چگونه جان ویک فیلمهای اکشن را متحول کرد؟
سلیقه، زیبایی و ظرافت معمولا شرایطی نیست که شامل حال فیلمهای اکشن شود؛ این ژانر درواقع سرشار از انفجارهای مختلف، وحشیگری و خونریزی، اما معمولا این گونه فیلمها درجات خاصی از مهارتهای خاطرهانگیز سینمایی را ارائه نمیدهند. فیلم نخست John Wick که در سال 2014 اکران شد، مانند یک قوی سیاهیست که در یک حوضچه پر از اردکهای زشت به شنا کردن میپرداخت، درواقع فیلم جان ویک تا این حد نسبت به بقیه آثار سینمایی اکشن متفاوت بود.
کیانو ریوز وارد یک ماجراجویی انتقامی میشود که آغاز آن صرفا به خاطر کشته شدن سگ دوستداشتنی ویک بود؛ این فیلم نیز مانند دیگر آثار اکشن دارای خشونت بسیار است، اما این خشونت به نحوی است که ما کمتر شاهد آن بودیم. بازی سرد، حسابشده و بسیار کارآمد کیانو ریوز به عنوان یک قاتل صاحب سبک و حرفهای موفقیت تجاری زیادی را به همراه داشت و این فیلم توانست به مقدار چهار برابر بودجه تولید خود در باکسآفیس بفروشد.
فیلم John Wick: Chapter 2 موفقتر از فیلم اول عمل کرد و توانست در کنار فروش 171.5 میلیون دلاری خود، نقدهای مثبت زیادی را نیز از جانب منتقدان دریافت کند؛ بنابراین با توجه به تمامی این موضوعاتی که ذکر کردیم عنوان جان ویک فیلمهای سبک اکشن را برای همیشه متحول کرد، اما برخی از این تغییرها به شکلی بود که کسی متوجه آن نشد. در ادامه با ما همراه باشید تا متوجه شوید عنوان جان ویک به چه شکل قوانین را برای ژانر اکشن نوین بازنویسی کرد.
آیا عناوین اکشن قبل از فیلم John Wick مهمات خود را تمام کرده بودند؟
برای درک تاثیر فیلم John Wick بر روی عناوین اکشن بهتر است چشماندازی به قبل از تاریخ اکران این فیلم در اکتبر سال 2014 داشته باشیم؛ درواقع بیشتر فیلمهای اکشن قبل از این زمان فاقد اصالت لازم بودند و از ساختارها و مکانهای مشابه برای تولید آنها استفاده میشد. هفت سال بعد از تولید فیلم The Bourne Ultimatum این ژانر (اکشن) که خستهکننده شده بود بر سر فیلمهایی در ژانر وحشت و علمی و تخیلی که عملکرد خوبی داشتند فریاد زد و گفت: «بدون من برو و خودت را نجات بده.»
اگرچه برای مدت زمانهای کوتاهی مانند فیلمهای Taken در سال 2009 و The Raid در سال 2011 این ژانر همان روند گذشته خود را در پیش گرفت، اما اکثر آثار اکشن بیشتر و قطعا حاصل تفکرات ذهنی شده بود و این باعث شد که سلاحهایی جدید و عجیب وارد این ژانر شوند؛ شاید بتوان آغازکننده این سبک را دنیای سینمایی مارول دانست که بسیاری از آثار اکشن از او الهام گرفتند. به هر حال نتیجه این کار فاصله گرفتن ژانر اکشن از دوران کلاسیک خود بود، در حقیقت این ژانر تحت تاثیر سلاحهای سنگین CGI با هدف تمرکز بر روی جلوههای نمایشی قرار گرفته بود.
غیرمنصفانه است که بگوییم طی این مدت ما هیچ چیز برجستهای از این ژانر ندیدیم؛ فیلمهایی مانند Lucy یا Edge of Tomorrow با ترکیبی از ژانر اکشن و علمی تخیلی در کنار داستان موفقشان عملکرد خوبی از خود بروز دادند.
