ایالات متحده باشد یا خط تماس مستقیم را از کار انداخته و یک میلیون دلار هم پرداخت کند.

استیو پس از تردید‌های جدی که برایش به وجود آمد تصمیم گرفت که لباس و عنوانش را تسلیم کند تا اینکه مجبور باشد افسارش را به دست دیگری بدهد و راه ارتباطی‌اش با مردم آمریکا را از کار بیاندازد. او یونیفرم و سپرش را تحویل داد و یک بار برای همیشه گفت که تنها به رویای آمریکایی متعهد است، نه به هر قسمت دیگری از دولت آمریکا.

احتمالا اینجا جایی است که اگر طرفدار MCU باشید مکث کرده و می‌گویید «صبر کن ببینم...!» به سادگی می‌توانید متوجه شباهت‌های این داستان و داستان Capitan America: Civil War شوید که وارد ساختار Infinity War هم شده است. اوضاع زمانی عجیب تر می‌شود که می‌فهمید استیو پس از بازنشستگی کاملا از رادار خارج شد، ریش بلند کرد، و به نبرد با خرس‌ها مشغول شد!

cap 336 1

خب شاید قسمت آخر خیلی هم جدی نبود. اما این جنبه استیو راجرز با حالت ناپایدار، بی‌سپر و ریشو که روی صحنه می‌بینیم تا حدودی از همین‌جا وارد ماجرا شد.

در نهایت استیو لباس جدید تیره‌تری به تن کرد (در این زمان لباس تیره در کمیک‌های ابر قهرمانان بسیار مد شده بود) و بدون سپر معروفش با نام کاربردی‌تر «کاپیتان» نبرد را از سر گرفت. اگر نومد پیش زمینه‌ای تمرینی برای به تعویق انداختن یک اتفاق متفاوت بود، کاپیتان همان اتفاق متفاوت محسوب می‌شد. در اینجا استیو (که هیچگونه مصونیتی نداشت، دیگر دست و بالش بسته نبود و تلاش‌های قبلی‌اش در شورش ‌هم کار را آسان‌تر کرده بود) تبدیل شد به یک آزادی خواه تندرو که آشکارا با دولت مخالفت می‌کرد اما برای ارزش‌های ماندگار وطن پرستانه ایستادگی می‌کرد و هنوز به همان «رویا» باور داشت. درست است داستان هنوز سرشار از ملودراما و جلوه‌های نمایشی که در دهه‌های 60 و 70 جریان داشت بود، اما این دفعه استیو جدیت داشت.

در نهایت فعالیت‌های کاپیتان توجه همان بخش دولتی که استیو را وادار به بازنشستگی کرد برانگیخت. قضیه با پایانی انفجاری خاتمه یافت. آن‌ها جان والکر، که به عنوان کاپیتان آمریکا جدید فعالیت می‌کرد و مورد تاییدشان بود را فرستادند تا به پارتیزانی استیو خاتمه دهد. با کمی دست‌کاری در قضیه توسط Red Skull به عنوان چاشنی کار، جان والکر دچار شکست روحی و روانی شد و در نهایت لباس و سپر کاپیتان آمریکا را دوباره به استیو برگرداند، که این امر بار دیگر حقیقت انکار ناپذیر یکی بودن کاپیتان امریکا و استیو راجرز را اثبات کرد.

دوباره مرگ، دوباره زنده شدن

IMG 0110

دو اتفاق اساسی (هم در کمیک‌ها و هم خارج از آنها) پس از رویارویی بعدی استیو با مسئله بازنشستگی رخ دادند. اولین اتفاق حمله تروریستی یازده سپتامبر بود، که بنا بر دلایل مشخصی تاثیر متحول کننده‌ای بر فرهنگ عمومی آمریکا داشت. دومین اتفاق - که به هیچ وجه تصادفی نبود - یک سال بعد رخ داد؛ پس از آنکه سیر داستان کاپیتان آمریکا برای هماهنگی بهتر با اتفاقات پس از حادثه تغییر یافت. استیو در انظار عموم نقاب از چهره برکشید که این بار برای همیشه بود. تا حدی که برای طرفداران امروزی‌تر و فرزندان نسل MCU تصور چیزی غیر از این مشکل است.

