فیلم The Favourite (سوگلی) یکی از برترین فیلمهای سال 2018 است که در مراسم اسکار سال 2019 در ده بخش مختلف نامزد دریافت جایزه شده است؛ یورگوس لانتیموس سعی کرده بعد از خلق آثار موفقی چون The Killing of a Sacred Deer و The Lobster بار دیگر با فیلم «سوگلی» قدرت فیلمسازی خود را بر همگان آشکار کند و باید اعتراف کنیم که او توانسته تا حد زیادی در سال 2018 به این مهم دست پیدا کند.
سوگلی فیلمی درام و تاریخی با چاشنی کمدی سیاه است که سعی دارد با اقتباس از داستان ملکه آن استوارت مصادیقی همچون عشق، حسادت، سیاست و جاهطلبی را در زیر ظاهر زیبا و دلنشین خود به نمایش بگذارد؛ سازندگان این اثر سعی کردند برای ارائه تصویری درست از زمان سلطنت آن استوارت علاوه بر نوشتههای سارا (یکی از کاراکترهای اصلی فیلم) از تمامی اسناد تاریخی معتبر کمک بگیرند و همین موضوع نیز باعث شد داستان سوگلی صرفا به دور از هرگونه جهتگیری خاص به سمت کاراکتر سارا باشد. در حقیقت تا قبل از اکران این فیلم بسیاری از کارشناسان تاریخی و منتقدان اعتقاد داشتند از آنجایی که سازندگان برای ساخت سوگلی از نوشتههای سارا استفاده کردهاند این احتمال وجود دارد فیلم به شکلی یک طرفه از کاراکتر سارا پشتیبانی کند و از وجهه حقیقی تاریخیاش فاصله بگیرد. اما بعد از تماشای فیلم ما متوجه شدیم این اثر هرگز جهتگیری خاصی به سمت هیچکدام از کاراکترهای خود به خصوص سارا نداشته است. البته هنوز نمیتوان گفت حوادث رخ داده درون فیلم تا چه حد اعتبار داشته و حقیقی هستند.
در ادامه با نقد و بررسی فیلم The Favourite (سوگلی) همراه بازیمگ باشید.
نویسندگان دبورا دیویس و تونی مکنامارا تلاش کردند با خلق فیلمنامهای روان و ساده داستان سوگلی را برای مخاطب به زیبایی هرچه تمامتر ملموس کنند. استفاده از چپتربندی در طول فیلم ناشی از همین فاکتور و صرفا برای نظم بخشیدن به داستان این اثر بود؛ داستان فیلم مربوط به زمان سلطنت ملکه آن استوارت (با بازی الیویا کلمن) بر انگلستان است. سارا چرچیل (با بازی ریچل وایس) که از نزدیکان صمیمی ملکه محسوب میشود قصد دارد با استفاده از وضعیت روحی بد ملکه امور کشور را به دست بگیرد. در همین حین ابیگل ماشام (با بازی اما استون) که از خانوادهای نجیب زاده است به کاخ آمده تا به عنوان یک خدمتکار زندگی خود را بگذراند اما در ادامه...
کاراکترهای اصلی این فیلم هرکدام دارای ویژگیهای خاصی هستند که کاملا آنها را از یکدیگر متمایز میکند. ابتدا از کاراکتر ملکه آن استوارت شروع میکنیم او یک ملکهی ضعیف و فاقد هر گونه اعتماد به نفس است. شخصیت غمگین ملکه باعث ایجاد احساس ترحم عجیبی از سوی مخاطب نسبت به او میشود اما در همین حال بیننده نمیتواند این حجم از ضعف و غم را در وجود او درک کند. تنها چیزی که ما شاهد آن هستیم روحیه شکننده این کاراکتر است. البته همین نیز برای برقراری ارتباط لازم با ملکه کافی است. کمی که از فیلم میگذرد متوجه میشویم دلیل این افسردگی ملکه ناشی از آن است که او بارها باردار شده اما نتوانسته فرزندی به دنیا بیاورد. همین احساس خلا و عقدهی نداشتن فرزند پیامدهای سهمگینی بر روی روحیه و روان او به مرور زمان برجای گذاشته است. او پیوسته نیاز دارد که معشوقهاش یعنی سارا به او توجه کند ملکه انتظار دارد همواره سارا در کنارش باشد تا او را از محبت خود سیراب کند؛ آن استوارت یک ملکه است و اولویتش به عنوان یک حاکم باید کشورش باشد اما کاملا مشخص است اولویت او در زندگی تنها عشق و عشق است و امور کشور اهمیتی برای او ندارد. ملکه با وجود داشتن مسئولیتی بزرگ دنیای کوچکی دارد دنیای او تنها به سارا و خرگوشهایش خلاصه میشود و هنگامی که نمیتواند این عشق را در سارا بیابد در وجود ابیگل به دنبال آن میگردد!