در هر صورت عملکرد فیلمهای اکشن طی این زمان بسیار افت کرده بود؛ فیلمA Good Day to Die Hard که بسیاری از طرفداران سینما با فرنچایز آن خاطره دارند، با وجود سروصدای زیادی که به پا کرده بود بسیار ضعیف و شرمآور عمل کرد و یا همچنین فیلم Olympus Has Fallen که پر از قتلعامهای افراطی بود و تقریبا همزمان با فیلم White House Down (این اثر هم موفق عمل نکرد) اکران شد.
اجرایی پرانرژی با ترکیب اسلحه و هنرهای رزمی
عناصر اصلی، منحصربهفرد و خاص فیلم John Wick درواقع کارگردانهای آن یعنی چاد استاهلسکی و دیوید لیچ و همچنین مدیریت آنها در جهت به تصویر کشیدن اجرای پرانرژی با ترکیب سلاح و هنرهای رزمی است. میتوان به نوعی جان وو کارگردان چینی را آغازگر این متد (ترکیب استفاده از سلاح و همچنین هنرهای رزمی) دانست، او برای اولین بار با فیلم A Better Tomorrow در سال 1986 این روش را وارد سینما کرد.
قبل از آن سینمای هنگ کنگ استفاده از سلاحهای گرم را نسبت به مبارزات رزمی کمتر جذاب میدانست، اما جان وو به لطف ترکیب مبارزات آکروباتیک و زیبا با نبردهای مسلحانه جذاب توانست به خوبی مخاطبان را به سمت فیلم خود جذب کند.
در راه ابداع سبک گان فو (gun fu یعنی همان ترکیب استفاده از سلاح با هنرهای رزمی یا کنگ فو) جان وو قهرمانانی با خصوصیات اخلاقی خاص را در فیلم اضافه کرده بود؛ داستان این فیلمها معمولا شامل کاراکترهایی میشود که برای افتخار و صداقت ارزش قائل هستند و از قوانین سخت اخلاقی پیروی میکنند. اغلب این قهرمانان تا انتقام نگیرند متوقف نمیشوند، آنها هر فردی که جلوی آنها را بگیرد و با آنها بد برخورد کند را با رگباری از گلوله بدرقه میکنند، خون ریختن به واسطه هنجارها و قوانین اخلاقی نیز داستان را بسیار جذابتر میکند.
عنوان John Wick نیز بخشی از همین سنت است، اما استاهلسکی و لیچ اولین افرادی نبودند که سبک گان فو را برای مخاطبان آمریکایی بازسازی کردند؛ رابرت رودریگز با فیلم Desperado در سال 1995 زودتر این سبک را وارد سینمای آمریکا کرد، سپس چهار سال بعد با فیلم ماتریکس (با بازی کیانو ریوز) که تبدیل به یک موفقیت تجاری بزرگ شد، این سبک در کنار ژانر علمی تخیلی قرار گرفت.
فیلم Equilibrium در سال 2002 یک قدم فراتر رفت و سبکی به نام گان کاتا (gun kata) را وارد دنیای سینما کرد؛ گان کاتا نوع خاصی از مبارزه است شامل استفاده از هنرهای رزمی واقعی برای جلوگیری از برخورد گلوله میشود. (البته سبک گان کاتا پیش از این کاملا ناآشنا نبود)
فیلمهای دیگری نیز وجود دارند که قبل از عنوان John Wick سبک گان فو را وارد داستان خود کرده بودند؛ از جمله این فیلمها عبارتاند از Wanted، Kick-Ass و حتی فیلم Django Unchained به کارگردانی کوئنتین تارانتینو.
توجه به طراحی صحنه، حرکات و هنرهای رزمی پرجذبه
استاهلسکی و لیچ به عنوان بدلکار کار خود را در هالیوود آغاز کردند؛ از جمله مهمترین فیلمهایی که این افراد در آن به بدلکاری پرداختند میتوان به سهگانه ماتریکس (The Matrix) که کیانو ریوز در آن به ایفای نقش پرداخته بود اشاره کرد. درواقع تجربه این کارگردانان دارای دو مزیت خاص است: یک اینکه تمایل آنها برای تولید یک فیلم اکشن عالی بسیار بالا است و دو اینکه آنها توجه بسیار ویژهای نسبت به این عنوان خواهند داشت.
