بررسی فیلم برادرم خسرو ساخته ی احسان بیگلری
شروع بسیار خوب فیلم برادرم خسرو با قابی از سوپر استار مرد سینمای ایران و بانوی فیلم هامون !!
شاید قبل از هر برداشت دیگری از فیلم برادرم خسرو و حتی قبل تر از اینکه فیلم را ببینم، کجکاو این موضوع بودم که با توجه به فیلم اولی بودن کارگردان برادرم خسرو، چه فیلمنامه منسجمی توانسته چند نفر از مطرح ترین های سینما را به خود جذب کند. البته ناگفته نماند احسان بیگلری–کارگردان و نویسنده فیلم- سابقه دستیاری پور احمد و فرهادی را داشته که یعنی در مدرسهی بهترینها آموزش دیده است. به گفته خودش نکات زیادی را از انها آموخته ولی با توجه به اینکه هر کارگردانی روش خاص خود را دارد، بیگلری تلفیقی از روش هردو را برگزیده است.
پور احمد میگوید:
احسان بیگلری و پریسا هاشم پور فیلم نامهای درخشان نوشته بودند، اما وقتی فیلم را درجشنواره دیدم دلخور شدم! فیلم به اندازه فیلم نامه درخشان نبود. فیلم، آن جور که فیلنامه درگیرم کرده بود، نبود! ولی بعد از یکسال و نیم، حالا که به فیلم نزدیک تر شده ام، معتقدم ساختن فیلم نامهای مثل (برادرم خسرو) کار سختی است که فقط یک فیلم ساز با تجربه از پس آن برمی آید. احسان خیلی خوب این کار را انجام داده،"دمش گرم".
آدم هایی با بیماری روحی وروانی را درفیلمهای فخیم زاده، جیرانی و تهمینه میلانی دیدهایم اما بیماری خسرو با آنها کاملا متفاوت است. ساده بگویم، تا سکانسی که بین ناصر و خسرو در آشپزخانه درگیری پیش می آید یعنی حدودا بعد از 30دقیقه از فیلم اصلا خسرو بیمار به نظر نمی رسد و رفتارهایش کاملا عادی است. رابطه دو برادر خیلی خوب به نظر میرسد اما آرام آرام پرتنش میشود، بطوریکه تماشاگر کاملا با قصه همراه می شود و سکانسهای ابتدایی فیلم را ازیاد میبرد-جز اینکه ناهید قبل از رفتن از میترا می خواهد که " نگذار دو برادر تو روی هم وایسن" و این زنگ خطر را درگوش تماشاچی به صدا در میآورد، حسی شبیه اینکه شاید مسئله ای مثل تقسیم میراث و....در کار بوده است.
اگر الان اینجا بودی... نیستی دیگه، چه فرقی داره بقیه باشن یا نباشن !
شب اول ورود خسرو، دو برادر باهم گپ میزنند و خسرو خیره به ناصر می گوید: خیلی شبیه بابا شدی....و بعد که بیماری خسرو عود میکند و با ناصر درگیر میشود، به نوعی شاید، ناصر را پدر میبینید وکینه ای که از پدر به دل گرفته را حالا بعد از سالها با تجسم فیزیکی و رفتاری کسی مثل ناصر دارد بروز میدهد.
پدری که با وجود عشق به موسیقی ،نگذاشته بچه ها دنبال آن بروند، و خسرو دلخور از اینکه نتوانسته چیزی که میخواسته بشود که نگذاشتهاند... پذیرش دانشگاهش را مخفی کردهاند واین خشم، خشمی عمیق و کینه ای کاری شده است. اما ناصر، پسرش رادر چارچوب خاصی و شاید نمایش پیش دیگران، دنبال موسیقی فرستاده به نوعی در کنار کارهایی که همه ساعت و زمان مخصوص به خود دارند.
اما چیزی که ذهنم را درگیر کرده این است که به قول خسرو که در مورد پدر می گوید: یک حالی بود خدا بیامرز، آخه آدم بین اینهمه ادیب ودانشمند وعارف صاف میره میچسبه به ناصرخسرو قبادیانی؟!
چطورمی شود اپرا گوش دهد؟ توقعم مثلا آواز سنتی بود که صفحه هایش را ناصر مرتب ومنسجم مثل تمام کارهای زندگی اش حفظ کرده است.
شاید یکی از نکته های کلیدی فیلم قسمتی است که میترا، فیلمی که خسرو از ناهید گرفته را میبیند، وقتی که خسرو را ظاهرا نصیحت می کند بی آنکه بداند سوژهی فیلم خسروست. او اینکار را دوست دارد "وقتی حواست نیست، خود خودتی."
وظاهرا بر خلاف تصور همه که خسرو حواسش نیست، بقیه آدمهای فیلم حواسشان نیست وخود واقعی شان را دارند نشان می دهند ،خصوصا ناصر...
خسرو صبح اولین روزی که در خانه برادرساعت 4 صبح بیدارمی شود، برنامه ای دقیق برای خود دارد. باید عکسام رو چاپ کنم، لنز دوربین بخرم، برم بازار تهران عکاسی کنم، چندتا نشریه برم ببینم عکاس نمی خوان، بعد برم قبرستون ظهر الدوله....
اما نمی گذارند...نمی شود خسرو را تنها گذاشت، خسرویی که کلی کار دارد کلی برنامه دارد را می بندند به قرص و....متاسفانه به تخت....وقتی حواسشان نیست (اما دوربین خسرو اینبار هم حواسش هست به برادری که حواسش نیست!)