کمی پس از آن، اوضاع کم‌کم پرمخاطره شد. در سال 2006 اتفاقات Civil War به سرعت وارد دنیای مارول شد و همه چیز را منقلب کرد. که در نظر کلی، بیشتر شبیه به بازگو کردن بیشتر مسائلی که استیو در دهه 80 با آنها مواجه شده بود به نظر می‌رسید؛ او نمی‌خواست در مقابل دولت سر تسلیم فرود بیاورد، به ثبت اسم ابرقهرمانان اعتقاد نداشت و غیره. اما اینجاست که شباهت‌ها پایان می‌پذیرند. این بار استیو حتی زمانی که سرباز فراری محسوب می‌شد لباسش را حفظ کرد؛ چیزی که تصورش دو دهه قبل غیر ممکن بود. در داستان‌های جدید کاپیتان که با روال و روحیه این زمانه هستند، مخاطبین بیشتر علاقمند به دیدن مدارا کردن‌ استیو با مشکلات هستند تا تمایل کاراکتر به کنار گذاشتن همه چیز به خاطر باورهایش.

«در دنیای پس از حادثه یازده سپتامبر، در این عقیده که کاپیتان آمریکا بودن به چه معناست تغییر چشمگیری رخ داد.»

Civil War به صورت غم انگیزی پایان پذیرفت، در حالی که استیو از پله‌های دادگاهی که قرار بود در آن با اتهاماتش روبه‌رو شود بالا می‌رفت، توسط تک تیراندازی با اصابت گلوله مصدوم شد. باکی بارنز که اخیرا احیا شده بود، ادامه کار را به جای او برعهده گرفت، پس این در واقع یک استعفای رسمی محسوب نمی‌شد اما همان تاثیرات را داشت.

البته ما در مورد یک ابرقهرمان صحبت می‌کنیم، پس استیو برای همیشه در خواب ابدی به‌ سرنبرد. اینجا بود که همه چیز فرمول داستان را بهم ریخت. استیو به جای اینکه فورا لباسش را از باکی پس بگیرد، دوباره زنده شدنش را فرصتی برای دوباره تعریف کردن خودش دید، اما در این میان پیچیدگی هم وجود داشت؛ نه تنها هویت آشکار استیو تعیین می‌کرد که جایی برای روشی مانند دوران نومد در پیش گرفتن وجود ندارد، بلکه مسیر جدید جریان فرهنگی به معنای این بود که جایی برای جهت گیری ضد دولتی کاپیتان هم باقی نمانده.

در دنیای پس از حادثه یازده سپتامبر، بار دیگر تغییر چشمگیری در این عقیده که کاپیتان آمریکا بودن به چه معناست رخ داد. تاکید کمتری روی چیزهایی مانند همه چیز را بر عهده یک فرد گذاشتن، آزادی خواهی و ابرقهرمان ساختارشکن، و علاقه بیشتر به دیدن میهن پرستی که از آزمون و خطا سربلند بیرون آمده و به جای انقلابی بودن ثابت قدم باشد، وجود داشت.

Secret Avengers Vol 1 3مخاطبان خواهان کاپیتانی که جلوه‌گر قابل اعتماد بودن و امنیت باشد، بودند؛ کسی که واقعا می‌توانست «کار را تمام کند» حتی اگر خود کار درهم و چند وجهی باشد. برای اولین بار، کناره گیری استیو از وظایفش اشاره به جبهه گیری ضد ساختاری نداشت، بلکه تا حد زیادی دقیقا برخلاف این بود.

استیو یونیفرم جدیدی برگزید؛ آبی و سفید بدون هیچ رنگ قرمزی، لباسی شبیه به همانی که در ابتدای Capitan America: The Winter Soldier دیده شد. او در ادامه شروع به فعالیت به عنوان رهبر انتقام‌جویان مخفی با نام «کاپیتان راجرز» کرد؛ در حالی که باکی به فعالیت به عنوان کاپیتان آمریکا ادامه داد. همانطور که احتمالا تنها از خود اسم متوجه شدید، انتقام جویان مخفی یک گروه عملیاتی مخفی بود که به گونه‌ای هم استیو را از مرکز توجه دور می‌کرد و هم به او اجازه می‌داد فعالیت‌های موثرش را به نمایش بگذارد. در اینجا استیو، در حالی که بیشتر مانند یک جاسوس عمل می‌کرد تا یک سرباز، مکررا حد و مرز اخلاقیاتش را مورد امتحان قرار داد و مهارتش را به عنوان یک ماشین امنیت ملی تک نفره ثابت کرد.

او تا مدتی (کمی بیشتر از دو سال) با انتقام جویان مخفی ماند تا زمانی که باکی «کشته شد» (مجبور شد مرگش را جعل کند) و از صحنه خارج شد. بدون کاپیتان آمریکایی آشکار و فعال، استیو بار دیگر سپر و یونیفرم را برداشت.

