سریال فراری (The Fugitive) برگهای باارزش از کتاب تاریخ تلویزیون آمریکا است. اثری کلاسیک که توانست چهره ژانر اکشن و مهیج قاب تلویزیون را تغییر دهد و به الگویی مناسب برای سریالهای آینده تلویزیون تبدیل شود. اقتباسهای گوناگونی از قصه و ایده سریال مذکور در مدیوم سینما و تلویزیون ساخته شدند که بارزترین نمونه آن فیلم فراری است که در سال 1993 با بازی هریسون فورد (Harrison Ford) و تامی لی جونز (Tommy Lee Jones) تولید شد. فیلم فراری با واکنشهای بسیار مثبتی از سوی منتقدان و جوایز سینمایی مواجه شد که مهمترین آن برنده شدن تام لی جونز به عنوان بهترین بازیگر مکمل در مراسم اسکار بود. موفقیت فیلم فراری به جایی امتداد یافت که حتی در آرشیو سینمای ملی آمریکا به عنوان اثری به یادماندنی ثبت شد. اکنون پس از گذشت چندین سال از موفقیت هردو اثر سینمایی و تلویزیونی، شبکه استریم تازه تاسیس کوییبی (Quibi) اقدام به بازتولید سریال The Fugitive با حضور ستارگان کیفر ساترلند (Kiefer Sutherland) و بوید هالبروک (Boyd Holbrook) کرده که متاسفانه محصول نهایی نه تنها از فرم استاندارد یک مجموعه تلویزیونی تبعیت نمیکند، بلکه به ماهیت و قصه ی بکر فراری دهه 60 آسیب بزرگی وارد کرده است. با بازی مگ همراه باشید.
پیش از بررسی سریال The Fugitive، بهتر است نگاهی به سیر تاریخی تولید آثار نمایشی در گوشیهای همراه بیندازیم. در زمانی که سریالهای فرار از زندان (Prison Break) و 24 به محبوبترین برنامههای تلویزیونی آمریکا تبدیل شده بودند، شبکه فاکس (Fox Television) با همکاری شرکت موتورولا (Motorola)، تصمیم بر ساخت اسپین آفهایی (Spin-Offs) از این دو مجموعه برای گوشیهای همراه موتورولا شدند که شاید در نگاه اول بتوان به عنوان یک حرکت نوین در جریان صنعت سینما و تلویزیون در نظر گرفت ولی هرگز نتوانست تماشاگران زیادی را به تماشای اثری با مدت زمان بسیار کوتاه در گوشی همراه وادار کند. اکنون که با پیشرفت اینترنت و فضای مجازی، جریان صنعت سینما و تلویزیون به سمت و سوی متفاوتی رفته که منجر به روی کار آمدن شبکههای استریم و اینترنتی شده است. یکی از این شبکههای استریم، شبکه Quibi است که به طور جدی قرار است در حوزه تولید آثار نمایشی برای فرمت گوشیهای همراه فعالیت کند. آثاری منتشر کردند که تا حدودی موفق شدند مخاطبان را به لطف استفاده از گروه بازیگری قدرتمند به خود جذب کنند. مثل سریال خطرناکترین بازی (The Most Dangerous Game) که کریستف والتز (Christoph Waltz) و لیام هسمورث (Liam Hemsworth) در آن نقش آفرینی میکنند. اما سریال The Fugitive اثری شتاب زده، مضحک و غیرقابل استاندارد با معیارهای سریال سازی امروزه است. ترکیب کیفر ساترلند و استیون هاپکینز (Stephen Hopkins) که در تولید سریال 24 خوش درخشیدند با بوید هالبروک که نقش آفرینی بسیار خوبی در سریال نارکوها (Narcos) و فیلم لوگان (Logan) داشته، گویای این بود که سریال The Fugitive میتواند تداعیگر روزهای خوش سریال 24 برای طرفداران این دسته از سریالها باشد. در هنگام تماشای سریال فراری، اصلیترین سوالی که مطرح میشود پیرامون مدت زمان کوتاه آن است که آیا با توجه به پخش هفتگی سریالهای Quibi، ارزش دارد که مخاطب برای تماشای تنها 8 دقیقه از یک قسمت برای یک هفته صبر کند؟ خیر. این یکی از اصلیترین ایرادهای شبکه مذکور است که این مسئله را به خوبی ارزیابی نکرده که مخاطب امروزه با تماشای پشت سرهم اپیزودهای یک مجموعه از شبکه پرطرفداری مثل نتفلیکس (Netflix)، لذت و هیجان کافی را از یک مجموعه تلویزیونی میبرد.