بیخوابی و تنهایی بد پدر درمیاره
خسرو با روحیه وظاهری معمولی به خانه ناصر سپرده می شود، اما ناصر خیلی بیشتر از یک آدم مبتلا به شیدایی ،از ایجاد آرامش در فضای خانه اش ناتوان است.
خسرو رابطه خیلی خوبی با میترا (همسر برادرش) دارد میترا را تشویق میکند در مرکز شهر رانندگی کند، اعتماد به نفس از دست رفته اش را باجملهای طلایی به او برمیگرداند: زمانی که زن اقا ناصر ما شدی خیلی شجاع بودی، سوارکاری میکردی.
شاید اگر میترا با ناصر وارد بحث نمی شد و فردای همان روز به مطب بازمیگشت به راحتی از پس کارش برمی امد اما متاسفانه ناصر بدون اینکه خودش بداند دارد زندگی را، باید و نباید ها را به اطرافیانش دیکته می کند. خیلی راحت به همسرش که عصبی و ناراحت است می گوید: زدی لثه وزبون طرف داغون کردی و میترا بیشتر درخودش فرو میرود و انگار احساس نزدیکی بیشتری با خسرو میکند.
میترا شاید جایگزین ناهید برای خسرو میتوانست باشد، اما به دلیل شرایط خاصش از پس این کار برنمی آید و خسرو بدون ناهید، که انگار هر مردی در زندگی اش پشتش به ناهیدی گرم است که پسرانه های وجودش را میفهمد و جزر و مد حالش را درک می کند، تنها وسرگردان رها می شود.
خسرو با وجود خاطرات بسیار تلخ گذشته و ناامیدیهایش، برادر و همسر و پسرش را دوست دارد، ساز میزند و برای مردم می خواند وپول جمع می کند تا برای آنها که دوستشان دارد هدیه بخرد، با برادرزادهاش بازی میکند، اما دکتر محترم دراین مسائل بسیار ناتوان است.
باب اسفنجی: پاتریک صدام رو میشنوی !؟
پاتریک: نه اینجا خیلی تاریکه!!
داندانپزشکی متبحرکه با ارائه مقالات بین المللی در جستجوی پیشرفت است و زندگی به ظاهر آرام و بیدغدغهی دارد از پس مشکلی به نام برادرش برنمی آید.
تعریفی که ناصر از زندگی دارد متفاوت است. شاید میترسد که خودش باشد و به همین دلیل است که خودش را خودِخودش را در زنگارهای از تعاریف و قوانین بی استفاده و زمخت مخفی کرده است.
خانواده رسمی، عصا قورت داده که در یک مهمانی شام خصوصی کت شلوار میپوشند و کروات میزنند، بچه هایی نابغه که هفته ایی یک باردر زمانی مشخص حق بازی دارند وحتما پیانو یا ویلون می نوازند و باید حتما هنر خود را به دیگران نشان بدهند، حتی زمانی که حوصله ابراز ان را ندارند، آدمهایی که وقتی دورهم هستند هم به قول خسرو درباره لب و لوچه وایمپلنت و......حرف میزنند وبه فکرشان هم نرسیده که می شود بازی کرد، آواز خواند وخاطرات گذشته را مرور کرد و....حتی رقصید؟!
نتیجه دیگری غیر از عصیان خسروها ندارند، خسرویی که در وجود همه نهفته است و او را در وجود تک تک آدمهای فیلم میبینم: میترا، ناصر، مرتضی.
تمام تلاش فیلم در طی این روایت این است که چهره واقعی ناصرخسرو! را به مانشان دهد ودراین ازمون وخطا، خسرو است که سرافراز بیرون می آید.
به نظر من این فیلم"برادرم خسرو" نیست "برادرم ناصر" است و مصداق بارز این جمله که: قبل از اینکه پیش روانپزشک برید تا بفهمید اختلال روانی دارید، اول مطمئن شوید توسط یک عده آدم عوضی محاصره نشدهاید!
پینوشت اول: درست است که بازی ناصر هاشمی دراین فیلم زیباست (نمی دانم در جریان هستیدکه علی مصفا قراربود این نقش را بازی کند) اما من هنوز متحیرم که چرا با وجود بازی درخشان و فوقالعاده شهاب حسینی، جایزه بهترین بازیگر مرد از ششمین جشنواره فیلم شهر به ناصرهاشمی رسید!
پینوشت دوم: بازی هنگامه قاضیانی (که از قضا قبل ایشان ساره بیات کاندید این نقش بوده اند) مثل همیشه زیرپوستی وچشمگیر است.این را هم بگویم عاشق گریمور وطراح لباس این فیلم هستم. مثلا زن باردار بسیار نزدیک به نقش گریم شده است، پوستی که لک وجوش افتاده است را در زیر لایه ضخیم کرم پودر! نپوشانده!
پینوشت سوم: شخصیت مرتضی راهم دوست داشتم ،خوب بود ،دلگرم کننده بود تصور دندانپزشک پولدار وموفق وژیگول وعصاقورت داده رابه هم می ریخت کمی....
پینوشت چهارم: فضای خانه راهم دوست داشتم، پنچره ها بزرگ وپرنور، پله های ورودی خانه که از بالا به پایین می آمد.....خیلی عجیب بودند نه؟! شاید مثل زندگی خود ناصر....
در نهایت بگویم من با نظر کیومرث پوراحمد در مورد دستیار کارگردان فیلم"درباره ی الی" موافقم!
آقای بیگلری عالی بود. دمت گرم!
نظرات