بسیاری از فیلمبرداران سکانسهای اکشن را بسیار پرتنش و مایه زحمت میدانند، اما استاهلسکی سعی میکند تا با یک تمرین برای رفع نواقص، مشکلات را برطرف کند؛ آنها فیلمبرداران را برای تمرین دعوت کرده و هر صحنه را برای حرکات دوربین به دقت بررسی میکنند تا در روز فیلمبرداری شاهد سورپرایز غیرمنتظرهای نباشند.
برای واقعگرایی هرچه بیشتر این دو کارگردان سعی کردند در بسیاری از صحنههای فیلمبرداری به جای استفاده از بدلکارانی حرفهای و آموزشدیده از خود کیانو ریوز استفاده کنند، این اقدام باعث جذابیت دوچندان عنوان جان ویک شد؛ کیانو ریوز در سن 49 سالگی کار بسیار بزرگی انجام داد، این بازیگر اکثر صحنههای اکشن و خطرناک فیلم را خود و بدون کمک از هیچ بدلکاری به انجام رساند؛ او برای رسیدن به چنین آمادگی منحصربهفردی 4 ماه از وقت خود را قبل از آغاز فیلمبرداری به انجام تمرینهای خاص گذراند. از جمله تمریناتی که ریوز جهت کسب آمادگی برای ایفای نقش جان ویک انجام داد عبارت است از: جوجیتسوی ژاپنی، جوجیتسوی برزیلی، جودوی ایستاده، تاکتیک 3-تفنگ (3-gun)، شلیک به مرکز و وسط (Center Axis Relock) و یک سیستم طراحیشده برای تیراندازی و مبارزات نزدیک.
نتیجه این تمرینات بسیار خوشایند بود، حرکات و مبارزات ریوز مانند رقصیدن آزادانه بود؛ در عین حال که زیبایی خاص خود را داشت خشن هم بود، به نوعی میتوان ترکیب این ظرافت و خوی وحشیگری را به فرم رقص باله تشبیه کرد. تمامی حرکات با دقت زیاد هماهنگ شده بود و هر گلوله نیز با وقار و توازن خاصی شلیک میشد.
خشونت جان ویک یک خشونت بیپایه و سبک نبود؛ این خشونت یک هنر بود، یک تمرین برای خلاقیت بود و این هنر و خلاقیت توسط یک هنرمند با مهارت بسیار بالا به تصویر کشیده شد.
آینه، آینهی روی دیوار
استاهلسکی و لیچ در آغاز کار کارگردانی خود ثابت کردند که آنها چیزی فراتر از بدلکاری و صحنههای اکشن را در سینما درک میکنند؛ هنر فیلمبرداری جان ویک نفسگیر است و مطابق با آخرین دستاوردهای عرصه فیلمبرداری صورت گرفته، که همین موضوع این فیلم را به مانند خود کاراکتر ویک شیک کرده است. حتی کوچکترین جزئیات حرکات تهاجمی و اکشن به زیبایی هرچه تمامتر در این عنوان سینمایی به نمایش در آمده است.
هنر فیلمبرداری طی شرایط مختلف در این فیلم متفاوت بود؛ به طور مثال دنیای تبهکاران معمولا باید تیره و تار، کثیف و پر از چرک باشد، اما دنیای ویک در مکانهایی چون کلابها، کولوسئوم رم و موزه آینهها منحصربهفرد بود. اگرچه تمامی فریمها خیرهکننده هستند، اما دو نمونه در بین آنها بسیار برجستهتر است:
1. در فیلم اول ویک به دنبال شکار یوزف (با بازی آلفی آلن) است؛ یوزف شخصی است که ماشین ویک را سرقت کرد و سگی را که همسرش بعد از مرگ به او داده بود کشت. در این صحنه یوزف در یک کلاب شبانه حضور دارد و ویک به دنبال راهی برای رسیدن به او است؛ پسزمینه پرجنب و جوش که با نور چراغهای مختلف مزین شده است، جذابیت حرکات اکشن و قتل عام جان ویک را میان سیلی از پرتوهای فرابنفش چندین برابر میکند. حتی زیرنویسها نیز در این بخش جذاب هستند.