کاراکتر دیگری که کمی بعد از شروع فیلم با آن آشنا میشویم ابیگل است. ابیگل که سابقا اشراف زاده بود بعد از مرگ پدرش و بر باد رفتن تمام اموالشان طی قمار توسط او، به وضعیت اسفناکی دچار میشود. او تصمیم میگیرد برای احیای وضعیتش به کاخ سلطنتی رفته تا به عنوان یک خدمتکار در آنجا کار کند؛ ابیگل که بسیار کاراکتر جاهطلبی است، با استفاده از هوش و هنر سخنوری خود توانست خیلی زود اعتماد سارا را به دست بیاورد. سپس با استفاده از همین موضوع به ملکه نزدیک شده و سعی میکند با محبت به ملکه او را از سارا دور کند. یکی از نقاط ضعف داستان این فیلم شاید نفوذ بسیار سریع ابیگل بر روی ملکه باشد با توجه به شکلی که این داستان تاریخی به نمایش در آمد، به نظر سارا با قدرت بسیارش میتوانست خیلی ساده ابیگل را کنار بزند و حتی او را از صفحه روزگار محو کند، بله شاید داستان این فیلم بر اساس واقعیت بوده و حوادث رخ داده در فیلم کاملا واقعی بود اما نحوه به تصویر کشیدن این داستان شامل ایراداتی نیز میشد. واقعا زنی با قدرت سارا به چه دلیل قادر نبود یک خدمتکار ساده ملکه را کنار بزند؟ بدون شک در تاریخ توضیحی برای این تناقض وجود دارد که سازندگان در فیلم خود بر روی آن به شکل لازم جولان ندادهاند.
توجه: در ادامه ممکن است بخش مهمی از روند داستان فیلم لو برود!
یکی دیگر از کاراکترهای اصلی فیلم سوگلی سارا است؛ سارا زنی قدرتمند و با شم سیاسی بسیار بالا است او سعی دارد برای کمک به همسرش ملکه را راضی به فرستادن ارتش جهت جنگ دوباره با فرانسه کند در ظاهر آن استورات ملکه انگلستان است اما در عمل تمامی تصمیمات ملکه را سارا برای او میگرفت اما این کاراکتر در ادامه به واسطه غرور و اعتماد به نفس مفرطش وارد دردسر و رقابتی شدید با ابیگل برای به دست آوردن دل ملکه میشود.
بخش اعظم داستان حول جنگ عشقی بین ابیگل و سارا برای کسب اعتماد ملکه میچرخد. نبردی که بعد از پایان فیلم به معنای واقعی یک برنده نداشت. ابیگل توانست سارا را از ملکه دور کند و به هدفش یعنی دوباره ثروتمند شدن برسد. اما با توجه به سکانس پایانی فیلم متوجه میشویم او خوشحال نیست زیرا کماکان مجبور است به مانند یک خدمتکار و به دور از هرگونه عشق از ملکه مراقبت و پرستاری کند. سارا نیز از ملکه دور و از انگلستان تبعید شد اما باید اقرار کرد او عشق خاصی نسبت به ملکه داشت. عشقی که به معنای واقعی از ته دل بود. سارا برای نشان دادن میزان عشق خود حتی حاضر شد بعد از کنار گذاشته شدن توسط ملکه نامههای عاشقانه ملکه به او را که پس از انتشار یافتن موجب رسوایی بزرگ استوارت میشد بسوزاند و از آن برای سواستفاده جهت رسیدن به خواستههایش استفاده نکند.
یکی از نکات جالب فیلم حسادت عجیب ملکه نسبت به شادی دیگران بود. او با دیدن شادی دیگران چه در قالب موسیقی و چه در قالب رقص به شکل سادیسمواری دچار حملهی عصبی میشد و شروع به فریاد زدن میکرد. شاید ریشه این عکسالعمل ناشی از عدم توانایی او جهت شاد بودن خودش بود. او با تماشای خوشحالی دیگران آزار میدید زیرا خود او نمیتوانست خوشحالی را در زندگیاش لمس کند.
بزرگترین نقطه قوت فیلم سوگلی بدون شک بازی خیرهکننده گروه بازیگری آن بود لانتیموس به زیبایی هرچه تمامتر توانست از بازیگران خود آنطور که لازم بود بازی بکشد؛ به جرات میتوان اعتراف کرد در کنار بازی محشر تمامی بازیگران کار اولیویا کلمن بسیار بیشتر از بقیه همکارانش به چشم میآمد این بازیگر به شکل فوقالعادهای توانست تمامی عجز و ناتوانی روحی کاراکتر خود را به نمایش بگذارد که میتوان از او به عنوان یکی بختهای اصلی کسب جایزه بهترین بازیگر زن در مراسم اسکار امسال نام برد.
یکی دیگر از نکات بسیار مثبت فیلم تصویربرداری محشر آن است. رابی رایان فیلمبردار این اثر توانست به زیبایی هرچه تمامتر این وظیفه را به انجام برساند. تمامی جزئیات با نمایی باز و به شکلی فوقالعاده برای مخاطب به تصویر کشیده شده است.
در پایان باید بگوییم فیلم The Favourite (سوگلی) اثری خوشساخت با یک داستان تاریخی حقیقی است که توانسته به واسطه داستان ساده اما جالب خود از شانسهای اصلی کسب جوایز متعدد اسکار باشد. لانتیموس با انتخاب گروه بازیگری خبره خود و فیلمنامهای مرتب اثری خلق کرد که به دور از هرگونه پیچیدگی افراطی و صورتی مصنوعی به دل مخاطب بنشیند. حال باید منتظر مراسم اسکار سال 2019 باشیم و عملکرد این فیلم را در این مراسم مشاهده کنیم.
نظرات