بررسی و اولین تجربه بازی Far Cry 5
اگر عنوان فرعی Far Cry Primal را نادیده بگیریم، از سال 2014 تاکنون، حدود چهار سال است که نسخه جدیدی از سری فارکرای عرضه نشده. این وقفه طولانی، باعث شد تا انتظارات و هایپهای پیرامون نسخه پنجم این سری بسیار بالا برود و طرفداران فارکرای، برای تجربه بازی جدید این سری، بیتابی کنند. خب یوبیسافت هم خیلی ما را منتظر نگذاشت و دیروز بازی را طبق قولش، بدون تاخیر عرضه کرد. اما آیا این نسخه جدید هم مثل AC Origins موفق بوده است؟ این بازی در نگاه اول تا چه حد پیشرفت داشته و توانسته ما را مجذوب خود کند؟ با بازیمگ همراه باشید تا اولین تجربهمان از Far Cry 5 را برایتان بازگو کنیم.
بازی از صحبتهای چند تن ساکنان ایالت مونتانا شروع میشود. آنها از زیبایی و آبهوای خوب این منطقه که در شمال آمریکا قرار دارد، سخن میگفتند. از اینکه چقد در این ایالت، حساس سرزندگی داشتند و آنجا را خانهی خود میدانستد، حرف میزدند. از اینکه چقد همه چیز خوب و زیبا بود میگفتند. اما کم کم اتفاقات ناگواری در این سرزمین پیش میآید و به یکباره از بهشت، به جهنم تبدیل میشود. یک گروه مذهبی که در ابتدا خود را مردمان پاکدست و نیکوکار معرفی کرده بودند، به تدریج گسترش پیدا کرده و زمینهای روستاییان را خریداری میکنند. آنها رفته رفته در میان اهالی روستا، نفوذ کرده و با قدرتی که بدست آورده بودند، پلیسهای ایالتی را هم مطیع خود کردند. رهبر آنها جوزف سید بود؛ یک فرد تندروی مذهبی که کوچکترین ابایی از برخورد با مخالفانش ندارد. حال کافی بود تا به چنین گروه قدرتمند مذهبی، اسلحه بدهید تا ببینید چه غوغایی میکنند. مردم محلی این افراد را «پگی» صدا میزنند. پگیها همان افراد مذهبی هستند که جوزف سید آنها را برای رسیدن به درهای بهشت، راهنمایی و ارشاد میکند!
حال شما در نقش یک مامور فدرال به نام روکی، وظیفه دارید تا بر اساس حکم دادگاه، جوزف سید را به اتهام آدمربایی و آزار و اذیت ساکنان منطقه، دستگیر کنید. در این ماموریت دو مارشال دیگر و چند پلیس محلی شما را همراهی میکنند. هنگام ورود به این منطقه که Hope County نام دارد، اولین چیزی که توجه شما را به خود جلب میکند، مجسمه بزرگ جوزف سید بر بالای یک تپه است که ارتفاع آن تا هلیکوپتر شما هم میرسد. این نما، یادآور صحنههایی از بایوشاک اینفینت است. شهری مذهبی که مجسمههای پیامبر دروغینش در سرتاسر شهر برپا بود. البته دلیل این شباهت هم این است که نویسنده هر دو بازی فارکرای و بایوشاک، یکی است! بنابراین جای تعجب نیست بسیاری از مضامین فلسفی و مذهبی و حتی دیالوگهای دینی هر دو بازی شبیه هم باشد!
به هر حال در طول مسیر، کلانتر محلی که حسابی ترسیده بود، چندین بار به ماموران فدرالی تذکر میدهد تا سربهسر پگیها نگذارند اما شما و همکارانتان، خام و کلهشقتر از این حرفها بودید و نصیحتهای کلانتر محلی را گوش نمیکنید و دل به دریا میزنید.
بالاخره بالگرد ماموران در محل حضور جوزف سید که یک کلیسای جامع بود، فرود میآید. بعد از پیاده شدن از بالگرد، کاتسینهای بازی تمام میشود و برای اولین بار گرافیک فوقالعاده بازی جلوهنمایی میکند. شعلههای آتش دور تا دور کلیسا برپا شده بودند. آنها با درخشش خود، فضای رعبآوری را ایجاد کرده بودند. همینطور در طول مسیر، پگیها اسلحهها و سگهایشان را به رخ شما میکشند و به نوعی هشدار میدهند که دست از پا خطا کنید، دخلتان را در میآوریم!