2. صحنه جذاب دیگری نیز در فیلم دوم جان ویک وجود دارد که جزو شاهکارهای این عنوان محسوب میشود؛ این سکانس با نام تالار آینهها (The Hall of Mirrors) شناخته میشود. (که درواقع برگرفته از فیلم Enter the Dragon بود برای تقدیر از بروسلی صورت گرفت) این سکانس بسیار استادانه فیلمبرداری شد و طی آن ما شاهد این بودیم که کاراکتر جان ویک از روی چشماندازی گیجکننده و بازتاب تصویر دشمنانش آنها را به قتل میرساند. این صحنه در کنار پس زمینه تاثیرگذار خود، یک سنتشکنی جالب را در این ژانر رقم زد و آن این بود که جان ویک به راحتی و بدون عصبانیت بسیار زیاد که معمولا در چنین برهه زمانی از یک فیلم اکشن (منظور نقطه اوج داستان) شاهد آن هستیم، کار خود را انجام داد.
تمامی این ویژگیهای ذکر شده برای فیلمبرداری John Wick این اثر را نسبت به باقی آثار اکشن سینمایی چندسال اخیر منحصربهفرد کرده است.
کاراکتر ویک بدون ریوز چگونه است؟
نظریه جلوه کولشوف که نام آن برگرفته از نام فیلمساز اتحاد جماهیر شوروی یعنی لف کولشوف است، نوعی تکنیک ویرایش است که درک مخاطبین را نسبت به حالت احساسی کاراکترها تغییر میدهد؛ این نظریه درواقع پدیدهای ذهنی است و بیان میکند که توالی دو تصویر میتواند باعث ایجاد معنا در ذهن تماشاگر شود که اثر آن از یک تصویر ممتد هم بیشتر باشد، حال این میتواند یک کاسه سوپ، یک دختر در تابوت و یا یک زن با ظاهر گمراهکننده باشد. این سبک فیلمبرداری که در اوائل دهه 1900 بسیار استفاده میشد در فیلم John Wick نیز به کار برده شد.
با اینکه برخی از انتقادات به فقدان درک ایفای نقش ریوز وارد شد، اما باید اعتراف کنیم که او استاد بازی در نقشهایی با قاعده مینیمالیسم یا سادهگرایی است؛ بازی زیرپوستی و تحتاللفظی برای خود یک مهارت است و شیوه بازی ریوز عناصر خاصی از راز و رمز را بهخوبی برای بینندگان باقی میگذارد.
این نوع از بازی و ایفای نقش برای کاراکتر منحصربهفرد جان ویک بسیار مهم است، زیرا اساس این کاراکتر بسیار مرموز و عجیب است؛ مردی که گذشتهاش را با خود زمزمه میکند و صدایش کابوسی برای جنایتکارانی است که دشمن او هستند، مردی که کاری غیرممکن را ممکن میکند و برای گذارندن وقت خود با همسرش تصمیم میگیرد بازنشسته شود و از دنیای جنایتکاران فاصله بگیرد، مردی که یکبار چندین مرد را تنها با یک مداد به قتل رساند و مردی که برای انتقام از فردی که سگ او را کشت دست به کار میشود.
ریوز حضور دارد، اما او ویک را مجبور نمیکند که یک ابرقهرمان باشد؛ همانطور که او راه خود با کشتن دشمنانش یکی پس از دیگری باز میکند احساساتش را فرو میخورد، عصبانیت خود را ذخیره میکند و در یک لحظه بروز میدهد، مانند قهرمانان مشت میزند و به این نتیجه در ذهن خود میرسد: «من فکر میکنم که برگشتم.» و همچنین هنگام کشتن دشمنانش هیچ نشانهای از تسلیم شدن در او نمیبینیم.