سه اپیزود آغازین سریال The Fugitive به معنای واقعی بد است. نه با مقدمهای مفصل آغاز میشود و نه با شناخت صحیح از موقعیت شخصیتها. مایک فرو (با بازی بوید هالبروک) کارمند امور مالی بوده که به خاطر مرتکب به یک جرم ناخواسته، به زندان میافتد و اکنون پس از سه سال با کمک دوست و افسر عفو مشروط (استیمل) به زندگی در کنار همسر و فرزندش بازمیگردد. در یکی از روزها که مایک و استیمل در مترو همسفر هستند، بمبی در ایستگاه منفجر میشود که دست کم بسیاری مجروح و کشته میشوند. بررسی پرونده انفجار بمب به دست گروه ضربت با مدیریت کارآگاه کلی برایس (با بازی کیفر ساترلند) میافتد که با بررسیهای ابتدایی متوجه میشوند که مایک فرو مظنون اصلی این انفجار است. از این رو که مایک سعی بر یافتن مدرکی برای افشای بیگناهی خود دارد، کارآگاه برایس با توجه به خاطراتی ناخوشایندی که از حادثه یازده سپتامبر دارد، تشنه به دستگیری مایک فرو است.
همان طور که در متن بالا اعلام کردم، واقعاً تماشا و درک هرقسمت هشت دقیقهای برای مخاطب سخت است. به خصوص اینکه منطقی در فرم و محتوای قصه سریال وجود ندارد. شتاب زدگی نیک سانتورا (Nick Santora) به عنوان نویسنده و شورانر سریال مطلقاً به وضوح دیده میشود. دیالوگ نویسی در سطح بسیار پایینتر از استانداردهای رایج سینما و تلویزیون است. بارها به طور مضحک مشاهده میکنیم که پلیسهای تحت رهبری شخصیت کلی برایس تنها جملهٔ (Copy,Boss) استفاده میکنند و برایس هم در جواب (Music To My Ears) را مدام تکرار میکند. به نظر میرسد که نویسنده در هنگام نگارش دیالوگها به بن بست فکری مواجه شده و این نشات از عدم شناخت از تکنیکهای دیالوگ نویسی و بازنویسی متن است. نویسنده نمیداند که در کدام موقعیت از دیالوگهای شوخ طبعانِ برای شخصیت کلی برایس (Clay Bryce) بنویسد یا در کدام بخش جدیترین دیالوگ را برای وی بنویسد. به همین علت به شخصیت پردازی کلی برایس ضربه وارد شده و این شخصیت پردازی ضعیف منجر شده است که کیفرساترلند یکی از بدترین نقش آفرینیهای دوران بازیگری خود را به نمایش بگذارد. یک کارآگاهی تماماً کلیشهای که صدایش را به گونهای مصنوعی و کاریکاتوری بلند میکند و حرکات خود جوشانهاش که نشات گرفته از خاطرات تلخ اوست، به شدت مصنوعی و خارج از تصورات حقیقی مخاطب است. شخصیتهای دیگر قصه هم دست کمی از فاجعهٔ ماهیت کلی برایس ندارند و تنها این بوید هالبروک است که تماشای سریال را به مقدار اندکی برای مخاطب تحمل برانگیز کرده است.
شاید ایرادهای قصه را دوباره بر گردن مدت زمانی کوتاه مضحک سریال انداخت ولی واقعاً نیک سانتورا قصه ضعیف و پر ایرادی را ترسیم کرده است. پلیسهای سریال به معنای واقعی احمق هستند. چطور پلیس تنها با دیدن یک فرد سابقه دار که یک سویی شرت سیاه بر تن کرده، در مییابد که او مظنون اصلی حادثه انفجار بمب است؟ چرا بررسی و تجسس گستردهای صورت نمیگیرد؟ چرا مأمور حفاظت از کمپ مجروحان با یک دروغ ساختگی از یک خبرنگار لجوج هندی تبار خام میشود و بدون حتی کنجکاوی بیشتر به او اجازه میدهد که وارد کمپ شود؟ البته این قسمت ایراد از تدوین، مونتاژ و کارگردانی استیون هاپکینز مربوط میشود که چگونه آن قدر سریع سه شخصیت پلیس داستان مکان مایک فرو را ردیابی میکنند و وارد تونل میشوند؟ در چند سکانس دعوا و درگیریهایی صورت میگیرد ولی میبینیم خون و جای زخم و آسیبی بر صورت شخصیتها نمایان نمیشود! سؤالات و ایرادها آن قدر در این سریال بی شمار هستند که میتوان طوماری از ایرادات سریال را در یک مقاله جداگانه نوشت و ثبت کرد.
در نتیجه، سریال The Fugitive ساختهٔ شبکه Quibi یک فاجعه است. میتوان علت رخداد دادن این فاجعه را به تصمیمات شبکه ارجاع دهیم که برای نزدیکتر کردن به استانداردهای رایج سریال سازی و معیارهای رایج مخاطب عام برای تماشای اثر تلویزیونی، مدت زمان قسمتها را افزایش دهد. این یک مشکل فنی است که برای جذب مخاطب بیشتر باید برطرف شود ولی جدا از آن، سریال The Fugitive از نظر متن بسیار ضعیف و دم دستی است و فیلمنامه ضعیف، شخصیت پردازیهای توخالی و کاغذی، دنیای خشک و نقشآفرینیهای بد حتی با استفاده از ستارگان معروف هالیوودی نیز خلق میکند. سریال The Fugitive ارزش تماشا کردن ندارد و پیشنهاد میدهم که مخاطبان برای تماشای یک اثر اکشن تلویزیونی درجه یک، به سراغ همان 24 و نسخه کلاسیک سریال فراری (1963-1967) بروند.
نظرات