بالاخره با ترس و لرز به درب کلیسا میرسید. صدای دعای مذهبی از پشت در به گوش میرسد و به نوعی شما را وارد فضای مذهبی میکند. کلانتر به ماموران هشدار میدهد که هیچ کار احمقانهای نکنند و به او اجازه دهند که کارها را به آرامی پیش ببرد. ماموران هم به کلانتر میگویند که نگران نباشد.
داخل کلیسا که میرود متوجه میشوید که جوزف سید در حال هشدار به پیروانش است. او میگوید که پیشگوییاش درست از آب درآمده و هماکنون کسانی آمدهاند تا جلوی پیشرفتشان را بگیرند و دارایی آنها را بربایند! مارشال به این حرفها توجهی نمیکند و با نادیدهگرفتن هشدار کلانتر، به جلو میرود و میگوید که حکم دستگیری او را دارد و بعد از شما درخواست میکند که به جوزف سید دستبند بزنید.
دراینجا دو اتنخاب دارید. انتخاب اول این است که به جوزف سید دستبند بزنید و یک ماجراجویی 30 ساعته را شروع کنید یا اینکه مسیر دوم را انتخاب کنید. به جوزف سید دسبتند نزنید و با خوشی و آرامش از همان راهی که آمدید، برگردید و بازی را در 10 دقیقه تمام کنید! بالاخره انتخاب با خودتان است! ولی از آنجا که هیچکس دوست ندارد بابت بازیی که 60 دلار داده، فقط 10 دقیقه بازی کند، ماهم راه اول را انتخاب کردیم تا بیشتر بازی کنیم!
به هر حال، بعد از دستگیر کردن جوزف سید، او را به طرف بالگرد میبرید تا انتقالش دهید. در ابتدا پیروان او، به آرامی نگاه میکنند اما هرچه جلوتر که میروید، متوجه میشوند که قضیه جدیتر از این حرفهاست و شما برای دستگیری و انتقال او بسیار مصمم هستید! بالاخره هرجور شده خود را به بالگرد میرسانید اما اینجاست که پگیها، از کوره در میروند و از سر و کله هلیکوپتر بالا می روند. بالگرد کمی ارتفاع میگیرد اما یکی از پگی ها که داشت از شیشه هلیکوپتر بالا میرفت، به پرهی بالگرد گیر میکند و بدنش دو نیم میشود! بالگرد هم دچار نقص فنی شده و سقوط میکند!
جوزفسید از این فرصت استفاده کرد و دوباره به آغوش پیروانش بازگشت. سپس به پیروانش دستور داد تا تمام ماموران پلیس را از بین ببرند! از اینجاست که اکشن سریع و نفس گیر بازی شروع میشود. شما به همراه مارشال، از بالگرد فرار میکنید و وارد جنگل میشوید. فضای مهآلود و رعب آور جنگل را با صدای تیراندازی و تعقیب و گریز مخلوط کنید و ببینید چه معجون فوقالعادهای بدست میآید! معجونی که آدرنالین خون را به شدت بالا میبرد!
کمی در جنگل که جست و جو کنید، میتوانید یک انبردست پیدا کنید و آن را عنوان اسلحه سرد به کار ببرید. کمی جلوتر که با یک دشمن حواس پرت روبهرو میشوید، سیستم مخفی کاری بازی با استفاده از سلاح سرد معرفی میشود. مانند نسخههای قبل، شما میتوانید بی سرو صدا از پشت به دشمنان نزدیک شدا و با یک دکمه (R3) آنها را از پا درآورید.
پس از مقداری پیشروی، دوباره با مارشال روبهرو میشوید. او به شما یک اسلحه میدهد و بعد میگوید هر طور که شده باید از مهلکه بگریزید و به مقامات بالاتر پلیس، این مساله را اطلاع دهید تا گاردملی به سراغ این منطقه بیاید و ریشه این گروه مذهبی را بخشکاند! در حین همین گفتوگو، پگیها مکان شما را میفهمند و به طرفتان تیراندازی میکنید. شما هم مجبور به دفاع میشوید.خب حالا وقت شوتینگ است و باید ببینم سیستم تیراندزای بازی چگونه است و به چه نحوی کار میکند.