کاراکتر ویک به لطف بازی واقعی، درست و مرتبط ریوز بسیار حسابشده و موثر به نظر میرسد؛ در نتیجه مخاطبین با مشاهده چنین کاراکتری خواهان این هستند که او انتقام بگیرد، تا به واسطه این انتقام به آرامش دست پیدا کند.
فراتر از اکشن، ورود به یک دنیای جذاب...
جهان ساختهشده برای دنیای جان ویک در نوع خود برای این ژانر بیهمتا است؛ یک شبکه پیچیده و جذاب حول محور هتلی به نام کانتیننتال (Continental) که مکانی امن برای قاتلان حرفهای در شهر نیویورک محسوب میشود. صاحب این هتل وینستون (با بازی ایان مکشین) دارای شخصیتی مبهم است، او جذاب، قابل اعتماد و در عین حال دارای قدرت بسیار است. داستان به شکلی است که احساس نیاز به پاسخ تمامی سوالات را در مخاطب ایجاد نمیکند، در نتیجه حال و هوای پیرامون کاراکتر وینستون بیشتر پررمز و راز میشود؛ او به نوعی رییس دنیای جنایتکاران است که بر روی یک سری دستورالعملهای مشخص تاکید دارد و نسبت به آنها سختگیر است، یکی از قوانین مورد نظر او این است که در فضای هتل کانتیننتال هیچ فردی نباید کشته شود.
مشخصات این جهان در عین دقیق بودن اصیل نیز هست؛ از سکههای طلای مخصوص در فیلم برای ارائه خدمات مختلفی استفاده میشود، این خدمات میتوانند شامل کسب و کار قانونی یا تامینکنندگان بازار سیاه باشد. Pawnbroker جایی است که قاتلان میتوانند سکهها، تفنگها و پاسپورتهای خود را از آن تامین کنند، سرپیشخدمتها نیز متخصص هفتتیر هستند، خیاطها در ازای دریافت سکه کت و شلوار سفارشی و ضد گلوله میدوزند، یکسری از کمپانیها نیز وظیفه دارند در ازای سکه جسدها را جمعآوری و مکان به قتل رسیدن آنها را تمیز کنند، نشانگرهایی نیز در این دنیا وجود دارند که بیانگر عهد و سوگندی خونی بین دو قاتل است.
باتوجه به ماهیت شگفتانگیز این جهان، قسمت دوم فیلم آن را گستردهتر نیز کرد؛ ما در فیلم دوم با کاراکتری به نام شاه باوری (با بازی لارنس فیشبرن) آشنا میشویم، او سردسته یک شبکه هوشمند از قاتلانی است که خودشان را به شکل بیخانمانها درآوردهاند و در شهر نیویورک زندگی میکنند. شبکه شاه باوری درواقع اعتقاداتی بر مبنای شورش علیه بالادستان خود دارند؛ این سازمان مرموز که در پشت صحنه عمل میکند به ویک گزینه ای برای فرار پیشنهاد کرده بود.
طنز و خودآگاهی
خود کاراکتر جان ویک از پوچ بودن و رشد شخصیتش در همین روال کاملا آگاه است؛ درواقع این تنها توجیح مناسب برای آغاز داستان انتقام سگ کشتهشدهی او است، این تنها راه توجیح 205 قتل طی دو فیلم است. جان ویک طی این دوفیلم افرادی را به قتل رساند که جزو افراد جنایتکار بودند و طی این دو فیلم هیچ فرد غیرنظامی آسیب ندید؛ محیط موجود در فیلم غیرواقعی و رویایی است، بسیاری فیلم John Wick را طبق تئوریهای خود یک نسخه شبیهسازی شده و الهامگرفته از عنوان Matrix میدانستند.
عنوان جان ویک ویژگیهای منحصربهفردی دارد که آن را به یکی از برترین عناوین این ژانر تبدیل میکند؛ داستان گذشتهی ویک مانند افسانهها است و همچنین واکنشهایی که کاراکترهای پشتیبان در مقابل او دارند، از پلیسی که در خانهی او را میزند گرفته تا افرادی که در کلابهای شبانه از جلوی راه او کنار میروند، درواقع تمامی این عکسالعملها او را تبدیل به شخصیتی خاص میکند.