هرچند به‌ ظاهر این بازگشتی به وضعیت قبلی بود، ثابت شد تغییراتی که از اواخر دهه 2000 پایه ریزی شده بودند جایگاه محکمی در داستان یافته‌اند. از این لحظه به بعد، فاصله‌های بین کناره‌گیری کردن‌های استیو از نقش اصلی کاپیتان آمریکا کوچک‌تر شدند، اما دلایل کناره‌‌گیری‌هایش کمتر تاثیر سوزناک داشته و نقش تعیین کننده‌‌شان در ماموریت‌ها کم‌رنگ‌تر و بیشتر نشات گرفته از علایق عامه پسندانه شد.

در سال 2012، استیو به جهان موازی «Dimension Z» منتقل شد، او در آنجا به اندازه‌ی 12 سال زندگی را تجربه کرد، درحالی که در دنیای واقعی تنها چند هفته گذشته بود. پس از آن، برای اینکه واقعا نمک روی زخم پاشیده باشند، سرم ابرقهرمانی از خونش کشیده شد و او را به اندازه‌ای پیر و نحیف کرد که اگر افزایش سنش از دهه 40 تاکنون به صورت طبیعی صورت می‌گرفت، به آن شکل در می‌آمد.

استیو سال خورده بازنشسته شد و لباس کاپیتان را به سم ویلسون واگذار کرد، او هم از سال 2015 تا 2017، حتی با وجود جوان شدن دوباره استیو و بازگشتش به نقش سابقش در 2016، به عنوان کاپیتان آمریکا خدمت کرد. هردوی آن‌ها همزمان در کمیک‌های در حال پخش جداگانه به عنوان کاپیتان خدمت کردند، تا زمانی که سم در سال 2017 به نقش قبلی‌اش به عنوان فالکون بازگشت. از آن زمان به بعد، استیو با وجود قرار گرفتن در مجموعه‌ای از چرخه‌های وجودی اساسی که منشاشان کیهانی بوده و گاهی هم جدال آمیز هستند، هنوز هم لباس و عنوانش را کنار نگذاشته است.

هرچند، با Infinity War و پیشروی دوباره دنیای سینمایی مارول به سمت فاز دیگری، احتمالا اوضاع زیاد آرام نخواهد ماند. با در نظر گرفتن روراستی کریس اونز در مورد برنامه‌اش برای کناره‌گیری از این نقش، احتمال می‌رود که داستان بعدی بازنشستگی کاپیتان واقعا روی پرده سینما به نمایش درآید و با توجه به گرایشات قطعی «دیگر کاپیتان امریکایی نخواهد بود» در Captain America: Civil War، چنین چیزی ممکن است به معنای پیشگام شدن در روندی جدید تلقی شود. این می‌تواند به ما فرصت دیدن چیزی را بدهد که اگر استیو در اواسط دهه 80 در دوراهی که با آن مواجه شده بود راه دیگری را انتخاب می‌کرد، اتفاق می‌افتاد. فرصتی برای دیدن چهره دیگری از کاپیتان آمریکا همراه با ورژنی جدید که توان ساختارشکنانه کاراکتر را کنار نگذاشته باشد.

اما این فرضیه‌ای است که به همان اندازه که عمیق است، دلهره‌آور هم هست. هر سمتی که استیو روی صحنه سینما در پیش بگیرد و هر برداشتی از داستان‌های اصلی کاپیتان آمریکا که برای رقم زدن آخرین فصل‌های داستان او از آن الهام گرفته باشند، تمام نسخه‌های دیگر که از کاپیتان آمریکا وجود داشته را دگرگون خواهد کرد. شخصیت سینمایی استیو قابلیت انجام چیزهایی را دارد که معادل‌های دو بعدی‌اش هیچ وقت توانایی آن را نداشته و نخواهند داشت؛ او می‌تواند پایانی داشته باشد که در خاطره‌ها باقی بماند؛ یک بازنشستگی دائمی برای اولین بار. اما اینکه بازنمود این دوام پس از چندین سال چگونه خواهد بود و اینکه چگونه در داستان‌های آینده کاپیتان آمریکا در رسانه‌های دیگر نشر پیدا خواهد کرد را هیچ کس نمی‌تواند پیش‌بینی کند.

Mahasti | مقالات | 15/05/2018
  • هیچ نظری یافت نشد
لطفا برای ثبت نظر خود وارد شوید و یا ثبت نام کنید.