متاسفانه باید بگویم، به محض اینکه اسلحه دستتان میگیرید، سیستم تیراندازی ضعیف بازی خودش را نشان میدهد! نشانهگیری افتضاح، برخورد نامناسب با تیر، هوش مصنوعی کم دشمنان، سیستم فیزیک و انیمیشن بد و خشک، همه و همه دست هم دادهاند تا یک تجربه گانپلی افتضاح برایتان به ارمغان بیاورند! اصلا فرق هم نمیکند به کجای حریفتان تیر بزنید، او واکنشش یک شکل و خشک است. شاید تنها نکته مثبتی تیراندازی بازی، وجود بشکههای نفت و بنزین در گوشه و کنار محیط است و شما با شلیکه به آنها، میتوانید چندین نفر را از پا درآورید و این کار نسبتا لذت بخش است. (اگر بازهم سیستم فیزیک و انیمیشن ضعیف را نادیده بگیریم!)
به هر حال با هر سلام و صلواتی که بود، دشمنان را نابود میکنید و پس از پیدا کردن یک ماشین، سوار آن میشوید. مثل همیشه، سیستم هوش مصنوعی رانندگی میکند و ما تیراندازی! ( برای تجربه رانندگی را کمی دندان روی جیگر بگذارید و نیم ساعتی صبر کنید تا ماموریتها تمام شوند!)
بعد از آنکه سوار ماشین شدید، یک تعقیب و گریز نفسگیر روی میدهد. پگیها با ماشین، موتور، قایق و هواپیما و خلاصه هرچه داشتند به دنبال شما میآیند! باز در این سکانس سعی میکند تا نمایی کلی از وسعت جهان خود به شما نشان دهد و انصافا موفق هم میشود. جزئیات بسیار زیادی در کوه و دشت و جادهها میبینید و برای اکتشاف آنها لحظه شماری میکنید.
بعد از یک تعقیب و گریز نفسگیر، بالاخره پگیها سر پل خفتتان میکنند و ماشین به ته رودخانه سقوط میکند! در اینجا، پگیها مارشال را دستگیر میکنند اما ما توسط یک فرد ناشناس اما ظاهرا نیکوکار دیگر، نجات پیدا میکنیم وهمزمان از هوش میرویم...
چندساعت بعد که بیدار میشویم، خود را در یک زیرزمین که به نوعی یک پناهگاه بود، پیدا میکنیم و فردناشناس را میبینیم که راست راست به ما زل زده است! او شروع به صحبت میکند؛ میگوید که پگیها تمام راهها و خطوط ارتباطی با دنیای بیرون را قطع و مسدود کردهاند و کسی از دنیای بیرون، از حال و روز ما خبر ندارد. ما در اینجا خودمان باید با پگیها مبارزه کنیم. ما خودمان باید یک گروه مقاومت تشکیل بدهیم و برای اینکار لازم است تا سنگرها و مواضع پگیها را هدف بگیریم و گروگانها را آزد کنیم. از همینجاست که بازی به طور جدی شروع میشود و شما میمانید و یک دنیای بزرگ برای اکتشاف و پیشروی!
در پایان باید گفت بازی در اولین تجربه، بسیار خوب و دلنشین بود. جهانی بزرگ و وسیع دارد که گشت و گذار در آن بسیار لذت بخش است. از نظر داستانی نیز، شخصیتها غنی و باورپذیر و دیالوگها به یادماندنی و حماسی هستند و همه چیز سرجای خودش است. اما متاسفانه یک ایراد بزرگ بازی از همان ابتدا خودش را نشان میدهد؛ سیستم شوتینگ ضعیف!
به زودی با نقد و بررسی جامع Far Cry 5 برمیگردیم؛ منتظر ما باشید.
در ادامه، شما کاربران محترم میتوانید 30 دقیقهی ابتدایی بازی را تماشا کنید:
نظرات (2)