بدون شک باریکههای طنز و شوخطبی تاثیر خاصی در عنوان جان ویک داشت، فقط به این دیالوگ جالب توجه کنید: «من یکبار دیدم که او با یک مداد سه نفر را در کلاب کشت.»؛ حتی پوستر فیلم دوم نیز الهامگرفته از فیلم کوتاه کمدی Two-Gun Gussie (محصول سال 1918) با بازی هری لوید است.
سخت است که تصور کنیم عنوان جان ویک بدون شوخی و با جدیت تمام نیز میتوانست همین تاثیر را برجای بگذارد؛ درواقع این فاکتور را میتوان یکی از عناصر مهم این فیلم در بهتر عمل کردن جذب مخاطب به سمت خود نسبت به باقی فیلمها در همین ژانر دانست. یا شاید بتوان تضاد جدیت صورت ریوز، با این شوخطبعی را یکی از دلایل جذب مخاطب تلقی کرد؛ درواقع این موضوع باعث شد تا رشته مهم باورپذیری و جلوگیری از سقوط فیلم در گودال مسخره شدن، حفظ گردد.
قالبسازی صنعت...
چهار سال بعد از اکران فیلم جان ویک تیم سازنده تلاش میکنند که از سبک منحصربهفردشان در پروژههای مختلفی استفاده کنند؛ واضح است که فیلم Atomic Blonde به کارگردانی دیوید لیچ یک برادر روحی و معنوی برای عنوان جان ویک محسوب میشود، زیرا ما با دیدن این فیلم تشابه بسیاری در عناصر خشونت و قالب رنگ استفاده شده با فیلم جان ویک پیدا کردیم. شارلیز ترون (بازیگر نقش مامور MI6 لورین براتون) اعتراف کرد که به دلیل تحسین جان ویک او کاملا تحت تاثیر داستان جنگ سرد برلین قرار گرفته بود.
مدیران کمپانی فاکس در قرن بیست با دیدن این فیلمها تحت تاثیر قرار گرفتند و تصمیم گرفتند بعد از خروج تیم میلر وظیفه کارگردانی قسمت دوم Deadpool را برعهده دیوید لیچ بگذارند و به او اعتماد کنند؛ بدون شک آنها با دیدن اکشن جان ویک، چنین چیزی را کاملا مناسب کاراکتر بدزبان و محبوب رایان رینولدز میدانستند.
لیچ همچنین بهعنوان تهیهکننده با تیم سازنده بزرگتری شامل نویسنده درک کولستاد و تهیهکننده چاد استاهلسکی برای فیلم Nobody همکاری میکند؛ باب اودنکرک در این فیلم اکشن به ایفای نقش خواهد پرداخت، با توجه به کارنامه بازیگری اودنکرک، او مسلما همان سطح کیفی از کمدی و خودآگاهی را نشان خواهد داد؛ او قرار است نقش یک کارمند یقه سفید را در دنیای جنایتکاران بازی کند که از زنی در مقابل آدمکشها دفاع میکند.
تقلید از عنوان جان ویک در همینجا به پایان نمیرسد؛ بازیل ایوانیک تهیه کننده John Wick قول داده است که در فیلم Robin Hood ما شاهد این باشیم که قهرمان داستان به شکل مدرنی به روزرسانی شود و از مبارزاتی به مانند جان ویک الهام بگیرد: «کاری که ما داریم با تیر و کمان انجام میدهیم به مانند کاری است که کیانو ریوز با تفنگ انجام داده است.» در نتیجه تهیهکننده فیلم Highlander در سال 1986 دقیقا با کارگردان چاد استاهلسکی همنظر است و قصد دارد از سبک جان ویک در فیلم خود استفاده کند.
دیگران نیز تاثیر پذیرفتهاند
محتوای داستانی انتقامجویی جزو موارد پراستفاده در فیلمهای هالیوود بعد از عنوان جان ویک است؛ داستان انتقام به خاطر یک سگ تقریبا باعث ایجاد یک ژانر زیرگروه در این باب شده است، از جملهی این داستانها میتوان به داستان فیلم Keanu اشاره کرد؛ این فیلم کمدی اکشن راجع به دو پلیس است که برای پسگرفتن گربه خود به گروه تبهکاران نفوذ میکنند. در فیلم وسترن و ماجراجویی In a Valley of Violence (محصول سال 2016) ایثن هاک نقش شخصی به نام پال را ایفا میکند که گروهی از جنایتکاران را به دلیل اینکه سگش ابی را مورد آزار و اذیت قرار میدادند مجازات میکند.
در همان سال هاک در فیلم دیگری به نام 24 Hours to Live به ایفای نقش میپردازد که این فیلم راجع به قاتلی است که از مرگ بازگشته و مصمم است انتقام خود را از آژانسی که قبلا با آنها کار میکرده بگیرد؛ در سال 2017 نیز با فیلم The Foreigner ما شاهد بازگشت داستان انتقامجویی بودیم، در این فیلم بازیگر افسانهای فیلمهای اکشن جکی چان نقش یکی از اعضای سابق نیروهای ویژه را ایفا میکند که قصد دارد بعد از کشته شدن دخترش در یک حمله تروریستی، انتقام او را بگیرد. سرویس استریم عظیم نتفلیکس نیز در نظر دارد یک فیلم اکشن اقتباسی به نام Polar تهیه و تولید کند که گفته میشود داستان آن نیز با الهام از عنوان جان ویک است.
تاثیر کاراکتر جان ویک فقط بر روی کاراکترهای مرد خلاصه نمیشود و این نمونه از داستانها در فیلمهایی که بازیگران زن نقش اصلی آن را ایفا میکنند زیاد است؛ جنیفر لارنس با بازی در فیلم Red Sparrow لورین براتون را به چالش کشید، فیلم Peppermint (که با نام جان ویک با شخصیت اصلی زن شناخته میشود) نیز روایت زنی (با بازی جنیفر گارنر) است که به دنبال گرفتن انتقام شوهر و دختر کشته شده اش است. تراجی پی. هنسون نیز در فیلم Proud Mary به دنبال انتقامجویی است.
ساختمان جهانی که یکی از نقاط قوت فیلم John Wick محسوب میشود از عناصری است که در فیلمهای دیگر نیز وجود دارد؛ فیلم The Hitman's Bodyguard دنیایی شبیه به دنیای تبهکاران جان ویک و هتل کانتیننتال دارد، فیلم Hotel Artemis نیز به شدت از این دنیا الهام گرفته است و داستان آن راجع به شخصی به نام پرستار (با بازی جودی فاستر) است که هتل عجیبی را اداره میکند، این هتل درواقع بیمارستانی برای درمان جنایتکاران محسوب میشود.
او برای مدت بیشتری بازمیگردد...
ویک هنوز به پایان نرسیده است؛ ما در تاریخ می 2019 (اردیبهشت 1398) شاهد اکران فیلم John Wick 3 در سینماها خواهیم بود و این کاراکتر باید از جایزه 14 میلیون دلاری که برای کشتن او گذاشته شده است فرار کند. کار جان ویک با این فیلم به پایان نخواهد رسید و شایعه شده قرار است فیلمی فرعی از این عنوان تولید شود که مرتبط با فیلم Atomic Blonde است. همچنین خبر هیجانانگیز دیگری اخیرا منتشر شده که اعلام میکند قرار است جان ویک به تلویزیون بیاید و یک سریال از آن با نام The Continental ساخته شود؛ این سریال دنیای جان ویک، حوادث مربوط به هتل کانتیننتال و افرادی که به آنجا مراجعه میکنند را روایت خواهد کرد؛ شبکه تولیدکننده این سریال اعلام کرد که ما در این برنامه تلویزیونی شاهد سکانسهایی با مبارزات برقآسا و درگیریهای تفنگی شدید خواهیم بود.
هیچ نشانهای وجود ندارد که این پدیده سینمایی سرعت خود را کم کند؛ بدون شک ما طی سالیان آینده شاهد موفقیتهای بیشتر این عنوان خواهیم بود.
نظرات (4)